سازمان حقوق بشر ایران، ۵ تیر ماه ۱۳۹۸: خبر کشته شدن یک کولهبر بر اثر سرما، پرت شدن از کوه یا شلیک ماموران مرزبانی، بهطور متناوب در شبکههای اجتماعی و خبرگزاریها دیده میشود و این روزها حتی کمتر از گذشته توجه افکار عمومی را به خود جلب میکند.
پدیده کولهبری که ناشی از پایین بودن شاخصهای توسعه اقتصادی استانهای مرزی نسبت به دیگر مناطق کشور است، بیشتر در استانهای آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه و سیستان و بلوچستان دیده میشود. کولهبران کالاهایی مانند چای، پارچه، تلویزیون، کریستال، مواد خوراکی و… را از افرادی در آن سوی مرز تحویل میگیرند، بر روی شانههای خود میگذارند، از کوهها بالا میروند و آن را از مرز رد میکنند تا بدون گذشتن از مرزبانی و گمرک، به افراد دیگری در ایران تحویل دهند. بسیاری از ایشان در این مسیر دشوار مورد اصابت گلوله نیروهای مرزبانی ایران قرار میگیرند یا بر اثر سرما، غرق شدن در رودخانه، بهمن، پرت شدن از کوه و یا انفجار مین جان خود را از دست میدهند یا برای همیشه ناقص میشوند.
محمود امیری مقدم، سخنگوی سازمان حقوق بشر ایران در این خصوص گفت: «کولهبران کشته میشوند بدون اینکه هیچگونه درگیری وجود داشته باشد. شلیک مستقیم به این افراد، اعدام فراقضایی محسوب میشود و نیروهای نظامی که به کولهبرها شلیک میکنند باید مورد پیگرد قضایی قرار گیرند.» او در ادامه گفت: «نیاز جدی وجود دارد که با تهیه آمار دقیق ابعاد این فاجعه مشخص شود و جامعه جهانی، گروههای حقوق بشری و جامعه مدنی ایران بیشتر به این مسئله بپردازند».
اخیرا سید احسن علوى، نماینده سنندج در مجلس شورای اسلامی، در گفتوگو با رسانههای داخل ایران، تعداد کولهبران کردستان را بیشتر از یکصد هزار نفر برآورد کرده بود و گفته بود: «کولهبران در تنگناهای اقتصادى به سر میبرند اما متاسفانه دولت اقدامات کارآمدى براى بهبود شرایط اقتصادى کولهبران را در دستور کار قرار نمیدهد».
مشکل کولهبران و موضوع شلیک نیروهای مرزبانی به ایشان یکبار سال ۱۳۹۵ در مجلس شورای اسلامی مطرح شد ولی به تصمیمگیری خاصی منجر نشد. با اینحال رسانههای داخلی غالبا اخبار شفافی از شلیک نیروهای مرزبانی به کولهبران و مصائب این افراد بازتاب نمیدهند و مانند بسیاری معضلات دیگر سعی در پاک کردن صورت مسئله دارند. از همین رو، سازمان حقوق بشر ایران با چند تن از کولهبران منطقه کردستان در خصوص مشکلات و مصائب کولهبری گفتگوهایی انجام داده که بخشهایی از آن در زیر میایند:
سمکو احمدیان، ۲۷ ساله، اهل پیرانشهر:
مدت ۵ سال بود کولهبری میکردم، تا یک سال و سه ماه پیش که از سوی ماموران مرزی از ناحیه پشت گلوله خوردم و قطع نخاع شدم. سه گلوله به من شلیک شد، یکی به پایم و یکی به دستم و یکی به کمرم. یک کلیه هم از دست دادم و برای همیشه قطع نخاع شدم و دست راستم و پاهایم دیگه هیچ کارایی ندارند.
در منطقهای بنام راه شوان که پایگاه سپاه پاسداران بود، به من شلیک شد. در حالیکه من بار نداشتم و میخواستم بروم بار بیاورم. شکایت خود را به دادگاه بردم و حتی وکیل هم گرفتم که بیگناه من را فلج کردهاند، اما گزارش مرزی علیه من این بوده که من به سمت آنها شلیک کردهام و سلاح داشتم، که این داستان از ریشه صحت ندارد و کاملا کذب است. من دست خالی بودم و حتی اقرار میکنم که میخواستم بروم بار بیارم که من را زدند و دادگاه من را محکوم کرد و هیچی به هیچی.
