چه خوش بی مهربونی از دو سر بی!
مردی در کمد آن خانمه
جوک معروفی منتشر شده بود که خانمه کمد به نجار سفارش داد و گذاشت کنج اتاقخوابی که یک دیوار با خیابان اصلی فاصله داشت. فرداش به نجار شکوه کرد اتوبوس که رد میشود، میخهای کمد میزند بیرون. نجار ناباور آمد میخها را زد تو. روز بعد و روزهای بعد آمد میخها را کوبید اما از تعجب درنیامد. یک روز بالاخره کمر به کشف علت بست. آمد و از خانمه اجازه خواست و رفت توی اتاقخواب و چپید توی کمد. همانطور که نشسته بود تا اتوبوس بیاید، با خودش فکر میکرد «حالا اگر شوهر این خانم سر برسد، من چطوری بهش ثابت کنم که منتظر اتوبوسم!»
به گمانم اگر آمریکائیها هم سرانجام به نتیجه برسند که رئیسجمهور چهلوششمشان کیست، ما ایرانیها تا ابدالآباد دعوای ترامپ و بایدنمان تمام نمیشود.
من در این جریان، «کامنت»های تشویقی و تقبیحی زیادی در سه صفحه فیسبوک گرفتهام. حالا، دوستان فیسبوکی به جای خود. رفیق رفتوآمدی، با ماسک آمده، عصبانی، خشمگین، انگار آماده کتککاری. خدا را شکر که فاصله کرونائی را حفظ میکند وگرنه از من رد شده بود!
-تو چرا به بایدن رأی دادی؟
-والله ثالثاً که پسرخالهام است. ثانیاً من اصلاً در آمریکا نیستم.
-با پست هم رأی نفرستادی؟
-اولاً هم علاقهای به بایدن ندارم که بهش رأی بدهم.
-پس چرا به ترامپ رأی ندادی؟
-؟ ؟ ؟ ؟ ؟
-نمیدانی او میخواست جمهوری اسلامی را بیندازد؟
-نه، اطلاع دقیقی ندارم. فقط امیدوارم مرا طرفدار جمهوری اسلامی ندانی!
-نه، ولی ترامپ حیف شد. برنامه داشت که…
– دیر نشده عزیزم. هنوز فرصت هست. مگر انداختن جمهوری اسلامی چقدر زمان میبرد؟ ولی عزیز دلم، هموطن عزیز، رفیق نازنین، چرا با من دعوا داری؟ من فکر میکنم ترامپ بیشتر اهل صلح و سازش و معامله باشد، نه اهل جنگ و براندازی. کافی است دم آخر، جای جایش، رهبر معظم، مخترع «نرمش قهرمانانه» جلوی ترامپ کوتاه بیاید. ترامپ که به دنبال حقوق بشر نیست که. یکهو میبینی عظمای مربوطه، با یک «قورت قهرمانانه»، هسته اورانیومش را فرو میبرد!
-ولی تو نباید دخالت میکردی!!
-نه جانم، تو نباید در چنین مواقع حساسی از من و ابومسلم خراسانی توقع کوتاه آمدن داشته باشی. در شرایطی که ملت آمریکا منتظر اشاره من بود و هرکدامشان یک نسخه از ترجمه آخرین شعری که من گفته بودم در دست داشتند…
-آخرین شعری که راجع به ترامپ نوشتهای، کی بوده؟
-آخرین شعرم را هنوز ننوشتهام!
-همان طنزی که نوشتی به ترامپ رأی ندهید، به بایدن رأی بدهید.
ـآن را هم هنوز ننوشتهام.
-ولی در ماه ژوئن گذشته یکچیزی راجع به ترامپ نوشتی. «یک نفر بر جهان ترامپیده، به زمین و زمان ترامپیده»… باقیاش یادم نیست.
-مربوط به انتخابات نبود. آن زمانها خیال میکردم آزادی عقیده آزاد است!
-ولی تو ابرازش هم میکردی!
-بله. فکر میکردم آزادی ابراز عقیده آزاد است! البته. توی فیسبوک شخصی خودم، برای مراجعین خودم نوشتم.
-تو کلاً میخواستی از ساقط شدن رژیم به دست ترامپ جلوگیری کنی؟
-من بعله. تلفن کردم به ترامپ هم گفتم. خوشحالم که تو اینهمه با قدرت من آشنایی!
-«تو»ی نوعی را میگویم.
