مریم سلطانی: پادشاه و مردم قدرنشناس

دوشنبه, 5ام آبان, 1399
اندازه قلم متن

اَه، اَه، آدم حالش بهم می‌خورد از این پادشاهان الدنگ اروپا! سال‌هاست برمسند قدرت‌اند، نه یک متر راه درست کردند و نه یک جاده کشیدند و نه یک کیلومتر راه‌آهن کشیدند، نه سفلیسی و سوزاکی درمان کردند و یا دفع شپش از چهار تا بنده خدا کردند و یا حتی کچلی را درمان کردند. بی‌معرفت‎ها بر تخت‌پادشاهی تکیه زده، حقوق مفت می‌گیرند و حتی آنقدر تنبل‌ و تن لش‌اند که یک توک پا نرفتند سوئیس یک حساب بانکی باز کنند و برای روز مبادا و ویلان‌نشدن زن و بچه، چندرغاز ناقابل در آن پس انداز کنند. افراد بی‌مسئولیتی که تمام مشکلات و مسئولیت‌ها را گذاشتند گردن نخست‌وزیران مادرمرده و خودشان را از هر مسئولیتی مبرا کردند.

حال شما مقایسه کنید این پادشاهان تنبلان و بی‌خاصیت‌ها را با اعلاحضرتین ما که می‌بایست هم زمان که جاده می‌کشند و به کار عملگی مشغول‌اند، فکری هم برای شپش و تراخم و سوزاک و سیفلیس ما بکنند و برای آتیه زن و بچه‌شان چند میلیاردی هم به خارج منتقل کنند. برای مشتی مردم نفهم حتی حزب درست کنند و انقلاب‌سفید به راه بیندازند. همزمان با داشتن مسئولیت پادشاهی سرپرستی نخست‌وزیری و وزارتخارجه و وزارت‌نفت و وزارت‌دارایی و وزارت امورخارجه را هم عهده دار باشند و در آخر نیز مردم نمک‌نشناس انها را با لگد از مملکت بیرون کنند.

حیف از این شاهان که برای ما آنقدر زحمت کشیدند و ما را به دروازه‌های تمدن‌بزرگ رساندند، البته تا دم دروازه بیشتر نرسیدیم که یک مشت آخوند پاچه ‎ورمالیده اعلاحضرت را رم دادند و سر پرستی این گله را به عهده گرفتند.

کلا ما مردم قدر نشناسی هستیم، دکتر رضاشاه متخصص چشم بود و داروی ضد تراخم را کشف کرد و چشم‌های تراخمی همه پدران و مادران ما را درمان کرد و در ضمن دکتر پوست هم بود و سر کچل پدران ما را هم او درمان کرد، و سر آخر هم شب‌ها دونه‌دونه شپش سر پدر مادران ما رو هم او میکشت، در این بین گاهی اشتباهی مردم را هم می‌کشت، تقصیر نداشت چشماش ضعیف شده بود حتا اشتباهی دوستاش و پادوهاش را هم کشت، البته خودش می‌گفت بهترین راه ریشه کن کردن شپش و تراخم و پیشگیری از کچلی بریدن سر تراخمی یا کچل است و از همین جهت به بریدن سر لرها، بختیاری‌ها و سایر اقوام اقدام کرد. و دیدیم که در ایران، ما هیچ کچل جز خودش ندیدیم اینهم از فداکاری او بود که اول به دیگران برسد. مردم قدر#شاه‌کچل و شپش‌‎کُش کبیر را ندانستند و مجبور شد با چند تا کیسه گونی پول ناقابل فرار کند. پسرش شغل شپش‎کشی پدر را ول کرد و با شپشی‎ها دوست شد و همین باعث شد یک آخوند پر از شپش از فاصله ۵۰۰۰ کیلومتری با یک اردنگی او را از کشور بیرون کند
حیف… حیف…

مریم سلطانی
کارشناس روانشناسی و مشاور اسبق امور بانوان شهرداری تهران

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.