قتل‌های زنجیره‌ای؛ نقدی بر شیوه تاریخ‌نگاری مطبوعات اصلاح‌طلب

جمعه, 9ام آذر, 1397
اندازه قلم متن


واقعیت این است که متحدان محمد خاتمی به تازگی در صحنه سیاسی ظهور نکردند، و کارنامه‌ای مشخص از گذشته داشتند. چنانچه برخی از آنان سابقه سال‌ها حضور و همکاری در نهادهای نظامی داشتند، بخشی در دستگاه‌های سرکوب (مانند زندان‌ها و دادستانی و وزارت اطلاعات) کار کرده بودند و گروهی نیز از مدیران همیشگی دولتی محسوب می‌شدند

چند ماه پس از انتخاب محمد خاتمی به ریاست‌جمهوری ایران در خرداده سال ۷۶، اولین روزنامه حامی دولت با نام “جامعه” منتشر شد. مدیر مسئول این روزنامه، حمیدرضا جلایی‌پور، از جمله مدیران سابق جمهوری اسلامی بود که توانست مجوز انتشار یک روزنامه را دریافت کند. پس از آن و به مرور تعداد نشریاتی که در حمایت از دولت جدید منتشر شدند، افزایش یافت و به ده‌ها روزنامه و مجله رسید. مدیران مسئول و گردانندگان اصلی این نشریات از وابستگان به حکومت بودند که برنامه تغییرات جدید در دوره خاتمی را حمایت می‌کردند. ظهور نشریات نوپا به نمادی از تحولات در ایران تبدیل شده بود که برای شکل‌دادن به افکار عمومی با دستگاه تبلیغات رسمی جناح رقیب (از جمله تلویزیون رسمی) رقابت می‌کردند.

اهمیت انتشار این نشریات در آن زمان چیزی همانند برآمدن فضای مجازی اینترنت در سال‌های بعد است. در دورانی که رسانه‌های خبری اینترنتی و شبکه‌های اجتماعی، هنوز متولد نشده و به ابزاری همگانی برای انتشار خبر و نظر تبدیل نشده بودند، خبررسانی و تحلیل، تنها از مسیر تلویزیون یا نشریات کاغذی صورت می‌گرفت. و از آنجا که تلویزیون در انحصار جریان رقیب دولت بود، تولد روزنامه‌هایی که صدای جریان مقابل را نمایندگی کنند، اهمیتی تاریخی داشت. بعدها تاثیرگذاری این نشریات چنان شد که نهادهایی چون صدا و سیما و حتی سپاه پاسداران نیز به دنبال انتشار نشریات روزانه رفتند.

اما ویژگی مهمی که نشریات اصلاح‌طلب داشتند، به خاستگاه سیاسی آنها و کارکردشان بعنوان تریبون متحدان دولت مرتبط بود. آنها جایگزینی برای انحصار رسانه‌ای جریان رقیب محسوب می‌شدند و قرار بود که تریبون جناح میانه‌رو حکومت باشند. بنابراین نامیدن این دوران با عنوان فصل بهار مطبوعات و همچنین ادعای ایجاد شرایط برای آزادی نشریات، سخنی گزاف است. گرچه انتشار این نشریات، زمینه‌ای برای بازتر شدن فضای سیاسی و اجتماعی فراهم کرد و حداقل منجر به شنیده شدن صدای بخش ضعیف‌شده حاکمیت شد، اما در نهایت امکانی واقعی برای بلند شدن صدایی مستقل از حکومت نبود.

این افراد که پیش از آن، خود را خط امامی و چپ مذهبی می‌نامیدند، بعد از خرداد ۷۶ و نزدیک شدن بخشی از بدنه راست میانه‌رو و متحدان هاشمی‌رفسنجانی به آنان، نام خود را به اصلاح‌طلب تغییر دادند.

اما مشکل این بود که گذشته، ناگهان ناپدید نشد و دهه شصت همچنان سر در دنبالشان داشت. در چنین فضایی، با اولین پرسش جدی که مواجه شدند، پرسش از گذشته و نقش آنان در تاریخ تکوین جمهوری اسلامی و مسیر سرکوب و برآمدن استبداد دینی بود. پس بیان روایتی از گذشته که بتواند نقش آنان را با موقعیت امروز‌شان ترکیب کند، به ضرورتی واقعی تبدیل شد و ناچار شدند که درباره تاریخ نیز سخن بگویند. رسانه‌های تازه‌تاسیس نیز میدانی واقعی برای کشمکش‌ آنان با گذشته شده بود.

