نگاهی به وضعیت زندانیان سیاسی در فشافویه؛ در گفتگو با مجید رضایی/ صبا کرد افشاری

شنبه, 25ام خرداد, 1398
اندازه قلم متن

نگاهی به وضعیت زندانیان سیاسی در فشافویه؛ در گفتگو با مجید رضایی/ صبا کرد افشاری 

گفتگو از صبا کرد افشاری

۱۱ مردادماه ۱۳۹۷، تجمعی در تهران در اعتراض به شرایط بد اقتصادی، گرانی و فساد برگزار شد که در پی این تجمع بیش از ۵۰ نفر دستگیر شدند. مجید رضایی، متولد سال ۱۳۵۹ یکی از این بازداشت شدگان بود که توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران، به ریاست قاضی محمد مقیسه، به اتهام “تجمع و تبانی علیه امنیت ملی” از طریق “شرکت در اعتراض بدون مجوز مختل‌کننده نظم عمومی” به شش ماه حبس تعزیری محکوم شد. مجید رضایی که پیش تر از دانشگاه اخراج شده و در حال حاضر پیک موتوری است، تجربه حبس در بازداشتگاه کهریزک در سال ۸۸ را نیز دارد. وی که دوران بازداشت اخیر خود را در بازداشتگاه وزرا و زندان تهران بزرگ (فشافویه) گذرانده، به تازگی از زندان آزاد شده است. در این شماره از خط صلح، با این زندانی سیاسی گفتگو کرده ایم و از او در مورد شرایط زندان فشافویه، مشکلات و بی قانونی هایی که زندانیان با آن مواجه بودند، پرسیده ایم.

لطفاً از فعالیت های مدنی خود و هم چنین دلیل بازداشت اخیرتان بگویید و این که به چه نحوه ای بازداشت شدید؟

نمی شود اسم فعال مدنی را روی من گذاشت، اما دغدغه مندی من برای ساختن دنیایی بهتر، دنیایی خالی از تنش و جنگ، فارغ از جنسیت و مذهب و نژاد از طریق آگاه سازی مردم برای بشر و به خصوص مردم سرزمینم، از سال هفتاد و شش و با ماهنامه فریاد از خانه مطبوعات شهر ری شروع شد. بعد از آن، مدیر مسئولی ماهنامه سکوت را به عهده گرفتم که متاسفانه بعد از چاپ اول در دوران گفتگوی تمدن های آقای خاتمی با مخالفت ارشاد روبه رو و بسته شد .آن زمان امکان فعالیت چندانی وجود نداشت؛ امروز به لطف پیشرفت علم و تکنولوژی، آگاه سازی و فعالیت تسهیل شده است.

راستش آن روزها هنوز طرفدار اصلاحات بودم و فکر می کردم می شود به اصلاحات امیدوار بود. تا این که در جریانات سال ۸۸ بین مردم معترض دستگیر شدم و مدت یک و ماه و نیم در کهریزک عذاب کشیدم. کهریزک ندامتگاه نبود، جهنم مردم مظلومی بود که در برابر نادیده گرفته شدن رای شان معترض بودند.

سال گذشته هم که در روز یازدهم مرداد ماه در پی اعتراض به گرانی در پارک دانشجو، به وحشیانه ترین نوع ممکن مورد ضرب و شتم قرار گرفتم و دستگیر شدم؛ به طوری که پس از انتقال ما به ورزا من را سریعاً به بیمارستان بردند. با این که از من سیتی اسکن برداشتند و موردی مشاهده نشد، اما به خاطر کوفتگی های حاصل از لگدهای نیروهای انتظامی و لباس شخصی ها در سر و صورتم تا چند روز کاملاً گیج بودم.

فرایند قضایی و هم چنین انتظامی از زمان بازداشت به بعد چگونه طی شد؟ نحوه انتقالتان به زندان فشافویه چگونه بود؟

در مورد فرایند قضایی و انتظامی باید بگویم که بعد از بازداشت ما را به ورزا انتقال دادند. آن جا نزدیک به هفتاد نفر از بازداشت شدگان بودند که بعضی هایشان مثل من موقع دستگیری کتک خورده بودند و با صورت خونین و لباس هایی پاره شده روی نیمکت نشسته بودند. یک میز تحریر جلوی اتاق بود و کسی که مشغول پرونده سازی برای بازداشت شدگان بود پشت آن نشسته بود. به من گفت کیف کمری خودت را تحویل بده. آن را گرفت و گذاشت کنار دستش و هیچ رسیدی هم ندادند. البته همان طور که عرض کردم به قدری گیج بودم که خودم درخواست رسید نکردم. اما نکته این جاست که مدارک و کیف کمری من در پلیس امنیت، امنیت نداشت و من دیگر نتوانستم به آن ها دسترسی پیدا کنم.

