روزگاری هاینریش هاینه شاعر سیاسی آلمانی که در تبعید می زیست در شعری به سال ۱۸۲۰ سرود: «آن جا که کتاب ها را می سوزانند، دیر یا زود انسان ها را نیز خواهند سوزاند». این شعر بدل به گونه ای پیشگویی شد، زیرا صد و اندی سال بعد، یعنی در ۱۹۳۳، نازی ها در برخی میادین شهرهای بزرگی چون برلین و فرانکفورت کتاب های مخالفان خود و کمابیش ده سال بعد اجساد یهودیان و برخی دیگر از مغضوبان را در کوره ها سوزاندند.
اما شاید بد نبود اگر هاینه پیشگویی خود را کامل می ساخت و به سروده اش می افزود: آنان که به مردگان رحم نمی کنند، دیر یا زود به جان زندگان نیز خواهند افتاد!
حقیقت آن است که هولوکاست از تخریب سنگ گورها آغاز شد. یهود ستیزی در آلمان حتی پیش از به قدرت رسیدن نازی ها، ابتدا با تخریب سنگ گور یهودیان خود را نشان داد و سپس با کتابسوزی در ۱۹۳۳ و حمله و غارت مغازه ها و اماکن یهودیان در ۱۹۳۸ (موسوم به کریستال ناخت یا شب شیشه های شکسته) ادامه یافت تا این که در دهه چهل میلادی به اردوگاه های مرگ ختم شد. شاید از این روست که در برخی فرهنگنامه های معتبری چون رندوم هاوس در تعریف سامی ستیزی، به آسیب زدن به سنگ گورهای یهودیان اشاره شده است و باز شاید از همین روست که امروزه در برلین محوطه ای با حدود سه هزار پایه سنگی که یاد آور سنگ گور یهودیان است، به عنوان یادواره هولوکاست با طراحی پیتر آیزنمان، معمار مشهور، ساخته شده است.
اما آیا این تندروی های ویرانگرایانه تنها مختص برهه گذرایی از تاریخ یک کشور، و متعلق به نظام توتالیتری نازی های آلمانی بوده است؟ آیا با توجه به تاکید و اصرار دین اسلام بر حرمت نهادن به اجساد و به ویژه مذهب تشیع بر حرمت داشتن قبور، چنین رخدادهایی در تاریخ ما نادر شمرده می شود؟
متاسفانه ناچار باید گفت این سیئه در تاریخ ما نیز کم سابقه نیست. «در تاریخ ایران رد این تخریب ها را می توان تا خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی به عقب برد که نود سال پس از مرگش، نبش قبر شد تا باقی مانده جسدش از گورستان مسلمانان به گورستان یهودیان منتقل شود؛ یا شاه اسماعیل صفوی که در نبش قبر و سوزاندن اجداد رقیبان سنی، در پی انتقام گیری از مرگ پدرش بود». (۱)
وفور تکیه کلام ها و اصطلاحاتی مانند گور به گور شدن، گور خود را گم کردن، پدر در آوردن (که تهدیدی بود برای نبش قبر پدران و اجداد کسی)، پدر سوزاندن و پدر سوخته (ایضاً به معنای نبش قبر و سوزاندن اموات نزدیک کسی) و بسیاری از این دست در زبان فارسی نشان می دهد که ذهنیت ایرانی دست کم چندین سده است که درگیر مردگان و گورهای ایشان است.
اما با وجود تاریخ به نسبت طولانی تخریب قبور و هتک حرمت اجساد در ایران، می توان ادعا کرد در سال های اخیر این پدیده ناپسند، گستره فرونتری یافته و بدل به شیوه ای رایج گشته است. اگر در گذشته برخی شاهان این عمل را درحق برجسته ترین دشمنان خود به کار می بردند، یا برخی علمای متعصب در حق مرتدان و ملحدان چنین می کردند، در سال های گذشته این اهانت در حق بسیاری افراد و گروه ها اعمال شده که گاه باور پذیر نمی نماید و از بدل گشتن آن به یک سنت، آدمی را نگران می سازد. به تازگی نیز کشف پیکره ای مومیایی منسوب به پهلوی اول، بدل به جنجال و اختلاف نظرهایی میان برخی دوستداران رضا شاه از یک سو و از سوی دیگر به ویژه مخالفان حکومتی وی شد. در این میان مقامات مسئول کشوری بر سر دو راهی دشواری قرار گرفتند. از سویی در دین اسلام و نیز مذهب تشیع بر حرمت جسد، ولو جسد کافر و دشمن، تاکید فراوان شده است و بی احترامی به اجساد خلاف آموزه های دینی به شمار می رود. از سویی دیگر این مقامات نگران آن بوده اند که در صورت حرمت گذاری به جسد مومیایی شده مذکور، با توجه به ابراز احساسات برخی از مردم که شعارهایی در ستایش رضا شاه سر دادند، هرگونه رعایت شآن و حرمت جسد، گونه ای عقب نشینی به شمار آید.