در همان روز که غروب پاییز بود، یک کولهبر دیگر همراهم بود بنام حسن مرادی، که سه گلوله به سرش اصابت کرد و بلافاصله جان باخت. چند کولهبر دیگر هم از ناحیه دست و پا به شدت زخمی شدند. آنها میترسیدند بیایند بیمارستان. تنها من و این حسن مرادی به بیمارستان منتقل شدیم. البته کولهبران ما را به بیمارستان داخل شهر رساندند، چون اگر آنها نبودند من از خونریزی میمردم.
من الان دارای زن و بچه هستم و مستاجرم و کمیته امداد ۲۹۰ هزار تومان به من پول میدهد و هر ماه هم باید برای درمان بدنم کلی هزینه کنم. تا امروز همیشه مردم به من رسیدگی کردند و از لحاظ مالی به من و زن و بچهام کمک کردند و دولت هیچ گونه حمایتی از من نکرده و هنوز هم میخواهم به من کمک کنند. دکترها گفتهاند، اگر عمل بشوم خوب میشوم و برای هزینه عمل به کمک نیاز دارم.
تصاویری ویدئویی از سمکو احمدیان
لقمان وحید، ۳۶ ساله، اهل روستای شیناوی از توابع شهرستان پیرانشهر:
مدت ۹ سال بود کولهبری میکردم. همیشه پوشاک و اجناس خوراکی را میبردم و از آن سوی کردستان عراق هم به همان شیوه به مرز ایران می آوردم. یک سال و شش ماه پیش روی مین رفتم. میان مرز ایران و عراق، در مرز کانی خدا که همهاش مین است. این مینها مال قدیم نیست و خودشان مین میگذارند، چون لب مرز است. در همان منطقه جای دیگری هست، آن هم همش مین است و متعلق به دوران جنگ است و پاکسازی نشده و خودشان قصد ندارند پاکسازی کنند. شده بلای جان ما.
الان من پای چپم و چشم سمت راستم را برای همیشه از دست دادهام و گوشه نشین شدهام. در طول این یک سال و شش ماهی که من به این روز افتادم، حتی دفترچه بیمه روستایی را هم از من قبول نکردهاند و روزی که رفتم برای معالجه چشم، به من گفتند کولهبر بودی، باید تمام مخارج را خودت پرداخت کنی.
من همه را آزاد پرداخت کردم و مردم منطقه و نزدیکانم بهم کمک کردند. حتی پرونده برایم تشکیل شد و کارم به دادگاه افتاد. جالب است، یک پا و یک چشمت را از دست بدهی و پرونده برایت تشکیل دهند و جریمه ات کنند. ۱۱ میلیون تومان جریمه شدم. با هزار التماس این جریمه را به تعلیق در آوردند که اگر تکرار کنم باید جریمه را بپردازم.
میگویند چون یک مین را هدر دادم. منظورشان دقیقا این است که چون خسارت مین را ازت نمیگیریم، برو خودت هزینه درمانت را پرداخت کن. همین الان ۳۰ میلیون تومان لازم دارم برای جراحی چشم تا در شیراز عمل بشوم، اما دولت حتی ریالی در این باره به من و خانوادهام کمک نکرده است.
زانا وطنی، ۲۴ ساله، اهل مریوان، دارای مدرک لیسانس تربیت بدنی:
من دو سال است که دارم کولهبری می کنم و این شغل را ترجیح دادم به همان مدرک تحصیلیام؛ چون هر چقدر ادامه میدادم، به جایی نمیرسیدم. ادامه تحصیل برای یکی مثل من پوچ بوده است.
الان دو سال است شغل کولهبری را انتخاب کردم و مشغول این شغل هستم. هر چند نباید بهش گفت شغل؛ چون واقعا شغل نیست بلکه یک مرگ است که به خاطر کسب درآمد انتخاب کردم. البته همهاش از روی ناچاری است، همیشه آرزویم این بود کارخانهای در منطقه داشته باشیم که همه جوانان مثل من در آن کار میکردیم و به دنبال چنین کار پر مخاطرهای نمیرفتیم. در مریوان کسب و درآمدی نمیبینم و هیچ شغلی برایم نیست تا مشغول بشوم.
من از راه تته عبور میکنم و راه بسیار دشواری است. یازده ساعت از هر دو طرف فاصله زمانی است که این همه ساعت را باید پیاده برویم با کوله باری ۲۵ تا ۳۰ یا ۳۵ کیلویی، که بر دوش حمل میکنیم تا بار را به مقصد برسانیم. در فصل زمستان در بدترین شرایط راه میرویم. گاهی بوده راه را گم کردهایم و در این سرما ماندهایم و خودمان را نگه داشتیم که اتفاقی برایمان پیش نیاید. کوهستانهای تته واقعا شوخیبردار نیست و بسیار بیرحم است، اما چه کار کنیم؟ هر چند فکر کردم شغلی غیر از کولهبری پیدا نکردم.
