ایرج افشار, محمد ابراهیم باستانی (مورخ) و محمد علی جمالزاده (نویسنده و مترجم)-عکس از مجله بخارا
فهرست آثار و مقالات ایرج افشار در یک کتاب ۱۶۰ صفحهای منتشر شده است
با گذشت ۱۰ سال از درگذشت دکتر ایرج افشار (۱۸ اسفند ۱۳۸۹)، هنوز آثاری از او و یا نتیجه کوششهای وی، در فضای نشر و فرهنگ ایران منتشر میشود. شاید آخرین آنها، خاطراتی از محمدعلی فروغی باشد که در کتابی قطور، جامه طبع پوشید. اثری که نتیجه اعتماد خانواده فروغی به او و نیز حاصل پیگیریهای ذهن روشمند و گوهرشناس وی در بهرهگیری از فرصتها برای معرفی افزونتر و دقیقتر چهرههای موثر فرهنگی و سیاسی و تاریخی ایران بود.
ایرج افشار بیتردید یکی از تاثیرگذارترین چهرههای فرهنگی سده اخیر است که در هر زمینهای که به نوعی به ایران و ایرانپژوهی ارتباط داشت، دست یاری دراز کرد و کمکرسان هر فرد و نهاد و انجمنی بود که میخواست در این راستا، در حوزههای مختلف فرهنگی و هنری، فکری و تاریخی و ادبی کار و تحقیق کند. از این نظر، او را باید مردی تاثیرگذار نامید که آثار دورانسازی در زمینههای مختلف کاری و فکری، برای فرهنگ و ادب و هنر ایران بر جای گذاشت.
ایرج افشار را نمیتوان در یک پیشه فرهنگی خلاصه کرد و یکی از دلایل آثار و تالیفات انبوهی که از او بر جای مانده، همین نگاه منظومهای او به حوزههای مختلف فرهنگی و هنری ایران بوده است.
ایرانشناس مجلهنگار
در کتابی که سید فرید قاسمی، محقق تاریخ مطبوعات ایران، در سالهای زندگی آقای افشار و در تجلیل از او منتشر کرد، به او لقب «ایرانشناس مجلهنگار» داد. صفتی که اگرچه بخشی مهم از فعالیتهای او در حوزه مطبوعات و مجلهنگاری را زیر چتر خود میگیرد اما باز هم نمیتواند تمامی وجوه کاری دیگر او را پوشش دهد.
در همین زمینه مجلهنگاری، او تقریبا تمامی عمر خود را به نوعی به این کار سرگرم بود؛ از همان سالهای نخستی که در کنار پدرش، دکتر محمود افشار، در مطبوعات فعالیت میکرد تا سالهای بعد که خود سردبیر دورههایی از مجله معروف سخن (زیر نظر دکتر پرویز ناتل خانلری) شد و تا بعدها که مجله راهنمای کتاب را زیر نظر دکتر احسان یار شاطر در دست گرفت و عملا سردبیر و سیاستگزار اصلی این نشریه شد و آن را به تحقیق میتوان مهمترین مجله حوزه نقد و بررسی کتاب به شمار آورد که بیش از ۲۰ سال و تا قبل از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ دوام آورد.
دکتر یار شاطر در مراسمی که ۱۵ فروردین ۱۳۹۰ (سوم آوریل ۲۰۱۱)، کمتر از یک ماه پس از درگذشت افشار، در دانشگاه یوسیالای برگزار شد، به رابطه کاری و دوستی خود با او اشاره کرد و گفت که وقت راهاندازی نشریه راهنمای کتاب با مسئولیت و سردبیری خود، از ایرج افشار و گروهی دیگر از چهرههای فرهنگی آن زمان دعوت کرده تا به او در این راه کمک کنند و در این میان ایرج افشار که آن زمان (۱۳۳۷) ۳۳ سال داشته، بهعنوان دستیار سردبیر و جانشین انتخاب شده است. بعد از مدت کوتاهی عملا تمامی امور مجله را خود افشار عهدهدار شد و حتی انجمن دوستداران کتاب ایجاد کرد که به دورترین نقاط ایران کتاب میفرستادند؛ چرا که برای او(دکتر یارشاطر) سفر تحصیلی دو ساله به آمریکا پیش آمده و عملا حضور نداشته است. به گفته یار شاطر، «من تابستانها که از تدریس فارغ بودم و به ایران میرفتم، به امور کلی مجله و مسائل مالی آن رسیدگی میکردم اما امور علمی و فنی همچنان به عهده افشار بود و نظارت بر همه امور انجمن کتاب را هم افشار انجام میداد. همه کسانی که نام بردم کوچکترین چشمداشت مالی نداشتند و فقط به شوق خدمت، وقت و بصیرت خود را در اختیار انجمن و مجله قرار میدادند. اما افشار با پرکاری بینظیر و سرعتی شایسته به همه این امور میرسید.» (سخنرانی یار شاطر در دانشگاه یوسیالای)
انتشار این نشریه فرهنگی متاسفانه پس از انقلاب دوامی نیافت و منتشر نشدن آن در زمره حسرتهای اهل کتاب و فرهنگ باقی ماند. البته انتشارات سخن، زیر نظر ایرج افشار، کل مجلدات آن در سالهای میانی دهه ۸۰ منتشر کرد. نکته جالب توجه این است که این مجموعه به همراه مجلدات نشریه فرهنگ ایرانزمین از معدود نشریاتی بودند که از زیر تیغ سانسور اداره کتاب در رفتند و بدون ذرهای کموکاست منتشر شدند.
