حامد آئینه وند: حذف هاشمی از شطرنج سیاست ایران

سه شنبه, 19ام دی, 1396
اندازه قلم متن

حامد آئینه وند- دانش آموخته دکترای روابط بین الملل

بدون تردید در میان کارگزاران و مدیران بلندپایه جمهوری اسلامی مرحوم هاشمی رفسنجانی چهره شاخصی بود. چه به جهت هوش سیاسی، چه از منظر سوابق مبارزاتی و چه از جنبه مدیریتی در میان مدیران سیاسی جمهوری اسلامی کم نظیر بود. در میان حلقه نخست هوادران آیت ا.. خمینی اعم از روحانی و مکلا، او و آقای خامنه ای چهره های شاخصی بودند که تا پیش از در گذشت آیت ا.. خمینی در باند قدرت باقی ماندند.

ازمیان تمامی کسانی که در شورای انقلاب عضویت داشتند برخی از رو حانیون که دارای قرابت فکری بیشتری با مرحوم آیت ا.. منتظری بودند مانند بهشتی و مطهری خیلی زودتر از آنکه تمایزات و صف بندی ها در جمهوری اسلامی جدی شود کشته شدند و نیروهای ملی و مذهبی نیز چون مرحوم سحابی (پدر و پسر)، بازرگان، فروهر بنی صدر، پیمان و.. نیز خیلی زود به اشتباه خود در همراهی و همگامی با آیت ا.. خمینی پی بردند. برخی کناره گرفتند و برخی کنار گذاشته شدند.

عزل آیت ا.. منتظری و حذف او از دایره قدرت سیاسی و رهبری آقای خامنه ای با حمایت صریح هاشمی رفسنجانی دو مقطع سر نوشت سازی بود که در شکل دهی به آینده جمهوری اسلامی نقش مهمی بازی کرد. این نقش مهم را اما باید صرفا در وجوه شخصی افراد جستجو کرد نه در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی که ولایت فقیه، رکن اصلی آن است. نباید تصورکرد اگر جای آقای خامنه ای، فرد دیگری می نشست فرجام جمهوری اسلامی با آنچه امروز است به کلی متفاوت می بود. مشکل در قانون اساسی است که سلطنت را در قالب و لایت فقیه و استبداد دینی که بدترین شکل استبداد است باز تولید کرده است. بنی صدر اولین و آخرین کسی بود که می خواست رئیس جمهور باشد. پس از او هر کسی که به ریاست جمهوری رسید در پی تحقق منویات رهبری بود نه تحقق بخشی به مطالبات مردم و در واقع با دور باطل موجود در قانون اساسی انتظاری بیش از این نباید داشت.

فیلم جلسه محرمانه انتخاب آقای خامنه ای به رهبری بار دیگر اثبات کرد که قدرت سیاسی عرفی و برآیند حاصل نیروهاست چنان که به هنگام بحران جانشینی، مجلس خبرگان رهبری با فشار هاشمی تن به رهبری کسی داد که به اقرار خودش در آن جلسه واجد هیچ یک از شرایط رهبری نیست و دیگران هم برآن اذعان دارند.

در ذهن هاشمی چه می گذشت؟ به نظر می رسد هاشمی به چند نکته مهم توجه داشت، اقبال عرفی و سیاسی آقای خامنه ای به عنوان رئیس جمهور، سید بودن آقای خامنه ای برای فریب توده های مردمی و وامدار کردن او برای تقسیم کیک قدرت. بعد از رهبری آقای خامنه ای و در غیاب همه احزابی که سرکوب شده اند هاشمی دو دوره پشت هم به ریاست جمهوری رسید اما چندی پس از تثبیت رهبری دریافت که وجه حقوقی قدرت بر وجه حقیقی آن می چربد و نهایتا آن را در اختیار می گیرد. او با حمایت از خاتمی تلاش کرد از یکدست شدن قدرت جلوگیری کند اما وقتی با حمله اصلاح طلبان مواجه شد سمت آیت ا.. خامنه ای رفت. وقتی در انتخابات ۸۴ با مهندسی نظام به احمدی نژاد باخت دریافت که بازی تمام شده است و به خدا پناه برد. تجلی خدا را نه در قامت “ولی فقیه” که در صدای مردم یافت.آرام آرام از قدرت فاصله گرفت و در ۸۸ به مردم پیوست و آیت ا.. خامنه ای را ناگزیر کرد که باصدای بلند بگوید نظرش به احمدی نژاد نزدیکتر است.

هاشمی می دانست در چه فرآیندی آیت ا.. خامنه ای به قدرت رسیده است. عزم خود را جزم کرد تا ابتکار عمل برای رهبری آینده را از دست آیت ا.. خامنه ای و سپاه تا حد امکان خارج کند. رد صلاحیت او در خرداد ۹۲ پاسخ محکمی به این تلاشها بود و احتمالا مرگ او در دی ماه ۹۵ پایانی بر این تلاشها با شراکت حسن روحانی.

 بعد از ترخیص هاشمی از دنیا نوبت مرخص کردن حسن روحانی از قدرت و جایگزینی رئیسی با او بود که با حضور فراگیر مردم در انتخابات و ترس از تکرار تجربه ۸۸ ناکام ماند.

بازنده های مشهدی اقداماتی کردند تا امکان رهبری حسن روحانی را در آینده کم رنگ کنند. بازی خطرناک با آتش انباشت مطالبات مردمی که با شرکت در انتخابات اغلب به نظام “نه” می گفتند با مرگ بر حسن روحانی آغاز شد و به کل نظام سرایت کرد. اگر هاشمی با فراخوان عزرائیل از دنیا نرفته و از شطرنج سیاست حذف شده باشد اما جمهوری اسلامی با تظاهرات سراسری مردم در شطرنج سیاست مات شده است.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.