زمستانی که گذشت، حدود سی نفر از دوستانمان گم شدند و با چه مکافاتی آنها را پیدا کردند. اما کمین نیروهای مرزبانی در زمستان خیلی کمتر است و الان یک هفتهای است دوباره شروع شده و همه جا شده کمین ماموران. حتی دیشب که ما بار میآوردیم، یکی از ما بهنام سامان پارچه فروش ۳۸ ساله، از ارتفاعات تته افتاد پایین و متاسفانه پشتش شکست و به سختی آسیب دید. به خاطر کمین ماموران بود که این بلا سرش آمد. چون وقتی کمین است، فرار میکنیم و کولهبران در حین فرار، از صخرهها پایین میافتند.
احمد راضی، ۴۵ ساله، اهل نودشه:
مدت ۴ سال است کولهبری میکنم و هر ده تا انگشت دستانم را از دست دادهام. حدود سه ماه پیش در ساعت ۲ نیمهشب در کوهستانهای تته با کوله باری که بر دوش داشتم راه را گم کردم و چهار ساعت زیر تخته سنگی نشستم چون باد و کولاک بود و چشمانم نمیدید. چند بار شهادتینم را گفتم و حس میکردم نفسهای آخرم است و از خدا میخواستم زنده بمانم. نشستم تا کمی هوا روشن شد و توانستم راه را پیدا کنم و کوله را به صاحبش رساندم. ولی کولاک و سرما برای همیشه هر ده انگشت دستانم را گرفت.
شیرزاد عبداللهی، ۲۷ ساله، اهل پیرانشهر:
شیرزاد عبداللهی در تاریخ ۱۰ بهمن ماه ۱۳۹۶ حین کولهبری در اثر بهمن در دره قره داغ جان خود را از دست داد. به گفته یکی از نزدیکانش، او چندین سال به کولهبری مشغول بود و بیشتر به خاطر تأمین هزینههای درمان دخترش که فلج بود، به کولهبری روی آورد. در آن شب زیر بهمن چهار نفر جان خود را از دست دادند که سه تن از ایشان متاهل بودند.
بفرین احمدی، همسر شیرزاد عبداللهی در این خصوص گفت: در آن زمان باید ماهی ۳۰۰ هزار تومان برای کاردرمانی دخترمان پرداخت میکردیم و مستاجر هم بودیم. کار هم نبود به غیر از کارگری که در هفته سه روز بود و چهار روز دیگرش بیکار بود و مجبور شد کولهبری کند. مجبور شد برود تا مخارج دخترمان را که از همه مهمتر بود، تأمین کند.
علی حسینزاده، اهل پیرانشهر:
در حال کولهبری بودم در آن سوی مرز کردستان عراق، در شب ماه رمضان و در حال آوردن پوشاک بودم که در مرز «کانی خدا» میان ایران و کردستان عراق به سمت من شلیک شد. مرا به یکی از بیمارستانهای اربیل در کردستان عراق بردند که متاسفانه گلوله را نتوانستند خارج کنند. اکنون دچار مشکل نخاع شدهام و اگر مورد جراحی قرار نگیرم برای همیشه فلج میشوم.
از این درد عذاب میکشم و الان هم نمیتوانم هیچ کاری انجام بدهم و از سوی نهادهای خیریه دولتی هم شامل کمکهای مالی نشدهام. یکی از دلایلش این است که من در حال کولهبری بودم و دولت هم کولهبری را قاچاق مینامد، چیزی شامل ما نمیشود. حتی بیمه هم نبودم و الان هم نیستم که حداقل هزینه درمان برایم کمتر باشد.
جلال رسولپور، ۳۸ ساله، اهل اشنویه، لیسانس حقوق:
از ۴ سال پیش به شغل کولهبری روی آوردم. من دارای دو فرزند سه ساله و یازده ساله هستم؛ مستاجرم و با سختی میتوانم اجاره خانهام را پرداخت کنم.
من یک بیمه دارم بنام بیمه سلامت و اگر حادثهای برایم پیش بیاد کسی جوابگو نیست و این بیمه تا زمانی شامل حال ما میشود که کولهبر نباشیم. اگر در هنگام کولهبری به مشکل بر بخوریم و یا عضوی از بدنمان دچار حادثه بهشود، این بیمه برای ما تأثیرگذار نیست. من خودم از یک صخره بلند در هنگام کولهبری افتادم پایین و پایم شکست و نتوانستم از این بیمه استفاده کنم. در واقع مختصر عرض کنم، بیمه شامل کولهبر نیست. کولهبر اگر در حال مرگ باشد هم هیچ کمکی از سوی دولت شامل حالش نخواهد شد.