در وزرا اول گفتند که با یک تعهد آزاد می شوید اما آن شب من و یکی دیگر از بازداشت شدگان را به بیمارستان انتقال دادند و تا صبح در بیمارستان بودیم. صبح از بیمارستان دوباره به ورزا رفتیم و بعد از یک ساعت معطلی بدون تشکیل دادن هیچ پرونده ای ما را به دادسرای اوین بردند و باز هم مامورین می گفتند پس از انجام بازجویی در دادسرای اوین آزاد می شویم .

از آن جایی که من و یک نفر دیگر، پرونده ای نداشتیم بعد از اتمام بازپرسی همه بازداشت شدگان، از ما دو نفر بازجویی کردند و سپس همه را با اتوبوس به عنوان تحت نظر ۳۰ روزه به زندان فشافویه انتقال دادند. با این حال، بعد از ۴۵ روز شروع به اعزام بچه ها به دادسرای انقلاب کردند و اولین گروهی که آزاد شد دو ماه و نیم حبس کشیدند.

لطفاً از تجربه تان در مدتی که در فشافویه بودید برای ما بازگو کنید. هم چنین اثر این تجریه بر خودتان را در صورت امکان بفرمایید.

در فشافویه انگشت نگاری کردند و مراحل صدور کارت اعم از عکس گرفتن انجام شد. ساعت حدود ۱۰ شب ما را به اندرزگاه ۱۱ تیپ یک -که سوئیت تیپ یک بود- انتقال دادند (سوئیت زندان محلی است که افراد زیر حکم اعدام را به آن جا می برند تا قبل از اجرای حکم برای تاخیر در اجرای اعدامشان صدمه ای به کسی نزنند). آن جا یک سالن کوچک بود که ۹ اتاق داشت. دو تا از اتاق ها توسط یک در میله ای از بقیه جدا می شد.

یکی از آن دو اتاق خالی بود و در دیگری، سهیل عربی به همراه دو متهم به قتلِ در انتظار اعدام به نام محمدرضا و حمید -که به شدت از نظر روانی مشکل داشتند- زندانی بود.

تجربه من از زندان فشافویه خیلی دردناک بود. هر روز تجربه ای جدید، داستانی جدید، جنگ اعصابی جدید. حتی در میان بازداشت شدگان کسانی بودند که با رفتارشان آدم را از هر چه معترض بود، بیزار می کرد.

وضعیت عمومی فشافویه به عنوان زندان را چگونه ارزیابی می کنید؟ در واقع وضعیت غذا، بهداشت، جای خواب، اصل تفکیک زندانی ها بر اساس جرایم و مواردی از این قبیل در این زندان به چه صورت است؟

در مورد وضعیت عمومی زندان فشافویه باید به اطلاعتان برسانم که زندان فشافویه یک مافیای بزرگ است .مافیایی که روسای آن از وکیل بند و انتظامات مانند مهره های شطرنج استفاده می کنند.

