شکوه ناپیدا

شنبه, 22ام تیر, 1392
اندازه قلم متن

mohajerat

پدیده مهاجرت برای ایرانیان تا پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ مفهومی چندان جا افتاده و ملموسی نبوده. در کتب تاریخی و سفرنامه های بزرگان ادبیات به موضوع هجرت و مهاجرت اشاراتی شده، گرچه این اشارات بیشتر در محدوده قلمرو ایران بوده (چه ایران بسیار پهناور و چه همین قطعه خاکی که برایمان باقی مانده) اما بندرت میتوان به مفهوم مهاجرت – آنچه که امروز از آن متوجه میشویم – برخورد.

دلایل مهاجرت ایرانیان بعد از انقلاب موضوع این نوشتار نیست. در این نوشتار سعی بر آن است تا از دید روحی و روانی با توجه به آگاهی و خودآگاهی تاریخی و فرهنگی به کنش و واکنش های “مهاجر ایرانی” و تلاش یا انفعال وی در جهت بازیابی و شناخت و حفظ هویت خود و تشخیص جایگاه زمانی و تاریخی خود، نگاهی گذرا بیندازیم.

اگر نه همه اما بسیاری از کنش ها و واکنش های افراد ریشه در روح و روان و مسائل روانشناسی دارد. عزت نفس (نه به مفهموم مبتذل فقهی آن)، اعتماد به نفس، ارزش و ایمان به شخصیت خود، باور به توانایی های نهفته، همه، پدیده هایی هستند که در نهاد نوع انسان وجود دارد و منطبق با میزان رشد این مولفه ها، انسان در برابر پدیده ها، یا خود، ابتدا به ساکن کنشگر میشود و یا در پاسخ به آنچه از محیط دریافت می نماید واکنش نشان میدهد.

حضور ایرانیان در کشورهای مختلف – از ژاپن و استرالیا و کشورهای جنوب شرقی آسیا گرفته تا اروپا و قاره امریکا – ما را در برابر پدیده هایی قرار داده که اگر در موطن خود میماندیم هرگز با این پدیده ها آنگونه که در کشورهای میزبان وجود دارد، رو به رو نمیشدیم. یادآور شوم که وجود پدیده های ناشناخته و یا غریب دلیل بر مثبت و یا منفی بودن آنها نیست، که، هدف شناخت نحوه و چگونگی تعامل، برخورد، پذیرش یا رد ما میهمانان خوانده و ناخوانده در کشورهای میزبان، و درک میزان انطباق و هم راستایی با تاریخ خود و یا اینکه صرفاً محو دنیای تازه شده ایم.

بطور کلی نحوه برخورد با دنیای خارج از ایران برای ما ایرانیان (و شاید همه اقوام مهاجر) اینگونه بوده است :

۱- محو و مبهوت همه پدیده های تازه و بعضا بدون شناخت و درک چرایی پدیده های کشور میزبان و در نهایت ذلت، خودباختگی، ضعف روحی و شخصیتی، همه ی تازه ها را پذیرفته ایم و مبنای فکریمان این بوده و هست که آنچه در کشور میزبان وجود دارد، همه و همه درست و پذیرفتنی است و با یک فهم بسیار نازل و بشکلی بسیار مضحک و مبتذل سعی نه بر انطباق که تقلید داریم و هرچه از خود بیشتر منزجرتر باشیم، هرچه بیشتر به تحقیر و تکفیر خود بپردازیم، میپنداریم رشد کرده و “امروزی” شده ایم. این نحوه برخورد گرچه همچنان مابین برخی از ما ایرانیان وجود دارد اما جای خوشحالی است که تعداد آن بعد از نسل اول مهاجرین رو به کاهش است و انسان ایرانی مهاجر تا حدی از این مرحله عبور کرده است. باید یادآور شد که این نوع نحوه برخورد انفعالی و خودباخته، شامل همه اقشار مهاجران میشود و ارتباط مستقیم با میزان تحصیلات و یا شرایط اقتصادی افراد ندارد. نمونه های به اصطلاح روشنفکر آنرا میتون از از لابه لای بیانه های رنگارنگی که هر از گاه منتشر میکنند دید.(بعنوان نمونه، مقایسه نحوه و اساس انتخابات در ایران با کشورهایی که رای مردم و اساس انتخابات سنتی ریشه دار است ، و سپس رد هرگونه انتخابات در ایران). و یا سر دادن شعارها و یا کنش های مدنی – چه در دنیای مجازی، چه عیناً – که گرچه در ذات خود ارزش هایی پسندیده و انسانیست – مانند تلاش برای حفط حرمت حقوق بشر-، در عین حال، پرداختن به اینگونه مسائل در شرایط ایران امروز، یا نهایت بیخبری از شرایط ایران است و صرفا کنش هایی است احساسی و رمانتیک مابانه و بی دوام، یا اینکه تقلید و تکرار صدای روشنفکران کشور میزبان. درست مانند کسی که بی اندکی تفکر و تعقل، گوش به فرمان ولی فقیه است و یا نوع فرنگی اش، انبوه جماعتی که روزهای یکشنبه با رویت پاپ در واتیکان از خود بیخود میشوند.)