ما گاهی با قاطر و اسب هم بار میزنیم. آنها حتی به اسبهای ما رحم نمیکنند. تا به حال ۱۱ تا از اسبهای ما که در کاروان با ما بودند، کشته شدهاند. بار ما تنها لوازم الکترونیک است، از قبیل یخچال، تلویزیون و لوازم آبمیوهگیری. جلوی من دوستانم کشته یا در رودخانه غرق شدند، اما جز ناراحتی و افسوس نمیتوانیم چیز دیگری بگوییم. افسوس که در کردستان ما محرومیم و هیچ کارخانهای ندارد که من با این تحصیلات باید چنین شغلی را انتخاب کنم.
عطا دادگستر، ۴۳ ساله، اهل مریوان:
من تحت پوشش معلولان بهزیستی بودم و هر ماه کمکی به من میشد اما به خاطر اینکه برادرم سراغ یکی از احزاب کرد رفت، برای همیشه حقوق من را قطع کردند. اکنون من الان با یک دست به شغل کولهبری پناه بردم تا بلکه بتوانم مخارج خانوادهام را تامین کنم. من یک دختر خردسال دارم و همسرم مبتلا به سرطان بود و فوت کرد. هیچ وقت نتوانستم به موقع برایش دارو و درمان تهیه کنم چون پول نداشتم. من به خاطر این کولهبری میکنم که هیچ شغل و درآمدی برای ما مردم مرزی مریوان وجود ندارد و حتی کارگری یا همان عملگی هم برای ما نیست.
محسن محمدزاده، ۲۱ ساله، اهل سردشت:
من دیپلم ریاضی دارم و به خاطر مشکلات مالی نتوانستم درسم را ادامه دهم. برادرم به خاطر همین کولهبری قطع نخاع شده و در خانه افتاده است. بعضی مواقع بوده که من هفت روز در کوه ماندهام، چون راه نبوده و منطقه کمین بوده و نتوانستم برگردم. این همه مشکلات تنها برای دویست هزار تومان پول بوده است. به حدی گرانی هست که این پول هم دیگر دردی از ما دوا نمیکند. اما باز هم مجبوریم و صاحبان بار هم بیشتر به ما نمیدهند و ناچاریم قبول کنیم.
آن راهی که ما از آن عبور میکنیم پر از مین است و مینهای قدیمی که اصلا پاکسازی نشده. در طی مدت چند ماه من خودم شاهد بودهام که شش کولهبر در اثر مین نقص عضو شده اند و الان توی خانه افتادهاند.
برادر محسن که قطع نخاع شده، ریباز محمدزاده نام دارد. او که اکنون ۳۱ سال دارد میگوید: طبق قانون باید از کمر به پایین شلیک کنند، اما اگر در مرز کانی زرد سردشت ایست بدهند، از کمر به بالا شلیک میکنند و به قصد کشت، که زنده نمانی.
من الان دو سال است که گوشهنشین شدهام و حتی دستهایم هم کار نمیکنند. زمانی که به من شلیک شد، هیچ باری نداشتم. میتوانم سند برایتان بفرستم. داشتم میرفتم که اجازه بگیرم که تردد کنم و کارشناس گفت دو کیلومتر و هشتصد متر مانده بود به نقطه صفر مرزی که به من شلیک شد. به ناحق به من تیراندازی شد و حالا هم هیچکس پاسخگو نیست.
بیمه روستایی دارم، اما به چه درد من میخورد. فقط ظاهری به ما دادند و هیچ تاثیری ندارد. تا به حال همه هزینه درمانم را خودم پرداخت کردهام. از همه مهمتر اینکه من شکایت کردهام نسبت به این وضعیتم و بلایی که سر من آمده، اما هیچ جوابی نگرفتم و تهدید هم شدم. برادر دیگری هم دارم بنام یاسین محمدزاده، ۱۶ سال سن دارد و تا اول دبیرستان درس خوانده و الان کولهبری میکند. همین امشب راه افتاده و تا صبح روز بعد بر نمیگردد. آیا به سلامت بر میگردد یا خیر؟
کسی نمیداند.
تصویری از یاسین محمدزاده:
تصویر دیگری از ریباز محمدزاده:
تصویری از محسن محمدزاده:
تصویر دیگری از لقمان وحید:
تصویر دیگری از احمد راضی:
تصویر دیگری از احمد راضی: