فرض کنیم آمدند

پنجشنبه, 17ام اسفند, 1391
اندازه قلم متن

mohammadreza-shokouhifard

آیا جریان اصلاح‌طلب در قالب یک فرض انتزاعی، در صورت امکان تجدید فعالیت و کسب مجوز برای شرکت در انتخابات، و در پی آن اساسا در صورت پیروزی در انتخابات، در قامت دوباره یک دولت، توانایی ارایه عملکردی را دارد که به‌ شکلی متوازن، هم برطرف‌کننده آلام هشت ساله اخیر مردم باشد هم گشاینده فصلی نو برای کشور که تحولات اساسی و امیدوارکننده بر پیشانی‌اش نمایان شود؟

پنج ماه به انتخابات دور یازدهم ریاست جمهوری مانده است. زمزه هایی ضد و نقیض و تایید نشده، از امکان حضور محمد خاتمی رییس دولت پیشین در صحنه انتخابات، در فضای سیاسی و رسانه ای به گوش می رسد. دیرتر احتمالاتی در چارچوب دعوت ضمنی و علنی برخی سیاسیون از اکبرهاشمی رفسنجانی برای شرکت در انتخابات نیز مطرح می شد که اینروزها تا حدودی کمرنگ شده است.

درست چهار سال پیش نیز در چنین ایامی، تکاپوهای انتخاباتی در میان جریان های سیاسی هر روز و با شتاب، رنگ و بویی تازه به خود می گرفت و دقیقا چنین روزهای بود که نام محمد خاتمی به عنوان کاندیدای جدی اصلاح طلبان هم مطرح بود.

آنروزها اصلاح طلبان دلگرم به امکان قوی حضور محمد خاتمی و دلخوش به لبریز شدن کاسه صبر مردم از نحوه مدیریت فرهنگی اقتصادی دولت احمدی نژاد، امیدوارانه چشم انتظار فرا رسیدن موعد انتخابات بودند.

و جالب آنکه حالا چهار سال بعد، این روزها نیز، پس از سیلی کم سابقه از فراز و نشیب های سیاسی، گرچه جایگاه اصلاح طلبان در صورت بندی های رسمی، سه سال و اندی پس از رویدادی که ” جنبش سبز” خوانده می شود، به کلی تغییر کرده و در عرصه علنی و عملی سیاست، نشانه ای قابل اعتنا از امکان تجدید فعالیت آنها دیده نمی شود، اما باز هم نام محمد خاتمی و باز هم ” انتخابات” به مثابه یک بزنگاه، نقطه عطف و اشتیاق وافر سیاسی برای اصلاح طلبان مهم نشان می دهد.

اینکه جریان اصلاح طلب معطوف به شرایط انقباضی فعلی که در آن قرار دارد، دست آخر چگونه با انتخابات برخورد خواهد کرد؟ آیا امکان حضور پیدا می کند و رسما وارد خواهد شد؟ آیا محمد خاتمی نامزد آنها خواهد بود؟ یا از نامزدی متعلق به راست میانه که مورد حمایت بخش هایی جدی از اصولگرایان هم باشد حمایت خواهند کرد؟ یا چهره ای دیگر غیر از خاتمی معرفی می کنند؟

باری ورای همه این آیاهای احتمالی، باید پذیرفت آنها (اصلاح طلبان) امیدوار و خواهان مشارکت در انتخابات به شکل مستقیم و نه واسطه ای هستند.

حال پرسشی که در این رابطه مطرح می شود اینست که آیا این جریان در قالب یک فرض انتزاعی، در صورت امکان تجدید فعالیت و کسب مجوز برای شرکت در انتخابات، و در پی آن اساسا در صورت پیروزی در انتخابات، در قامت دوباره یک دولت، توانایی ارایه عملکردی را دارد که بشکلی متوازن، هم برطرف کننده آلام هشت ساله اخیر مردم باشد هم گشاینده فصلی نو برای کشور که تحولات اساسی و امیدوار کننده بر پیشانی اش نمایان شود؟ خودشان در این رابطه چه نظری دارند؟

سنجه ما برای یافتن پاسخ به این پرسش علی الاصول مراجعه به جایگاه ” برنامه و بدیل” در رویکرد مشتاقانه آنها به انتخابات است. و می توان دریافت که بر اساس این معیار، پاسخ پرسش مذکور منفیست.

از هیچ برنامه سیاسی اقتصادی روشن و مدونی خبری نیست. اساسا از هیچ برنامه ای خبری نیست، که روشن و مدون بودنش موضعیت اشاره، بحث و بررسی بیابد. ظاهرا همه هم و غم ها، عطش ها و فعالیت های هر چند محتاطانه اصلاح طلبان، درست مانند اصولگرایان، دست آخر یک تاکتیک و یک استراتژی دارد:
” احمدی نژاد باید برود”.

اگرچه فقدان برنامه اصولا می تواند و باید یکی از سرفصل های بررسی آسیب شناسانه حوزه جریان شناسی سیاسی دولتها و انتخابات در جمهوری اسلامی باشد، اما این تنها مساله ای نیست که معطوف به آن، می توان ذیل همان فرض انتزاعی، پاره ای پرسشها را از اصلاح طلبان و درباره چرایی اشتیاقشان به حضور مجدد در انتخابات مطرح کرد.

در پی همین فرض، اگر فرض دومی را در نظر بگیریم و آن اینکه بله، این جریان( اصلاح طلبان) برنامه و منوی روشن، مدون و استراتژیکی برای عرضه دارد، باری در چنین حالتی، پرسشی دیگر را می توان مطرح کرد:

“چه تضمینی برای عملیاتی شدن موثر و راهبردی چنین برنامه ای وجود دارد؟ ”

مرور اجمالی کارنامه جریان اصلاحات در دوران هشت ساله صدارت آنان بر دولت و مجلس، بوضوح و به اعتراف بسیاری از نظریه پردازان همین جریان، نشان می دهد اگرچه کشور پاره ای دست آوردها در زمینه فرهنگی و سیاسی را طی سالهای ابتدایی فعالیت آنها تجربه کرد اما این تجربه تدریجا در سایه ضعفها، نقصان ها و فقدان هایی که این گفتمان و تشکیلات سیاسی اش از آن رنج می برد به توقف و شکست انجامید.

معضلات و ابتلاءاتی نظیر: ” فقدان مبانی نظری منسجم”، ” فقر هویت”، ” فقدان نظم ساختاری”، ” فقدان تشکیلات”،” فقدان نقشه راهنما “، “فقدان الگوی توسعه”، ” فقدان راهبرد” ،” فقدان دکترین رفاهی”، ” فقدان رهبری” و ” فقدان فرهنگ مدیریت دموکراتیک”.

آیا جریان اصلاح طلب، هشت سال پس از شکست رسمی و عینی که بواقع می توان از انتخابات دور دوم شوراهای شهر و روستا” به عنوان نقطه شروع آن یاد کرد، باری پس از این تجربه معیوب، اندک بازتعریف، ساماندهی، نوسازی و تجدید ساختار و سازمانی را تجربه کرده است؟

آیا اساسا این جریان زحمتی در این رابطه به خود داده است؟ یا نشسته بر قایقی در دریای متلاطم بحران های ادامه دار این چند سال، همچنان چشم انتظار آنست که چرخش های شرطی و احتمالی وضعیت، باد را به سود آنان برگرداند و تاریخ شاهد دوری دیگر از دوباره کاری آنها و جامعه باشد؟
و پرسشی دیگر:

آیا این مصداق صریح ابتذال سیاسی نیست؟
از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

برچسب‌ها:

یک نظر

  1. ایرادی که شماگرفته ایدکاملانابجاست!!!
    این گناه گروه موسوم به اصلاحطلب نیست که برنامه ندارند!
    اساسادرحکومت ج ا که رهبرتعیین کننده سیاستهای نظام است وهمه بایدازاواطاعت مطلق کنندهیچ کاندیدائی نمیتواندادعاکندکه برنامه دارم !
    درحکومتهای دموکراتیک ۱-کف هرم قدرت =مردم؛توسط رسانه هااحزاب تشکلهاسندیکاهااینجوها«خواسته » های خودرا به لایه های بالاترمنتقل میکنند
    2-این خواسته هادرسطوح بالاترتجزیه وتحلیل شده وبراساس آن نیازهای جامعه برنامه تهیه میشود
    3-این برنامه به راس هرم قدرت منتقل میشودودردستورکارقرارمیگیرد
    4-نهادهای نظارتی درطول ۴سال نظارت میکنندکه اگرراس هرم =رئیس جمهوری یادولت؛کارش رادرست انجام داده مردم دوباره به اورای میدهنداگرهم نداده که کس دیگری رامیآورندکه برنامه بهتری داشته باشداما؛
    درنظام ج ا این راس هرم =رهبراست که برنامه تعیین میکندوهمه بایدازاواطاعت کنندوکارگزارش باشند
    برای مردم هم آش کشک خالته بخودی پاته نخوری پاته