این هیاهوها و نیز شایعات و سخنان ضد و نقیض مسئولان، از یک سو بار دیگر پدیده هتک حرمت اجساد و تخریب قبور و سنگ گورهای دگرباشان را به یاد آورد و از سویی دیگر یادآور شد که فرهنگ ایرانی در مواجهه خود با مردگان به چه پیچیدگی ها و تناقض هایی گرفتار است.
البته می باید متذکر شد که تخریب و آسیب زدن به قبور در ایران و یا در هر کشور و فرهنگ دیگری ممکن است به دلایل متفاوتی رخ دهد. برای نمونه این تخریب ها به سادگی به سبب به اصطلاح نوسازی یا توسعه یک گورستان ممکن است رخ دهد؛ نظیر آن چه به هنگام اجرای طرح توسعه شبستان گورستان ابن بابویه و نیز بازسازی گورستان امامزاده عبدالله رخ داد. در این به اصطلاح بازسازی ها مقبره برخی بزرگان و نامدرانی چون هادی تجویدی بنیان گذار مکتب مینیاتور تهران، حسین کوهی کرمانی ادیب و شاعر و روزنامه نگار معروف و بسیاری دیگر ویران شد. در این مورد حتی اگر قصد و غرض سیاسی نیز در کار نباشد دست کم می باید از فقدان مدیریت مناسب گلایه کرد که دانسته یا نادانسته به میراث فرهنگی کشور آسیب زدند و از این دو گورستان که با داشتن مقبره های بزرگان و یا نامدارانی چون فروغی ها، میزاده عشقی، تختی، دهخدا، حسین فاطمی، مهوش، سید اشرف الدین حسینی، هادی اسلامی، رکن الدین خسروی و غیره(ابن بابویه) و تقی ارانی، ادیب پیشاوری، عبدالحسین تیمورتاش، عباس مسعودی، خاندان ماهرالنقش، عماد الکتاب، یدالله سحابی، صادق سرمد، شیخ خزعل، علی دشتی و غیره(امامزاده عبدالله) می توانستند به پرلاشز یا مونپارناس ایران بدل شوند، کشور را محروم کردند. هم چنین باید از بی توجهی به گورستان ایذه سخن گفت که در دنیا رقیبی ندارد؛ گورستانی با سنگ قبرهایی که شکل شیرهای سنگی است. این مجسمهها از آیین های زاگرس نشینان به جا مانده و ارزشی تاریخی دارند. اما بیش از دویست شیر سنگی در این گورستان در حال نابودی هستند و هرچند بیش تر آسیب ها از سوی دزدان آثار عتیقه و تاریخی به این گورستان وارد آمده، بار دیگر مقصر اصلی بی توجهی و عدم مسئولیت و نبود مدیریت متولیان این مجموعه به شمار می آید.
گاهی نیز برخی تخریب ها از سر واندالیسم و بیماری ویرانگری است. برای نمونه شاید تخریب سنگ گور امیر ویس در اردستان از این دست باشد. سنگ گور این سردار صفوی که در جنگ چالدران کشته شد، با پنج قرن قدمت یکی از با ارزش ترین آثار تاریخی اردستان شمرده می شد که در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده بود. در این باره نیز می توان از بی کفایتی مدیران متولی امور انتقاد کرد.
اما افزون بر ویرانی هایی که ناشی از عدم مدیریت مناسب یا واندالیسم و هوروستراتیسم (ویرانگری برای جلب توجه و شهرت) رخ داده است، ما با تخریب هایی نیز با اغراض سیاسی یا مذهبی روبرو بوده ایم که آن ها از سر دیگر هراسی و گرایش های توتالیتری رخ می دهند. نگاه اصلی این نوشتار نیز به این نوع تخریب اشاره دارد و در ادامه به همین نوع از تخریب خواهد پرداخت.