ذکر این نکته ضروری است که بسیاری از روزنامه‌نگارانی که وارد این نشریات شده و به انتشار آن یاری رساندند، وابسته به هیچ بخشی از حکومت نبودند، و برخی هم ‌کوشیدند تا به صورتی مستقل کار حرفه‌ای خود را انجام دهند. اما آنان نیز امکان خروج کامل از سیاست‌های نشریات را نداشتند. این نشریات، معمولا فرد یا افرادی را برای سانسور و یا تغییر متن‌ها تا قبل از انتشار، به کار می‌گرفتند تا هم خطر توقیف را کم کنند و هم چیزی خلاف سیاست‌های کلی نشریه منتشر نشود. به همین دلیل، تولید و انتشار نوشته‌ای که خارج از سیاست‌های رسمی نشریه باشد، کاری سخت شده بود. تلاش برای روایت تاریخ نیز به همین سرنوشت دچار شد. در این کشمکش‌ها، گرچه گاه صدای متفاوتی نیز بگوش می‌رسید، اما گفتار غالب چیز دیگری بود. اهمیت این موضوع وقتی نمایان می‌شود که توجه کنیم این تریبون‌ها در نهایت موجب گسترش نوعی دیگر از روایت درون حکومتی از تاریخ گذشته و حتی حوادث روز شدند.


درباره تاریخ‌سازی اصلاح‌طلبان که متناسب با نیازهای روز صورت می‌گرفت، کافی است به سرنوشت هاشمی‌رفسنجانی توجه شود. زمانی او مانع اصلی اصلاحات و ‌صحنه‌پرداز پنهانی توطئه‌ها و تندروی‌ها تلقی می‌شد، و زمانی دیگر به نماد اعتدال و میانه‌روی تغییر می‌کرد
“دوره طلایی امام”

برای نمونه، این روزنامه‌ها روایتی از سال‌های آغازین بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ارائه کردند که مسئولیت واقعی حکومت در برابر سرکوب خونین منتقدان و مخالفان را نادیده گرفته و هر دو سو را به صورتی یکسان مقصر می‌دانست. اصلاح‌طلبان طرحی را بازسازی کردند که تنها به کار اعاده حیثیت از گذشته‌شان می‌آمد. از یک طرف، دهه شصت و دوره رهبری آیت‌الله خمینی، با نام “دوره طلایی امام” دوره‌ای تصویر می‌شد که گویا مشکلات و انحصارطلبی‌ها و قانون‌شکنی‌های دوران بعد را نداشت، و از سوی دیگر می‌گفتند که در سرکوب‌های گسترده صورت گرفته حتی اگر “قصور”ی متوجه حکومت باشد، “تقصیر” سرکوب‌شدگان را نیز باید لحاظ کرد. گرچه گاه صداهایی ضعیف‌تر برای تشکیک در این روایت به گوش می‌رسید، اما تریبونهای اصلی از موضوعاتی چون “دوره ترمیدور انقلاب”، “ضرورت‌های شرایط جنگی” و “خشونت هر دو طرف” و یا از توصیه‌هایی چون “ببخش و فراموش کن” یا در رادیکالترین وضع “ببخش و فراموش نکن” سخن می‌گفتند و تاکید داشتند که در آن زمان حکومت ناچار به بستن فضای کشور شده است.

