انتخابات و شیدایی سیاسی

چهارشنبه, 25ام اردیبهشت, 1392
اندازه قلم متن

kakhsazنخست باید بگویم طبیعی است که آدم رویدادهای انتخاباتی در یک کشور استبدادی را بجای رد و تحریم با تامل و علاقه تعقیب کند و مترصد سود جستن از پی‌آمدهای احتمالی آن باشد. انتقاد من متوجه این علایق و نگرانی‌های طبیعی نیست بلکه حالات مسرورانه و شیفتگی‌های خطی است که در این روزها نسبت به آقای هاشمی ابراز می‌شود.

پی‌آمد شیفتگی به یک خط سیاسی و حالت مسرورانه، سرعت در داوری است؛ سرعت در داوری همیشه همراه با شدت داوری است و به تعادل در قوه‌ی داوری انسان صدمه می‌زند و فرصت خوداندیشی را از آدم می‌گیرد. شیدایی سیاسی در جامعه‌ی استبدادی زاده‌ی نداشتن تربیت دموکراتیک و از سرنگذراندن تجربه‌ی زندگی در یک دموکراسی در واحد ملی است. در پارلمانتاریسم دهه‌ی بیست شمسی که به ایجاد دولت ملی انجامید، و همچنین در موقعیت نیمه دموکراتیک سال‌های ۳۹ تا ۴۲ شمسی که در پانزدهم خرداد پایان یافت، جامعه در ابعاد قابل توجهی تربیت لگالیستی پیدا کرد. خشونت محصول زندگی در مناسباتی است که تجربه کردن لگالیسم ناممکن است. مبارزه‌ی مسلحانه یکی از نمودهای عدم امکان تربیت لگالیستی بود. نمود دیگر آن شیدایی سیاسی، یعنی ناتوانی گروه‌های اجتماعی در چیرگی یافتن بر آغالش‌ها و جهش‌های عاطفی است. نثار شیدایی سیاسی به هاشمی رفسنجانی نشان از غیبت تامل و دوراندیشی در فرهنگ سیاسی دارد. تجلی شیدایی سیاسی را در تیترهای محرکی که به تازگی در رسانه‌ها در طرفداری از آقای هاشمی منتشر شد دیده‌ایم. تیترهای محرک از سویی به طرفداران جمهوری اسلامی جسارت می‌دهد و از سوی دیگر در مخالفان جمهوری اسلامی نفرت ایجاد می‌کند و بدینسان به مدارا در مناسبات اجتماعی آسیب می‌زند. این شیدایی را در گذشته از سوی حزب توده مثلا در انتخابات ریاست جمهوری خامنه‌ای بخاطر داریم. شیفتگی آن روز به خامنه‌ای و امروز به رفسنجانی اجزاء یک «خط» سیاسی‌اند.

نیاموختن از گذشته که به تکرار مواضع می‌انجامد ثمره‌ی حرکت خطی مستقیم است. کسی که تابع یک خط است، تابع جبر است. کسی که تابع جبر است، نه پیانیست خوبی می‌شود و نه سیاست‌مداری آزاده. یک پیانیست خوب تلاش و تمرین می کند تا از وابستگی مکانیکی به نت آزاد شود و به خلاقیت برسد. برای او هرلحظه از زمانِ تجربه شده، یک لحظه‌ی نو و جدید است چون هر لحظه او را به کمال، یعنی به قلمرو آزادی در هنر نزدیک‌تر می‌کند. اما آدمی که حالت‌های مسرورانه‌ی تبلیغ برای ریاست جمهوری خامنه‌ای را امروز در مورد آقای هاشمی تکرار می‌کند، در زندگی سیاسی‌اش هیچ لحظه‌ی نو وجدیدی را نمی‌شناسد.

***

بازی انتخابات شروع شده است: رهبر معظم بازی می‌دهد، رفسنجانی بازی می‌کند، و اپوزیسیون بازی می‌خورد. در عالم موسیقی وقتی که همه‌ی صداها فرعی می‌شوند و زیر یک صدای اصلی به انتظام آورده می‌شوند، یک هوموفونی خلق می‌شود. در هوموفونی انتخابات صدای اصلی به شرطی به صداهای فرعی اجازه‌ی ورود به بازی را می‌دهد که ولایت مطلقه‌ی فقیه را پذیرفته باشند و از حبس خانگی دو نماد مذهبی جنبش سبز سخنی نگویند. یعنی شرط ورود به بازی شکستن اخلاق است.

