کارگردان سریال مشهور «داییجان ناپلئون»
ناصر تقوایی، نویسنده و کارگردان ایرانی در نوزدهم تیرماه ۱۳۲۰ در آبادان دیده به جهان گشود. او در روستای عربنشین سعدونی در نخلستانهای سرسبز جنوب شرقی آبادان به دنیا آمد. ناصر تقوایی درباره زادگاه، تولد و دوران کودکیاش چنین میگوید: «ایران را دوست دارم، برای اینکه وطن من است، خوزستان را دوست دارم، برای این که ولایت من است، و عاشق آبادان هستم، برای اینکه زادگاه مناست.
در جوانی داستان کوتاه مینوشت و فریفته شیوههای نو بود
در تابستان سال ۱۳۲۰ خورشیدی، در گرمای جنگ جهانگیر دوم، در قلب جنگلی از نخلهای ستبر سبز، در یک روستای عربنشین زاده شدم. در کودکی یک سیاح حرفهای بودم و همراه پدر به دوردستترین بندرهای دریای جنوب سفر کردم و هر کلاس ابتدایی را در شهری و دهکورهای خواندم و هفت سال بعد که به زادگاه خودم برگشتم در عالم خیال یک سندباد نوجوان بودم. در مدرسه به ادبیات علاقه داشتم، اما ریاضی خواندم. در جوانی داستان کوتاه مینوشتم و فریفته شیوههای نو بودم، اما باز نمیدانم چه شد که از سینما سر درآوردم. در این مسیر به آدمهای دانا برخوردم و صحنههای جالب، ولی زندگی خودم هیچ صحنه جالبی ندارد. تنها شانس من در زندگی شاید این بوده که با یک تولد ناخواسته شصت سال تمام مثل یک آدم زیادی در کنار یک ملت کهنسال زندگی کردهام. دوازده داستان کوتاه، سیزده فیلم گزارشی و مستند، سه فیلم کوتاه داستانی، شش فیلم بلند سینمایی و یک مجموعه شانزده ساعته تلویزیونی در کارنامه من دیده میشود. به اضافه یک مجموعه عکس و اسلاید از طبیعت و زندگی و فرهنگ این مرز پرگهر، در هزارویک نما. با این همه از دور تنبل جلوه میکنم؛ چرا که در این ده ساله، به دلایلی که ناگفتنش بهتر است، کارهای تازه مرا نه کسی خوانده، نه کسی دیده …» ناصر تقوایی پیش از آنکه وارد سینما بشود جذب تلویزیون شد و با ساختن سریال تلویزیونی به شهرت رسید. یکی از این سریالها که خوش درخشید و مورد توجه و پسند مردم قرار گرفت، سریال معروف «دایی جان ناپلئون» است که یکی از ماندگارترین مجموعهای تلویزیونی ایرانی است.
سریال «دایی جان ناپلئون» از ماندگارترین مجموعههای تلویزیونی ایرانی، کار او ست
این مجموعه بر اساس رمان داییجان ناپلئون اثر طنزنویس معاصر ایرانی «ایرج پزشکزاد» در سال ۱۳۵۵ ساخته شد. ناصر تقوایی در دوران فعالیت هنری خود چندین فیلم کارگردانی کرده است که میتوان به «آرامش در حضور دیگران» (۱۳۴۹)، «صادق کرده»(۱۳۵۰)، «نفرین» (۱۳۵۲)، «ناخدا خورشید» (۱۳۶۵)، «ای ایران» (۱۳۶۸)، «قصههای کیش» اپیزود کشتی یونانی، (۱۳۷۷) و «کاغذ بیخط» (۱۳۸۰) اشاره کرد.او همچنین چند اثر نیمه تمام دارد که میتوان به «زنگی و رومی» و «چای تلخ» اشاره کرد. ناصر تقوایی درباره فیلمهای نیمهتمامش که متوقف شد میگوید: «سه فیلم من پیدرپی ناتمام ماند، هیچ گلایهای از هیچ کس ندارم و توقع ندارم کسی در این راه با من همراهی میکرد؛ اما فکر میکنم کسانی که جلوی این کار را گرفتند و مانع ساخت این نوع فیلمها شدند، بعضی وقتها یک کارمند بودند و نه سیاستمدار، بنابراین این اتفاق تاثیر یک سلیقه است. در هر محیط فرهنگی که مدیرانی دلسوز فرهنگ وجود داشته باشند، انجام کار مستقل متوقف نمیشود و زمانی که این شرایط فراهم نبود، ما در خانه نشستیم و فیلم نساختیم. شاید هم اگر حرمتی هماکنون در جامعه داریم به همین علت است که در حد گذران زندگی هم به فیلمسازی نگاه نکردیم.» ناصر تقوایی پیش از این دو فیلم نیز قصد ساخت فیلمی داشت درباره جنگ ایران و عراق که متوقف شد و اجازه فعالیت پیدا نکرد. ناصر تقوایی در گفتوگویی با روزنامه شرق در مورد آن فیلمنامه و فیلم و سرانجام آن چنین میگوید: «یک فیلمنامه نوشته بودم که باید در بقایای ویران خرمشهر پس از جنگ ساخته میشد. دکورهای واقعی کاملا آماده بود. کافی بود کار تولید میشد. داستان خیلی سادهای هم داشت. در زمانی از جنگ، همه مردم از خرمشهر خارج شدهاند. در شرایطی که شهر کاملا تخلیه شده است. از چهار سوی ویرانهها چهار مرد بیرون میآیند که هیچ یک زبان هم را نمیفهمند. آنها تصمیم ندارند، شهر را ترک کنند. هر چهار مرد در مسجد جامع پناه میگیرند. یک عرب بومی خوزستان، یک بلوچ، یک خراسانی و یک آذربایجانی. در همین وضعیت از آسمان هم مدام گلوله و خمپاره میبارد. تصویری از دشمن در سراسر فیلم دیده نمیشود. حضور دشمن را از طریق همین اصابت خمپارهها و آتشبار توپخانه میتوان حس کرد. این چهار نفر در مدت دو، سه روزی که با هم هستند، برای ارتباط با هم، زبانی قراردادی وضع میکنند: با ایما و اشاره. زبانی که تماشاگر هم به خوبی آن را میفهمد. هر چهار نفر در حالی که برای دفاع از شهر برای خود مسوولیتهایی قائل شدهاند، در روز آخر شهید میشوند. رفاقت، ازخودگذشتگی، ایثار و نهایتا شهادت را میتوان در این فیلم دید. اما سید محمد بهشتی آن را نپسندید. پس از پایان جنگ در حالی که مردم هنوز به خرمشهر بازنگشتهاند و خیابانهای ویران هنوز خلوتاند. میشد تولید فیلم را در همان دکورهای واقعی شروع کرد. اما نگذاشتند. خرمشهر تمام در و دیوارش ترکش خورده بود. مسجد جامع که از سرتاپا گلوله و خمپاره خورده بود بیآنکه گنبد و گلدستهاش فروبریزد که خودش یک معجزه بود. همه چیز مهیا بود تا کار فیلمبرداری را آغاز کنیم. اما «بهشتی» به من میگوید، برو داستان دیگری بساز. من میپرسم چگونه میتوان چنین شرایط طبیعی و کاملا آمادهای را برای ساخت یک فیلم سینمایی جنگی تدارک کرد؟ اصلا احتیاجی به دکور نبود. اصلا خرج چندانی نداشت. ضمن اینکه با ساخت این فیلم، تصاویر واقعی خرمشهر را در جنگ میشد برای همیشه جاودانه کرد که خودش یک سند تاریخی بود. هرچه تقلا کردم، فایدهای نداشت. مخالفت او به این دلیل بود که میگفت هر چهار نفر باید مذهبی باشند که من میگفتم اگر هر چهار نفر اعمال و رفتارشان عین هم باشد که دیگر کنتراستی بین آنها به وجود نمیآید. صحیح این است که بین آنها تفاوتهایی وجود داشته باشد که این تفاوتها در داستان بود. بهشتی نمیپسندید. بالاخره نگذاشت و فیلم هم ساخته نشد. نام این فیلم را میخواستم «مسجد جامع» بگذارم که متاسفانه نشد.»