در “تاریخی” که اصلاح‌طلبان روایت می‌کردند، حتی مخالفت با دخالت آیت‌الله خمینی در زمینه اختیارات مجلس نیز اتفاقی مذموم و شرم‌آور تلقی شده و واقعیت ضددموکراتیک رفتار او مسکوت می‌ماند. همواره جناح مقابل شماتت می‌شد که چرا فرامین آیت‌الله خمینی را به مولوی و ارشادی تقسیم کرده‌اند و فرضا در یک مورد در مقابل خواست او ایستاده و ۹۹ نفر از نمایندگان وابسته به آنها حاضر نشده‌اند که رای خود را پس از دستور وی تغییر دهند. در تاریخی که اصلاح‌طلبان روایت می‌کردند، دخالت مستبدانه و فراقانونی آیت‌الله خمینی در اختیارات مجلس، مذموم نبود، بلکه مقاومت نمایندگان مجلس در برابر آن مورد شماتت قرار می‌گرفت. یا در داستانی دیگر، تاسیس غیرقانونی شورای تشخیص مصلحت نظام [بعدها مجمع] بعد از کشمکش وزیر کار با شورای نگهبان که فراتر از اختیارات آیت‌الله خمینی بود، به عنوان باز شدن راه برای سکولاریسم و غلبه مصلحت بر شرع تعبیر می‌شد.

این روایت‌های مخدوش از تاریخ و حوادث، چنان گسترش یافت که جایگزینی برای روایت رسمی جریان قدرتمندتر حاکمیت ‌شد و حتی گاه به عنوان یک واقعیت تاریخی موجب مباهات اصلاح‌طلبان بود. به این ترتیب نشریات اصلاح‌طلب، به عنوان دستگاه تبلیغاتی جریانی که در دولت و بعدها مجلس حاکم شدند، با گذشت زمان، الگوهایی مشابه برای تمام وقایع تاریخی ساختند. این الگوهای یکسان، از یک سو برای اعاده حیثیت از گذشته و از سوی دیگر برای ارائه یک تصویر دموکراتیک و بی‌جایگزین از جریان موسوم به اصلاح‌طلب بود. درباره تاریخ‌سازی اصلاح‌طلبان که متناسب با نیازهای روز صورت می‌گرفت، کافی است به سرنوشت هاشمی‌رفسنجانی توجه شود. زمانی او مانع اصلی اصلاحات و ‌صحنه‌پرداز پنهانی توطئه‌ها و تندروی‌ها تلقی می‌شد، و زمانی دیگر به نماد اعتدال و میانه‌روی تغییر می‌کرد.

همین خوانش معوج و ساختگی در حوادث سیاسی روز نیز وجود داشت. در رویدادهای مهمی که در این دوره، اتفاق افتاد، از قتل‌های سیاسی پائیز سال ۱۳۷۷، تا ماجرای کوی دانشگاه و دستگیری‌های گسترده اپوزیسیون داخلی، ماجراهای داخل شورای شهر اول و …، روایتی که این تریبون‌ها بیان کردند، داستانی پر آب و تاب از کشمکش و رقابت میان جریانهای سیاسی حکومت بود و اینکه اصلاح‌طلبان سنگری برای مقابله با اقتدارگرایی شده‌اند. گرچه این کشمکش‌های درون حکومتی داستانی خیالی نبود، اما تقلیل همه حوادث به این ماجرا، منجر به ساختن نوع جدیدی از یک روایت تکسویه تاریخی شد. و در این میان هیچ سخنی و تریبونی از و برای خیل عظیم حذف شدگان وجود نداشت.

این روایت، یا همه نیروها و بازیگران سیاسی و اجتماعی را نادیده می‌گرفت و یا می‌کوشید تا این جریان‌های متنوع را ذیل جریان اصلاح‌طلب تعریف کند. چنانچه بسیاری از نیروهای اپوزیسیون مذهبی و حتی بخشی از اپوزیسیون چپ و سکولار به آسانی در این تقسیم‌بندی و ذیل اصلاح‌طلبان حل شدند و به این ترتیب امکان عرض اندام نیروهای مستقل از بین رفت. خط امامی‌ها، در نمونه‌ای کوچکتر، مشابه این رفتار را در دوره یکه‌تازی انجمن‌های اسلامی دانشجویان در دهه شصت و هفتاد نیز داشتند. آنان اجازه تاسیس هیچ گروهی خارج از انجمن‌های اسلامی در دانشگاه را نمی‌دادند و در عین حال تاکید می‌کردند که هر کس حرفی دارد می‌تواند در انجمن اسلامی عضو شده و حرفش را بیان کند. بعدها نیز خط ‌امامی‌های سابق مدعی بودند که گستره جریان اصلاحات آنقدر هست که بتواند همه گروه‌های مختلف را شامل شود و “جبهه مشارکت” تشکیل دهند که البته این مشارکت فقط برای خوذی ها بود.