گورها و یا سنگ قبرهایی که در سال های اخیر مورد تخریب یا آسیب قرار گرفتند متعدد و به گروه های اجتماعی گوناگونی تعلق دارند؛ برای نمونه می توان اشاره کرد به تخریب گورستان های مسیحیان کرمان، قبرستان انگلیسی ها در بوشهر، گورستان مسیحیان اندیمشک، گورستان ارامنه اهواز، گورستان ارامنه قزوین، گورستان اسرار آمیز و تاریخی خالد نبی در شرق استان گلستان، تخریب گورستان یا سنگ قبور بهاییان در بیش تر مناطق کشور، تخریب سنگ قبور اهل سنت در نقده و غیره(از میان گروه ها و جماعات مذهبی)، تخریب سنگ گورهای ناصرالدین شاه، علیرضا پهلوی، فضل الله زاهدی، منصور، ابراهیم یزدی، تخریب گورستان خاوران و تخریب سنگ گورهای بسیاری از اعضای سازمان ها و افراد سیاسی مارکسیست یا متعلق به مجاهدین خلق و غیره(از میان گروه های سیاسی)، تخریب و آسیب زدن به سنگ گورهای افرادی چون شاملو، سپهری، ایرج افشار، گلشیری، فریدون فروغی، مدیا کاشیگر، سپانلو، فردین، عباس کیارستمی، بنان، فرهنگ شریف و غیره( از میان ادبا و هنرمندان).
دامنه تعصب و تنگ نظری و غرض ورزی تا بدان پایه پیش رفته است که تخریب ها و هتک حرمت ها دامنگیر کسانی شده است که نه تنها به نیکنامی شهره بودند که اصولاً هیچ گونه ستیز سیاسی یا مذهبی در سیره و روش زندگی خود نداشتند، کسانی چون ایرج افشار که زندگانی خود را صرف خدمت به فرهنگ ایران زمین کرد، یا کسانی چون مدیا کاشیگر یا سپهری که همواره حتی با مخالفان خود نیز دم از آشتی و دوستی و مهربانی می زدند. و چه طنز تلخی که بر سنگ گور سپهری که به دست تعصب ویران شد، این شعر او حک شده بود:
به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
سوگمندانه سراغ او و بسیاری دیگر از آنانی که دستشان از زندگی کوتاه است، به سختی و خشونت رفتند و می روند.
با تاسف باید گفت با تخریب و آسیب زدن به سنگ گورهای کسانی چون بیوک جدیکار، همایون بهزادی، غلامحسین مظلومی و رضا احدی که نه اهل سیاست و نه متعلق به گروه های مذهبی غیر اسلامی، بلکه فوتبالیست و ورزشکار بوده اند، ابعاد این تخریب به شکل نگران کننده ای گسترش یافته است و بیم آن می رود این ویرانگری به سنت بدل شود.
البته این تخریب ها با واکنش انتقادی بسیاری از افراد نیز روبه رو شد و از جمله مهدی هاشمی نسب، بازیکن پیشین تیم ملی فوتبال ایران که سابقه بازی در هر دو تیم پرسپولیس و استقلال را دارد گفت: «زمانی می گفتند ما ایرانی ها مُرده پرست هستیم اما مثل این که از این پس به مُرده هایمان هم رحم نخواهیم کرد».(۲)
اما برخلاف هاشمی نسب، راقم این سطور بر این باور است که مرده پرستی و زیارت و پرستش قبور با کینه ورزی در حق مردگان و هتک حرمت گورها دو روی یک سکه اند و مکمل یک دیگر. روانشناسان و جامعه شناسان فراوانی به ما گفته اند که حرمت گذاری به یک جسد چه در معنای ستایش و پرستش آن و چه به معنای تابو شمردن و هراسیدن از آن، متعلق به طرز تفکر اسطوره گراست. از این رو در فرهنگی اسطوره گرا اشخاص از مردگان و اجساد رهبران یا پدران خود بت و نیز زیارت گاه می سازند و از سوی دیگر می کوشند هیچ نشان و اثری از آثار جسد کسانی که غیر خودی هستند، باقی نماند. حقیقت آن است که مرگ اندیشی و مرگ خواهی جای پای دیرینه ای در فرهنگ ایرانی دارد. از همین روست که ما یا زیارت قبور داریم و یا به تخریب قبور کسانی دست می زنیم که می پنداریم با ما فرق دارند. برای ما به رغم همه مرگ اندیشی مان دشوار است مانند فرانسویان که از گورستان پرلاشز یک مکان گردشگری ساختند، به گورستان هایمان به چشم میراثی تاریخی بنگریم؛ زیرا این امر به قداست زدایی از مرگ و قبور می انجامد. حال آن که فراوان دیده ایم که در غرب گاه در دل گورستان های متروک زمین بازی کودکان می سازند تا مرگ و زندگی در کنار هم به عنوان پدیده های عادی زندگی بشری تلقی شوند. در چنین فرهنگی در عین ستایش زندگی، مرگ نیز واقعیتی عادی شمرده می شود و از این رو نه شاهد پرستش آرامگاه ها هستیم و نه ویران ساختن آن ها. تنها آن گاه که در برهه هایی محدود پای ایدئولوژی های توتالیتری مانند نازیسم به میان می آید، این رسم و قاعده برهم می خورد.