در سال ۱۹۹۹ نامزد نخل طلایی جشنواره فیلم کن برای فیلم «قصههای کیش» شد
احمد طالبینژاد، منتقد سینما درباره ساختهنشدن فیلمهای تقوایی میگوید: «چای تلخ» و «زنگی و رومی» فیلمهای دیگر ناصر تقوایی بود که متاسفانه نتوانست تولید آنها را کامل کند. در فردای سینمای ایران باید دید چه کسی پاسخگوی ساختهنشدن این فیلمها خواهد بود. چای تلخ در این فیلم نیز که در مورد جنگ ایران قرار بود ساخته شود.» تقوایی نیز از دلایل متوقفکردن این فیلمها چیزی نمیداند. او میگوید: «من نیز دلیل توقف آن را نمیدانم اما مطمئنم من کمکاری نکردهام هر کدام از این فیلمها دو بار به مرحله فیلمبرداری رسید. «زنگی و رومی» در مرحله اول ۲۰ دقیقه فیلمبرداری شد و بعد متوقف شد. در مرحله دوم نیز در هنگام انجام تدارکات فیلم متوقف شد. من برای چای تلخ یک روستا با کاهگل و کپر ساختم. فیلم من مشکل ساخت نداشت و توانستم به راحتی برای آن تهیهکننده پیدا کنم اما در میانه کار تهیهکننده از ساخت این فیلم پشیمان شد.» فیلمنامه چای تلخ بلافاصله پس از پایان جنگ و در سال ۱۳۶۷ نوشته شد و زنگی و رومی به پیش از چای تلخ بازمیگردد و هر دو متوقف شد. ناصر تقوایی در گفتوگو با شرق در مورد کمکاریاش میگوید: «در نشریات از قول من نوشتهاند، تا زمانی که برای فیلم ساختن باید اجازه گرفت، من فیلم نمیسازم. صحیحتر این بود که بنویسند من اجازه نمیدهم کسی فیلمنامه مرا بخواند. وقتی که فیلم را ساختم، هر جا را که دلشان میخواهد دربیاورند. از فیلمنامه «چای تلخ» من تاکنون چند بار فیلم ساختهاند. به یکی از همان فیلمها حتی چند جایزه سیمرغ بلورین هم دادهاند. لابد فیلم «روز سوم» را دیدهاید؟ فیلمنامه آن از روی فیلمنامه من نوشته شده است. توسط فردی به نام «مهدی سجادهچی». دو شخصیت اصلی آن فیلم یک دختر ایرانی و یک افسر جوان عراقی است که هر دو در سراسر فیلم با هم در کشمکش و ستیز هستند. وقایع فیلم «روز سوم» هم در خرمشهر میگذرد و پایانش در کنار رودخانه! حالا همین آقای «سجادهچی» مسئول ممیزی فیلمنامهها شده است. آنوقت من بروم فیلمنامهام را بدهم به ایشان تا تصویب کند؟ یادم میآید که این آقا در دوران آقای «محمدعلی زم» در جلسات فیلمنامهخوانی حوزه هنری حضور پیدا میکرد. لابد دیده است که فیلم «چای تلخ» ساخته نشده است. تصمیم گرفته خودش آن را بازنویسی کند و با تغییراتی، به یک کارگردان بدهد تا ساخته شود که بالاخره ساخته شد.»