۲- گروه دوم، ایشان نیز از نظر عزت نفس و میزان آگاهی و خود آگاهی هم سطح با گروه اول اما در جهت مخالف آن هستند، مهاجرانی هستند که از الف تا ی کشور میزبان را مردود دانسته و با تعصبی که فقط در جهل و انسداد قدرت تفکر ریشه دارد، همچون سفیران طالبانی، ضمن استفاده از امکانات کشور میزبان، بدون اندک تغییر و تحولی به سر کردن روزگار مشغولند. شاید از نظر آماری این گروه رتبه اول ایرانیان مهاجر را داشته باشند.

۳- گروه سوم از ایرانیان مهاجر، که خوشبختانه کم هم نیست، شامل آندسته از هموطنانی است که با آگاهی و خودآگاهی قابل تقدیر و اکثرا بدلایل سیاسی و یا اجتماعی به مهاجرت روی آورده اند. اینان نقطه ضعف های فرهنگ خود را میدانند و در عین حال، در برابر کشور میزبان، انسان منفعل و یا یک متعصب نادان نیستند. اینان برخوردار از قدرت و موهبت انسانی “انتخاب” اند. می اندیشند، تطبیق میدهند و پدیده های تازه را متناسب با فرهنگ بومی میپذیرند و بعضاً خود خالق آثار و ارزش های نوینی میشوند که در عین برخورداری از مولفه های اکتسابی، روح و هویت ایرانی به زیباترین وجه در آن لحاظ شده است. این هنریست که ما ایرانیان به یمن آن توانسته ایم علیرغم همه نابسامانی ها و تهاجم سایر ملل، با استفاده از آن – اگرچه زخمی – اما همچنان پابرجا بمانیم.

گرو سوم از ایرانیان مهاجر، شامل کسانیست که به شکوه ناپیدای ایران ایمان دارد. نه ضعف های غیر قابل انکار را انکار میکند، نه نکات مثبت را ساده لوحانه مردود میداند، نه در برابر پدیده های کشور میزبان دسته و پابسته اند. میداند ایران و ایرانی، اکنون، در یکی از تاریکترین دوران خود بسر میبرد، از غلبه قشری ویرانگرتر از مغول بر کشور آگاه است، نسخه های”دموکراتیک” غربی درمان دردش نیست و در تلاش است از این دریای طوفانی تاریخ، بسلامت عبور کند.

آنچه از فعالیت های سیاسی و اجتماعی این گروه نمایان است، بیانگر اینست که این دسته از ایرانیان نه تنها احترام آگاهان جامعه میزبان را از آن خود نموده اند، که، دریافته اند با آمیزش پدیده های جدید با فرهنگ ایرانی – ایرانیزه نمودن – میتوانند برای فردای ایران حرفی برای گفتن و راهی برای پیمودن نشان دهند.

اینان به شکوه ایران، اگرچه ناپیداست، ایمان دارند.
۲۲ تیر ۱۳۹۲
۱۳ ژوئیه ۲۰۱۳
محمد صابر


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.