«ملت – دولت»، نام نوعی از حکومت است که در آن، ملت همۀ سرمایههای مادی و معنوی و برخی آزادیهای فردی و اجتماعی خویش را به سیستم سراسری واگذار میکند و در مقابل، از او میخواهد که همۀ امور کشور را بر عهده بگیرد و در آنچه مربوط به زیست اجتماعی شهروندان است، دخالت یا نظارت یا حمایت کند. بدین رو هر مشکلی که در کشور رخ میدهد، سیستم مرکزی باید پاسخگو باشد؛ اگرچه در آن مقصر نباشد. پاسخگویی، یعنی بر عهده گرفتن اصل مشکل یا حل آن. بنابراین اگر کشوری دچار حاکمانی شود که نه اصل مشکل را بر گردن بگیرند و نه حل آن را، آن کشور، فاقد دولت مدرن است و در چنین کشوری، «ملت» نیز به «جمعیت» تغییر ماهیت میدهد و دیگر چیزی به نام ملت(جمعیت + روح واحد) وجود خارجی نخواهد داشت. کشورِ بیملت که نتیجۀ کشور بیدولت است، اندکاندک سرمایههای تاریخی و فرهنگی و حتی زمینی و آبی خود را از دست میدهد و به نقطهای میرسد که هر نیروی داخلی یا خارجی میتواند در سرنوشت آن اثر بگذارد. در چنین حالت خطرناکی، هر چیزی که بتواند موجب وفاق و همدلی مردم با یکدیگر گردد، همچون لنگری است برای کشتی گرانبار در دریایی خشمگین و متلاطم.
در ایران امروز، آنچه میتواند وفاق ملی را برانگیزد، چیست؟ دین؟ مذهب؟ قانون اساسی؟ زبان و نژاد؟ مرزهای جغرافیایی؟ فرهنگ؟ منافع مشترک؟ منافع ملی؟ شخصیتهای کاریزما؟ احزاب؟ اخلاق انسانی؟ هوشیاری ملی؟ احساس خطر برای آینده؟
شوربختانه برخی سرچشمههای وفاق ملی در کشور ما به عوامل نفاق و اختلاف تبدیل شدهاند و برخی نیز از کار افتادهاند. در چنین وضعیتی، بر هر ایرانی است که بر اعصاب خود مسلط باشد و تا میتواند بر وضعیت روحی – روانی جامعه، تأثیر مثبت بگذارد. آرامش و امنیت روحی، توان ملتها را برای استفاده درست از فرصتهای آینده بیشتر میکند. در بحرانیترین روزهای عمر، مهربانی و تسلیت پیرامونیان، به ما انگیزه میدهد تا دوباره زندگی را از سر بگیریم و بهسامان برسانیم. ایرانِ امروز نیز به زبانهای نرم و روحهای بزرگ و همتهای بلند و نگاههای مهربان و دستهای بخشنده و فداکاریهای بزرگ یا حتی کوچک نیاز دارد؛ تا رنج زیستن در کشور بیدولت کمتر شود. همزیستی مدنی و انسانی شهروندان، شاید در کوتاهمدت توفیقی در اصلاح ساختارها و نهادها نداشته باشد، اما تنها معجزه ممکن و مجرب در وضعیتهای اضطراری است.
رضا بابایی۱۳۹۷/۶/۱۴
از: فیس بوک میثم لقمانی