سوئیت هیچ امکاناتی نداشت به جز ۳ توالت که یکی از آن ها کلاً خراب و غیر قابل استفاده بود و دو توالت دیگر هم شیر آبش خراب بود؛ به طوری که هر زمان از آن ها استفاده می کردی، کاملاً خیس می شدی و احتیاج به حمام پیدا می کردی. این سوئیت، آشپزخانه برای پختن غذا نداشت و اگر غذایی به جز عدسی های منفور زندان می خواستی (گاهی پیش می آمد که هر ۳ وعده غذایی ما عدسی بود)، باید آن را از رستوران تهیه می کردی. البته خریدن غذا از رستوران هم داستان خاص خود را داشت؛ بدین ترتیب که برای خرید غذای چند نفر باید چند غذای رستورانی هم برای وکیل بند و انتظامات می خریدی. در سالن سوئیت، ما حتی ساعت نداشتیم و بابت تهیه یک ساعت معمولی، مبلغ ۷۰ هزار تومان از ما گرفتند. امکان درست کردن چای در سوئیت نبود و ما مجبور به خریدن یک سماور دست دوم به مبلغ ۷۰۰ هزار تومان شدیم که بعد از یک هفته سوخت و دوباره ۴۵۰ هزار تومان بابت تعمیر هزینه کردیم .البته بعداً معلوم شد که سماور برای حسینیه سالن یک بوده و پول هایی که از ما گرفتند بین وکیل بند و آقای زلال (رئیس اندرزگاه) تقسیم شده است. هم چنین ما تلویزیون نداشتیم و تلویزیونی که قبلاً توسط بازداشتی های تجمعات بازار خریداری شده بود، دوباره با مبلغ یک میلیون و ۲۵۰ هزار تومان به ما فروخته شد. جالب این که بعد از خریدن آن امضایی از ما جمع کردند که ما تلویزیون را خریدیم و به زندان اهدا کردیم؛ در صورتی که اگر اتفاقی برای آن تلویزیون می افتاد، ملزم به پرداخت خسارت بودیم. علاوه بر این موارد، اوایل ما حتی فروشگاه نداشتیم. وکیل بند باید از فروشگاه سالن یک برایمان خرید می کرد که هر خرید را به دو برابر قیمت فروشگاه انجام می داد. هم چنین بعد از بیست شبانه روز که آب از دوش حمام ها یکسره به چاه می رفت، بالاخره با داد و فریاد ما که مردم خرمشهر تشنه هستند و این جا میلیون ها لیتر آب به هدر می رود، شیرهایی حمام و دستشویی با هزینه زندانی ها درست شد .

اما با همه این مشکل ها تنها نکته مثبت این بود که بازداشت شدگان یازدهم مرداد از دیگر جرایم تفکیک شده بودند.

در مورد بهداشت باید بگویم که ما با انواع حشرات مثل ساس و شپش زندگی می کردیم و فقط یک بار سمپاشی انجام دادند. با این حال، وسایل بهداشتی از قبیل شامپو، مسواک، خمیر دندان، صابون و شوینده لباس را هر ماه به صورت جیره به زندانیان می دادند. در رابطه با بهداری هم، ما را به بهداری نمی فرستادند و اگر کسی با حال وخیم می رفت، بدون دارو و رسیدگی باز می گشت چون بهداری هیچ دارویی نداشت که به زندانیان بدهد. وضعیت جای خواب هم به این شکل بود که هر اتاق شامل دو تخت دوطبقه بود که چهار نفر روی تخت می خوابیدند و شش نفر دیگر به سختی کنار هم روی زمین می خوابیدند.

چه میزان زندانی سیاسی و عقیدتی در فشافویه محبوس هستند و وضعیت این زندانیان را چگونه دیدید؟

چون بند سوئیت از بندهایی دیگر جدا بود، از تعداد زندانیان سیاسی محبوس در فشافویه اطلاع دقیقی ندارم. به جز این که درویشان گنابادی -که در جریان دفاع از پیر درویشان، علی تابنده، در پاسداران دستگیر شده بودند-، در سالن ۶ اندرزگاه یک محبوس بودند که البته بعد از درگیری درویشان  با گارد زندان در اوایل محرم، بسیاری از آن ها را به سالن های دیگر انتقال دادند تا ادامه مدت حبسشان را با زندانیان جرایم دیگر (اکثراً سرقت، شرارت و کلاهبرداری) سپری کنند.

سهیل عربی را هم که در ابتدا در سوئیت بود، به خاطر جلوگیری از ترویج خط فکری سهیل به سالن یک تیپ یک انتقال دادند؛ جایی که اکثراً به جرم سرقت زندانی بودند.