در برخی رسانه‌های اپوزیسیونی برون مرز ادعا ‌شده است که رفسنجانی یکی از بزرگترین بازیگران سیاسی خاورمیانه است. افسانه‌ی بهترین در خاورمیانه‌ را من از دوران کودکی می‌شناسم، معتقد بودیم سینما تاج آبادان بهترین سینمای خاورمیانه است و جواد فاضل بهترین نویسنده‌ی خاورمیانه است. در آن زمان یک غرور ملی کودکانه‌ پشت این تصورات ایفای نقش می‌کرد، اما اکنون در ستایشِ از رفسنجانی یک توهم اعتقادی و ماوراء ملی نقش ایفا می‌کند.

رفسنجانی این «چهره‌ی بزرگ خاورمیانه» با گام‌هایی مردد و با التماس و تکدی، نه باخواست آزادی رهبران مذهبی جنبش سبز، به سوی قدرت می‌خزد. بدیهی است گام بعدی سیاست‌مدار بزرگ تلاش برای به سازش یا به ندامت کشیدنِ دو زندانی خانگی خواهد بود.

اپوزیسیونی که ستایشگر چنین چهره‌ای است لابد دو زندانی خانگی را همانگونه که رفسنجانی و خاتمی نیز باور دارند، تند رو می‌داند. این اپوزیسیون را من اکسپوزیسیون می‌نامم. لایه‌ی اجتماعی جدیدی که در میان پوزیسیون و اپوزیسیون شکل گرفته است. یعنی اپوزیسیونی که اکسپوزه می‌کند. یعنی ساختار حکومت دینی را موجه و مدلل و در میان تبعیدیان به قول اروپایی‌ها سالن‌پذیر می‌کند.

وظیفه‌ی اکسپوزیسیون مخدوش ساختن مرزهای تفکیک میان پوزیسیون و اپوزیسیون، حتا از نظر تئوریک است. تلاش تئوریک و تحلیلی این جریان تقلید قواعد انتخابات دموکراسی‌های غربی در جایی است که حاکمیت دینی سلطه دارد و پلورالیسم غایب است. (یکی از نمایندگان این جریان گفته است تضاد بین رفسنجانی و خامنه‌ای از تضاد بین دو حزب آلمانی دموکرات مسیحی و سوسیال دموکرات بیشتر است. یعنی جمهوری اسلامی در دموکراسی دست کمی از یک دموکراسی غربی ندارد.)

پریشانی و آشفتگی در اپوزیسیون خارج از کشور با وایماری شدن ارزش‌های ارتباطی و رسانه‌ای بی‌ارتباط نیست. وایماری شدن یعنی شکستن دیوارهای دموکراسی و نامحدود فرض کردن قواعد دموکراسی. هرگونه عقیده و نظری از پیشنهاد تجزیه ایران گرفته تا ستایش از رهبران جمهوری اسلامی بدون هیچ محدودیتی انتشار می‌یابد و تبلیغ می‌شود. گویی پلورالیسم به معنای زدودن هرگونه منع‌ اخلاقی است.

توجیه و دفاع آشکار از ساختار جمهوری اسلامی و شخصیت شماره‌ی یک آن در کنگره‌ها و نشست‌های گوناگون سیاسی و فرش سرخی که هم اکنون زیر پای شخصیت شماره‌ی ۲ و رزروِ جمهوری اسلامی گسترده می‌شود، به مسخره گرفتن تبعید و دهن کجی به تتمه‌ی ارزش‌های انسانی است. چیزی نیست جز تجلی انحطاط. انحطاطی که یک عصر پشت و رو شده را در پیش روی ما می‌گذارد. عصری تهی از اخلاق که به حاکمیت دینی بر جامعه‌ای که سزاوار آن نیست امکان بقا می‌دهد. اگر در دوران کاندیداتوری خامنه‌ای برای ریاست جمهوری حمایت از جمهوری اسلامی مستقیم و بی واسطه و در شکل شیدایی به خمینی خود را نشان می‌داد، امروز این حمایت در شکل شیدایی به رفسنجانی بروز می یابد.

ناصر کاخساز
۱۲ مای ۲۰۱۳
http://www.hadewasat.com

از: ایران امروز


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.