اما در عرصه مجلهنگاری این تنها اثر مهمی نبود که او از خود به جای گذاشت. مجله فرهنگ ایرانزمین و نیز نشریه آینده، دو مجله دیگری بودند که او سرپرستی و مدیریت آنها را بر عهده داشت و به خصوص «آینده» را در شرایط دشوار سالهای پس از انقلاب که مجوزهای تکنسخهای صادر میکردند، منتشر کرد.
علاوه بر آن، افشار یکی از نویسندگان ثابت نشریات مرتبط با کتاب و کتابخوانی و نسخهپردازی در ایران بود. امکان نداشت نشریهای در این حوزهها منتشر شود و از افشار مطلبی و نوشتهای نیاید و نکته جالب این که او تمامی این مطالب را بیهیچ مزد و دستمزدی انجام میداد. در واقع هرجایی که او حس میکرد نامی از فرهنگ و ایران، امکان نضج گرفتن و برآمدن دارد، بیهیچ شرط و شروطی حاضر میشد و کمک میکرد تا آن نهاد یا نشریه یا انجمن، پا بگیرد و جا سفت کند. برای نمونه، یادداشتهای او در زمینه مسائل مرتبط با ایران و ایرانشناسی در نشریه بخارا، تا آخرین روزهای حیاتش ادامه داشت.
مهمترین مرجع در ایران پژوهی
ایرج افشار تا وقتی زنده بود، یکی مهمترین چهرههای مرجع در زمینه مسائل مرتبط با ایران و زبان فارسی به شمار میرفت. ایران موردنظر او هم به جغرافیای ایران کنونی محدود نمیشد. او ایران فرهنگی را مدنظر میگرفت. از کشورهای همجوار چون افغانستان و تاجیکستان و آذربایجان و ازبکستان تا هند و پاکستان و ترکیه و … هر جا نشانی از فرهنگ ایران و زبان پارسی به چشم میآمد او بهعنوان مرجع مورد اعتماد به نوعی در جریان بود و به دلیل ارتباطات گسترده با ناشران و مولفان، حلقه اتصال مهم و منحصر به فردی در این حوزه به شمار میرفت.
افشار تقریبا تمامی این مکاتبات را به نوعی در نشریات مختلف انعکاس میداد یا مولفان را به ناشران و مطبوعات وصل میکرد تا کار خود را منتشر کنند. خود نیز بر این باور بود که در زمینههای موردنظر نباید درنگ کرد و منتظر تکمیل یک اثر یا کار شد (به خصوص در زمینه اسناد و مکاتبات گذشتگان)، بلکه بر این باور بود انتشار یک اثر به ماندگاری آن کمک میکند و نسلهای آینده و پژوهشگران آتی میتوانند به تکمیل آن اثر و یا نگارش نقد و تحقیقی جدید در آن زمینه همت گمارند.
موقوفه محمود افشار و جایگاه پسر
دکتر ایرج افشار، در خانوادهای فرهنگی به دنیا آمد. او پدری اهل ادب و فرهنگ داشت و از تمولی نسبی برخوردار بودند. کار نیک پدر، وقف تمامی داراییهایش برای امور فرهنگی و به خصوص پژوهشهای مرتبط با ایرانشناسی بود که از جمله آنها، ساختمانها و امکاناتی است که در اختیار موسسه دهخدا و دانشگاه تهران قرار گرفت.