در صورت اعتراض یک زندانی به وضعیت موجود در زندان، واکنش مامورین و مسئولین زندان چگونه است؟ رسیدگی صورت می گیرد یا تنبیه و مجازات؟

در صورت اعتراض به وضعیت زندان رسیدگی انجام نمی شود و اگر بر اعتراض خود پافشاری می کردیم، قطعاً تنبیه و مجازات می شدیم. در واقع همه مسئولین اعضای تشکیل دهنده یک باند مافیایی هستند که به شدت هوای همدیگر را دارند. بعضاً شاهد سیاه نمایی هایی بودیم که رئیس زندان حتی بر سر رئیس اندرزگاه داد و بیداد می کرد اما بعد از رفتن آقای فتحی (رئیس زندان)، آقای زلال (رئیس اندرزگاه) با ممنوع کردن سیگار یا هواخوری یا حتی فروشگاه بچه ها را از اعتراض پشیمان می کرد.

وضعیت موادمخدر از نظر ورود به زندان، گردش بین زندانی ها و هم چنین واکنش مامورین زندان نسبت به این مسئله چگونه است؟

روز اول دکتری که برای بازدید از ما آمد، گفت که اگر کسی متادون می خواهد، ثبت نام کند. بعد که از بین ما هیچ کس داوطلب خرید متادون نشد، ایشان شروع به تبلیغ متادون کردند و گفتند معلوم نیست تا چه زمانی این جا باشید، برای متادون ثبت نام کنید تا روزها سریع تر بگذرد. اما وقتی با داد و فریاد جمعی از ما رو به رو شد، ناامید شد و رفت.

به علاوه، حمید و محمدرضا، زندانیان منتظر اعدام، در وقت هواخوریشان هروئین مصرف می کردند. البته موقع هواخوری آن ها هواخوری ما قطع می شد و در بین ما و آن ها بسته می شد. چند بار هم ماده مخدر شیشه برایشان آوردند.

در کل مواد مخدر هم دست همان مافیایی که قبل تر برایتان شرح دادم، بود و همیشه در دسترس؛ اما با قیمتی تقریباً ده برابر بیرون .قرص کلونازپام هم بود که انتظامات از بهداری می آورد و آن ها را دانه ای ۳ هزار تومان می فروختند. نکته جالب اما این است که مامورین زندان در صورت مشاهده مصرف مواد، برای زندانیان پرونده سازی می کردند.

به نظر شما، سازمان های حقوق بشری بیش تر باید به چه مسائلی در زندان ها توجه کنند؟

متاسفانه حکومتی که پایه و اساسش دیکتاتوری است، اصلاً حقوق بشر را به رسمیت نمی شناسد. به نظر من سازمان های حقوق بشری بیش تر باید روی دستگیری های بی مورد فعالان مدنی و آزادی ایشان توجه کنند. این که کسی به خاطر تفاوت عقیده اش زندانی نشود، این که کسی به خاطر اعتراضش از روند اداره کشورش بازداشت نشود. زندان ها خوب یا بد برای مجرمین هر جامعه ای لازم است و اجرای قانون در هر مملکتی ضروری است. اما سوال این است که چه کسانی مجرم هستند و باید زندانی شوند.

در پایان اگر نکته ای وجود دارد که به آن اشاره نکردید، بفرمایید.

در پایان باید بگویم که در مورد بهداری زندان مشکل زیاد داشتیم. چون بند ما از بقیه بندها جدا بود، زنگی زیر هشت گذاشته بودند تا در مواقع اضطراری بتوانیم به افسر نگهابان دسترسی داشته باشیم. البته بعضی از افسر نگهبانان، بعد از شنیدن صدای زنگ، آن را خاموش می کردند تا دوباره صدای زنگ خاطرشان را مکدر نکند. زیر هشت، یک اتاق یا راهرو جلوی در ورودی هر سالن هست که باید همیشه یک افسر نگهبان در آن جا نشسته باشد تا در مواقع ضروری از قبیل درگیری با احتیاج فوری به بهداری، مشکلی پیش نیاید؛ که متاسفانه به جای حضور افسر نگهبان، فقط یک زنگ گذاشته بودند که اکثراً زدن آن زنگ بی نتیجه بود.

یک روز یکی از ما که از مشکل بیماری سرع رنج می برد، دچار تشنج شد و ما هر چقدر زنگ زدیم کسی نیامد. آن روز شیفت افسر نگهبانی به نام چلان بود. آن قدر ۵۰ نفری فریاد زدیم تا بالاخره آمدند و توانستیم یاسر را به بهداری برسانیم.

از: خط صلح


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.