-هموطن عزیزم، رژیم به دست ملت ساقط میشود. رژیم به دست مردم باید ساقط شود. این لعنتی رژیم نکبت انسانکش و ایرانخور، محکوم به سقط شدن و ساقط شدن است. این خورهای که به جان وطن افتاده، بهزودی زدوده میشود. ما از این کابوس بیدار میشویم و این بختک تمام میشود. زبالهدانی تاریخ گندی بیسابقه به مشامش خواهد رسید. ترامپ و ترامپها البته روز روزش میتوانند کمک کنند، اما امروز نباید نامشان و امید به آنها، در ملت رخوت بیاورد. اگر به امید ترامپ بنشینیم، روزی که با حکومت کنار بیاید تکلیفمان چیست؟
-ترامپ هیچوقت با اینها کنار نمیآمد.
– ولی نگاه کن ببین عمرانخان راجع به ترامپ چه میگوید.
-عمرانخان کیست؟
-نخستوزیر پاکستان.
-رئیسجمهور آمریکا چه ربطی به نخستوزیر پاکستان دارد؟
-نمیدانم. ظاهراً از وقتی انتخاب بایدن به من هم مربوط شده، یک اتفاقات عجیبی توی دنیا افتاده!
-عمرانخان همان نیست که چل توپ بازی میکرد؟
-قهرمان کریکت.
میدانم عمرانخان را خوب میشناسد. حالا روی دنده لج افتاده بود:
-گفته که ترامپ از او خواسته بوده بین آمریکا و جمهوری اسلامی میانجی شود.
-عمرانخان؟
-بعله.
-به تو گفته؟
-میتوانی مسخرهام نکنی. به رسانهها گفته.
-زر زده! اصلاً این کِی نخستوزیر پاکستان شد؟
-دو سال پیش.
-تقلب در انتخابات؟
-خبر ندارم.
-انتخاباتشون پستی بوده؟
-گمان نمیکنم.
-حتماً تقلب کرده. مگر میشود توی کشور جهانسومی تقلب در انتخابات نشود! توی آمریکاش میشود. چقدر رأی بیشتر از رقیبش آورده بود؟
-نمیدانم.
-حالا یارو چون نخستوزیر پاکستان شده حق دارد راجع به انتخابات آمریکا نظر بدهد؟
-لابد خیال میکند اندازه من و شما حق دارد. آدم سادهای است. البته راجع به انتخابات نگفته، راجع به درخواستی که ترامپ از او داشته، گفته.
-تو به ترامپ گفتی بهش بگوید؟
-میتوانی دستم نیندازی رفیق.
-نه دیگر. توی نوعی باعث شکست ترامپ شدید! بیشعوری سیاسیتان اجازه نمیداد به ترامپ رأی بدهید.
-رفیق جان، برو برایم «کامنت» بنویس. دیگر توی خانهام رهایم بگذار. چای بیارم.
-نه خیر، من با شما دمکراتها! فالوده هم نمیخورم. اصلاً شما دمکراتها خر هستید. علامتتان هم یک الاغ است!
-من دمکراتم؟
رفیقم به جای اینکه جوابم را بدهد، ماسک دهانش را برداشت شروع کرد صدای حزب دمکرات درآوردن! گفتم «آرام باش، همسایه اسکاتلندی ما میشنود». دوستم مرد شریفی است. همیشه خیلی هم مؤدب است. یکهو به خود آمد. صوت گوشخراش را قطع کرد و گفت:
-آخر حالا آدم قحط بود که ترامپ از عمرانخان بخواهد میانجی شود؟ بگو تو برو الکدولکات را بازی کن.
-خُوب ترامپ آدم زیاد نمیشناسد. لابد این از کاخ سفید رد میشده ترامپ همینجوری یکچیزی انداخته، این هم به خودش گرفته دویده رفته به سی.ان.ان گفته.
-سی.ان.ان دیگر سگ کیست؟
-سگ نیست، فرستنده تلویزیونی است. اگر سگ بود، هاپهاپ میکرد، هاپ، هاپ، هاپ!
انگار با صدای بلند، هاپ هاپ کرده بودم که پاتریک آقای همسایه پنجره را باز کرد و پرسید «آر یو اوکی؟». ناگهان به خود آمدم! حالا مانده بودم فکری که چه جوری به او حالی کنم که داشتم با دوست عزیزم بحث انتخاباتی میکردیم. باز بختم یاری کرده بود که توی کمد آن خانمه، چهارچنگولی مچاله نشده بودم!
***