آن چه در فرهنگ غربی استثناء به شمار می رود، در فرهنگ ایرانی که از فجایع تاریخی انباشته است، قاعده شمرده می شود. گویی در این افراط و تفریط حد میانه ای در فرهنگ ما وجود ندارد. با این حال افزون بر این سویه تاریک فرهنگ ایرانی درباره مرگ و قبور مردگان، آن چه خطرناک است درآمیختن گرایش های توتالیتری و اغراض سیاسی با نگاه اسطوره گرای ماست. تنها در این آمیزه نامیمون نگاه اسطوره گرایانه به مرگ با گرایش های تمامت خواهانه سیاسی و ایدئولوژیکی است که مرده و جسد مخالفان نیز تا به این حد خطرناک و تاثیر گذار تلقی می شود که لاجرم باید نابودش کرد و همان گونه که اشاره کردیم به تاکید و تکرار باید گفت تنها کسانی که قبر رهبران خود را می پرستند، قادر اند قبر کسانی را که مخالف یا حتی متفاوت از این مقتدایان بودند، ویران سازند. اگر در توتالیتاریسم هیتلری نیز این گرایش مفرط به نابود سازی مقبره ها و اجساد مخالفان خود را می بینیم، از این روست که توتالیتاریسم هیتلری گونه ای توتالیتاریسم اسطوره گراست که از مفهوم دیگری و غیر خودی وحشت دارد. وجه مشترک میان نازی های یهود ستیز و کسانی که در کشور ما به تخریب سنگ گورها می پردازند، به رغم همه تفاوت های فرهنگی، هراس از بیگانه و دیگری ستیزی است. از این رو گورستان ها یا سنگ گورهای یهودیان یا بهاییان یا مسیحیان یا مارکسیست ها یا مخالفان سیاسی و حتی روشنفکران و هنرمندان ویران می شود؛ زیرا آنان مانند ما نبودند. اندیشه توتالیتر به دنبال یکسان سازی جامعه است و در این راه حتی به مردگان مخالفان و افراد متفاوت نیز رحم نمی کند. این ویرانگری به دو سبب است: نخست برای ارعاب و گریزاندن دیگران تا بدانند مرده شان را هم تحمل نخواهند کرد، چه رسد به حضور حی و حاضرشان و دیگر از روی هراس که مبادا قبر آن دیگران زیارت گاه و محفل و معیادگاهی شود برای گرد هم آمدن مخالفان در مجاورت زیارت گاه های خودی شان.
از این روست که تخریب سنگ گورها را باید نشانه اندیشه ای خطرناک شمرد، اندیشه ای تمامت خواه که در صدد نابودی و ویران ساختن هر آن چیزی است که با تفکر اسطوره گرای او متفاوت باشد.
پانوشت ها:
-
میرزایی، شهاب، تخریب قبرها: “ما به مردهها هم رحم نمیکنیم”، وبسایت بی بی سی فارسی، ۶ آبان ماه ۱۳۹۵
-
سنگ مزار شماری از فوتبالیستهای ایرانی در بهشت زهرا تخریب شد، وبسایت بی بی سی فارسی، ۱۷ مهر ماه ۱۳۹۵
از: ماهنامه خط صلح