«ای ایران» را در سال ۱۳۶۸ ساخت
او در بخشی دیگر از همین گفتوگو در مورد شرایط دشواری که از لحاظ هنری با آن روبهرو است سخن میگوید: «من تاکنون درباره مشکلاتم کمتر حرف زدهام. به این دلیل که نخواستهام سروصدا راه بیندازم. میخواهم بگویم از دور اینطور بهنظر میرسد. برای مثال فیلمنامه «انسان کامل» مدتها از من وقت گرفت اما هیچگاه ساخته نشد. یک بار نسخه سینماییاش را نوشتم. بعد مجموعه آن را نوشتم. بارها و بارها در میان رفتوآمدم به دفتر «عبدالله گیویان» – از مدیران ارشد تلویزیون – آن را بازنویسی کردم. جلسه پشت جلسه، ماهها دوندگی و پیگیری نهایتا گفته شد که مصلحت ندیدهاند، فیلم ساخته شود. من در خانه نشستن و خواندن و نوشتن را به ساختن فیلمی که مورد علاقهام نبوده است، ترجیح میدهم. به همین فیلمسازان جوان هم میگویم. وقتی نمیگذارند یا نمیشود فیلم خودت را بسازی، میتوانی بروی سرت را به کار دیگری گرم کنی. تا لااقل حرمت هنرت را نگه داشته باشی. وقتی نمیتوانم فیلم دلخواهم را بسازم میروم عکاسی میکنم. عکاسی نشد، میروم فیلمسازی تدریس میکنم. مشکل من و امثال من که چند نفر حرفهای هستیم فقط در کار سینما و فیلمسازی نیست. در عالم ادبیات و انتشارات اوضاع از این هم بدتر است. ممیزی ما که روزگاری روی حذفهای محتوایی تمرکز داشت، حالا شکل غریب و نادرتری پیدا کرده. ممیزی ما شده ممیزی واژگانی. واژهها خوب و بد شدهاند، واژهها حلال و حرام شدهاند. تا جایی که میشود گفت نیمی از واژههای لغتنامه مرحوم دهخدا از زبان فارسی حذف شدهاند. چرا که استفاده از آنها جرم است. به همین علت نمیتوانم نوشتههایم را منتشر کنم. من و همنسلهایم همه در چند حرفه توانایی داریم، هرگز برای امرار معاش درنماندهایم. «بهرام بیضایی» هم همینطور است. او هرگز در زندگی درنمانده، به هر شکل بوده عزت خود و هنرش را حفظ کرده است. این همان نکتهای است که من بر آن اصرار دارم. «داریوش مهرجویی» هم، همین تواناییها را دارد. به اعتقاد من اگر نمیگذارند یا نگذاشتهاند فیلمش را بسازد بهتر است برود سراغ ترجمه کتاب، نقاشی، موسیقی یا تدریس. داریوش در همه این کارها تبحر دارد. «مهرجویی» با آثار یکی، دوساله اخیرش دارد، به آن سابقه درخشانش آسیب میرساند.» ناصر تقوایی علاوه بر فیلم سینمایی چندین فیلم مستند نیز ساخته است. از میان این فیلمهای مستند میتوان به «نانخورهای بیسواد»، «آرایشگاه آفتاب»، «تاکسیمتر»، « «باد جن»، «نخل» و «فروغ فرخزاد» اشاره کرد. از میان این مستندها، مستند «نخل» بیش از دیگران شهرت دارد.
ناصر تقوایی در مورد ساخت این مستند میگوید: «در ایران بعد از جنگ ده میلیون اصله درخت نخل از بین رفت. برای اینکه در جنگ موانعی که باعث عدم ورود آب کارون به نخلستانها میشد از بین رفت و نخلها به خاطر آب خوردن زیاد از بین رفتند. جامعه اعراب با تکیه بر این درختها زندگی میکردند. ما باید قبل از اینکه برای اعراب در جنوب خانه میساختیم نهالهای آنها را بازسازی میکردیم. زمانی ایران صادرکننده خرما بود اما اکنون آمریکا تبدیل به بزرگترین صادرکننده خرما شده است. آمریکاییها برای جایگزین کردن کولا از خرما استفاده میکنند. این آگاهیها در من باعث ساخت فیلم نخل شد. ناصر تقوایی در سال ۱۹۸۸ برای فیلم «ناخدا خورشید» برنده جایزه پلنگ برنزی جشنواره فیلم لوکارنو شد. ناصر تقوایی در سال ۱۹۹۹ نامزد نخل طلایی جشنواره فیلم کن برای فیلم «قصههای کیش» شد. ناصر تقوایی در سال ۱۳۴۶ با شهرنوش پارسیپور، داستاننویس ازدواج کرد که حاصل آن یک فرزند پسر است.
ناصر تقوایی و همسر دومش، مرضیه وفامهر
آنها سال ۱۳۵۲ از یکدیگر جدا شدند. مرضیه وفامهر، فیلمساز و بازیگر سینما و تئاتر هماکنون همسر ناصر تقوایی است.
از: توانا