با وجودی که ایرج افشار تا زمان حیات خود ریاست این موقوفات را عهدهدار بود، اما هیچگاه از امکانات این مجموعه به صورت شخصی استفاده نکرد و خود در جایی گفته بود که پدرش به او چنین توصیه کرده است: «تو فرزندی هستی که میتوانی از خودت مراقبت کنی و عُرضه و جربزه کارهای بزرگ را داری و لذا چشمت به مال و منالی که من میگذارم و وقف میکنم، نباشد» و این فرزند فرهیخته تا آخرین روزهای زندگی چنین کرد و موقوفات پدر و جایزه سالانهای را که برای پژوهشهای ایرانشناسی در نظر گرفته بود، به یکی ازمهمترین جوایز این عرصه در جهان تبدیل کرد.
او برای این نهاد هیئتامنا تعیین کرد و با توجه به این که خود دانشآموخته حقوق بود، اساسنامه این مکان مهم و نسبتا بزرگ را بهگونهای تنظیم کرد که از دست چپاول برخی طعمکاران فرهنگی در امان بماند. فرزندان ایرج افشار (بهرام و کوشیار و آرش) نیز درس ادب و فرهنگ را نزد چنین پدری آموختند و پس از درگذشت پدر، با اهدای تمامی آثار و دستنوشتههای باقیمانده او به کتابخانه مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی (که افشار از اعضای اصلی هیئتامنای آن بود)، جایزهای را هم به نام پدرشان در سالروز تولد او بنا گذاشتند که هر ساله به بهترین تحقیقات در زمینه مسائل مرتبط با ایرانشناسی و یا اطلاعرسانی و کتابداری اهدا میشود. آنها در زمان زندگی پدر نیز فهرستی از عناوین کتابها و مقالاتی را که وی، تالیف و ترجمه یا تصحیح کرده بود، در یک کتاب منتشر کردند. این کتاب ۱۶۴ صفحه است که خود از ابعاد حیرتانگیز و باورنکردنی فعالیتهای نوشتاری ایرج افشار خبر میدهد.
تهیه فهرست عناوین مقالات ۵۰ سال اخیر
از جمله کارهای ارزشمند ایرج افشار، تهیه فهرستی از مقالات حوزه علوم انسانی و به خصوص مقالات مرتبط با ایرانشناسی و ادب فارسی بود. او این کار را در سال ۱۳۴۲ انجام داد و فهرستنویسی را از مطبوعات سال ۱۳۳۸ شروع کرد و تا هفت مجلد از آن را ادامه داد. انتشارات مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی در سالهای اخیر مجلدات یازدهم و دوازدهم را نیز منتشر کرده است. مجلداتی که اگرچه حضور او را شاهد نیست، اما همیشه و همهگاه از او بهعنوان بناگذار این کار مهم یاد میشود.
عمری ایرانگردی
جدا از تمامی این ویژگیها، ایرج افشار یکی از پروپاقرصترین ایرانگردان تاریخ به شمار میرود و از این منظر یک محقق میدانی تمامقد نیز به حساب میآید. جایی از ایران نیست که او از آن دیدن نکرده و دربارهاش یادداشت و مطلب ننوشته باشد. برخی از این سفرنامهها و یادداشتهای او در کتاب گلگشت وطن منتشر شده است. عبدالحسین آذرنگ مقاله بلندی درباره این وجه از کار او نوشته و به دو یادداشت شفیعی کدکنی (از همسفران ایرج افشار) و معصومی همدانی اشاره کرده و آورده است: «ایرج افشار از ایرانگردان اندکشماری بود که سراسر خاک ایران و بخشهای مهم نواحی فارسیزبان در قلمرو مرزهای ایران فرهنگی را سواره و پیاده، با مطالعات قبلی و آگاهی از ارزشهای آنها، گاه با افراد مطلع و محلی و گاه به تنهایی، دید، درباره آنها یادداشت برداشت و از آنها عکس گرفت و … او از بناهای تاریخی و باستانی، مساجد و تکایا، خانقاهها، کاروانسراها و انواع دیگر بناهایی که از نظر او ارزش تاریخی و فرهنگی داشتند عکس گرفته است.» (دانشنامه زبان فارسی- جلد هفتم، مدخل ایرج افشار-ص ۵۸)
حُسن بزرگ ایرج افشار این بود که در زمان زنده بودن خود، تقریبا تکلیف بسیاری از آثارش را مشخص کرد و جدا از آن، فرزندانی تربیت کرد که حافظ، مشتاق و پیگیر انتشار آثار پدر هستند و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند. در دهمین سال درگذشت این ایرانپژوه نستوه، بذرهایی که او کاشت، شاگردانی که او پرورش داد، دستیارانی که داشت و آثاری که برجای نهاد، به مانند نهالی برومند همچنان قدر میکشند و به بالا میروند.
از: ایندیپندنت