نمونه روشن روایت معوج از رویدادها در رسانه‌های اصلاح‌طلب را در اولین دوره شورای شهر تهران و حوادث بی‌سابقه‌ و جنگ قدرتی که برای کسب کرسی شهرداری در آنجا اتفاق افتاد، می‌توان دید. نمونه دیگر در ماجرای کوی دانشگاه تهران است. اعتراضات دانشجویی که به دلیل توقیف روزنامه سلام آغاز شده بود، فراتر رفت و به سرعت گسترش یافت. رسانه‌های اصلاح‌طلب که در ابتدا راهی برای فشار بر جناح سیاسی مقابل خود یافته بودند، پس از گسترش اعتراض‌ها، برای هرچه سریعتر خاموش کردن آن متحد شدند. تنها پنج روز پس از ۱۸ تیرماه ۱۳۷۸، درگیری گسترده‌ای در دانشگاه تبریز اتفاق افتاد و زمینه‌ای برای گسترش اعتراض‌ها به سراسر ایران شد. اما این رسانه‌ها، حاضر به پیگیری ماجرای تبریز نبودند و تلاش کردند که ماجرا “جمع شود”. این سخنی بود که نگارنده بعد از بازگشت از دانشگاه تبریز و روایت مشاهداتش، مستقیما از مدیر مسئول یکی از روزنامه‌های اصلاح‌طلب شنید.


ماجرای قتل‌های سیاسی سال ۱۳۷۷ اما ابعادی تلخ‌تر داشت. در مطبوعات اصلاح طلبان درباره هویت این قربانیان، اقداماتشان و جایگاه سیاسی یا فکری آنها حرفی زده نمی‌شد

وزارت اطلاعات و قتل های زنجیره ای

ماجرای قتل‌های سیاسی سال ۱۳۷۷ اما ابعادی تلخ‌تر داشت. روزنامه‌های اصلاح‌طلب بی‌تردید نقشی مهم در افشای این قتل‌ها داشته‌اند. اما از همان لحظه اول کوشیدند تا چرایی قتل‌های سیاسی را به توطئه‌ای علیه دولت خاتمی تقلیل دهند. وقتی که ابعاد گسترده این جنایت‌ها در سال‌های قبل برملا شد و مشخص گردید که قتل مخالفان بخشی از برنامه عادی وزارت اطلاعات بوده است، باز هم این رسانه‌ها از داستان‌پردازی برای جناحی‌کردن قتل‌ها دست نکشیدند.

از سوی دیگر در داستان‌پردازی‌های برخی روزنامه‌نگاران که قصه “پرورش آهو” در وزارت اطلاعات را هم به جنایت کشتار مخالفان مرتبط می‌کرد، درباره هویت این قربانیان، اقداماتشان و جایگاه سیاسی یا فکری آنها حرفی زده نمی‌شد. نادیده گرفتن کامل صدای نیروهای خارج از قدرت، بخشی دیگر از شیوه معوج تاریخ‌نگاری بود. آنان در هر ماجرایی مرکز حوادث را به اصلاح‌طلبان اختصاص می‌دادند و حتی اگر قرار بود درباره قتل جنایتکارانه دگراندیشان توسط حکومت سخنی بگویند، باز هم قربانیان تنها چند عدد و اسم بودند که برای تضعیف اصلاح‌طلبان قربانی شده بودند.

به این ترتیب، روایت اصلاح‌طلبان و رسانه‌هایشان از تاریخ را باید نوعی از بازسازی ایدئولوژیک آن به حساب آورد که هرچند با نسخه مورد حمایت آیت‌الله خامنه‌ای تفاوت دارد، اما همچنان به دنبال حذف و نادیده گرفتن نیروهای متنوع و موثر دگراندیش و حتی مسکوت گذاشتن حضور آنان و قربانیانشان بوده است. به بیان دیگر، روایت‌اصلاح‌طلبان از تاریخ، همچنان روایتی از درون جمهوری اسلامی و البته متناسب با منافع گروهی آنان است.
از: بی بی سی


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.