بهرام مشیری در باره این ادعای رضا پهلوی که: “کودتا نبود، افسانه بود”

یکشنبه, 27ام مرداد, 1392
اندازه قلم متن


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

۵ نظر

  1. نخستین یادداشتم عنوان ضرورت ائتلاف از دیدگاه یک لیبرال دموکرات را داشت که گرچه مرام سیاسی مرا مشخص می کند ولی ممکن است ایدئولوژیک جلوه کند
    اما من آن را با دید استراتژیک نوشتم و بهتر است عنوان آن را به ضرورت ائتلاف از دیدگاه استراتژیک
    تغییر داد تا اصل موضوع را فارغ از مرام سیاسی بیان کند.

  2. همه مقصرند و نمیشه تمام کاسه و کوسه را سر یه نفر یا یک گروه شکست. مساله استبداد در ایران بک‌ مساله صرفا سباسی نیست ،بلکه در نهایی ترین تحلیل به انحصارطلبی معرفت شناختی بر می گردد. مساله استبداد را نمیشه به جنگ قدرت بین دو سیاستمدار فرو کاست و گفت اگر این میسد یا آن میشد، ما الان
    دموکراسی می داشتیم. دموگرات بودن نخبگان از دموکرات بودن حاکمان مهمتر است زیرا اگر اولی در یک جامعه ای ظهور یابد، دومی پیامد آن خواهد بود.
    ببین دوست عزیز من یک پارلمانتاریست هستم یعنی
    طرفدار نظام پارلمانی و برام فرفی ندارد که شکل حکومت جمهوری باشد یا سلطنت.‌ تعصب روی مساله جمهوری یا سلطنت نشانه مثبتی برای دموکرات بودن نیست. اینکه با انحلال سلطنت از راه انقلاب مشکل استبداد حل میشود، آزموده شد و شکست خورد. شاه کفن شد وای وطن وطن نشد، این که دیگر تقصیر
    شاه نیست. اینکه نخبگان ما فرق تئوکراسی و دموکراسی را هم نمی دانستند، این تقصیر شاه نیست.
    خانم امیر شاهی همان دوران مقاله ای نوشته تحت عنوان چرا کسی از دکتر بختیار حمایت نکرد. آیا این مساله اهمیت اش از مساله ۲۸ مرداد کمتر است. آیا از اول مشروطه تا حالا تو سر پارلمان زده اند، آیا این مسایل اهمیت ندارد. هزران اتفاق تلخ در تاریخ افتاد و ما ماجرای صحرای کربلا را به عنوان مهمترین واقعه تلقی کردبم و از آن جز مراسم گرایی جیزی نیاموختیم.
    نیروی اجنبی روز روشن و در ملا عام آزادیخواهان ما را دار می کشد و ما مشغول عزاداری هستیم، چرا؟
    ما باید ابتدا خودمان را دموکرات کنیم و بعد آن را به دیگران توصیه کنیم. اصل بر دموکرات بودن هیچ کس نباید باشد و دموکرات بودن هر فرد نیازمند دلیل است.
    مستبد بودن شاه به معنی دموکرات بودن مخالفانش نبوده و نیست، گرچه درست خلاف این به جامعه القاء‌ شد و ما را به این فلاکت کشاند. مساله مهمتر از مساله ۲۸ مرداد، مساله فروپاشی ایران است که باید دست از مواضع جزمی و تعصبی برداشت و به فکر چاره بود ،قبل از اینکه خیلی دیر شود.

  3. هموطن گرامی، متاسفانه اعتماد به سلطنت طلبان نیست. محمدرضا شاه هنگامی که مقام پادشاهی را پذیرفت به قانون اساسی قسم خورد. حتی بعد از کودتای ۲۸ مرداد نیز در مقابل افسران ارشد قسم یاد کرد که قانون اساسی را رعایت خواهد کرد. اما دیدیم که چه کرد. مشکل اینجاست که قرارداد و نوشته و غیره برای اینها حرف است. هر کدام که به مقامی رسید یادش رفت که چه قسمی خورده است. حالا هم طرفداران رضا پهلوی ظاهرا خواهان اجرای قانون اساسی اند اما همزمان فریاد رضا شاه روحت شاد را سر میدهند. کودتای ۲۹۸ مرداد را هم که تمام عاملان آن بارها به آن اقرار کرده اند افسانه میدانند. اینست که به اینها اعتمادی نیست و گروههایی که به اعتماد ندارند نمیتوانند با هم کار کنند.
    مازیار

  4. ضرورت ائتلاف از دیدگاه یک لیبرال دموکرات
    عدم تلاش یا شکست در تلاش برای ایجاد ائتلاف به معنی ادامه وضع موجود است. هیچ نیروی سیاسی به تنهایی قادر نیست از سد استبداد مستقر عبور کند و دست کم تا حالا نتوانسته است. ایجاد ائتلاف بر یک قرارداد یا توافقی استوار است و هر توافقی بر رضایت دو طرف مبتنی است. برای رسیدن به توافق باید امتیازهایی داد و امتیازهایی گرفت. برای رسیدن به توافق نمیشه بر تمام مواضع پیشین تاکید کرد. بلکه باید اونها را تعدیل کرد. به بیان ساده هیچ توافق عادلانه بین دو طرف منازعه بدون تعدیل مواضع جزمی اولیه حاصل نخواهد شد.روشن است که خیلی از مردم به خاطر فلاکتی که استبداد تمامیت خواه جمهوری اسلامی به ارمغان آورد، انقلاب بهمن ۵۷ را یک اشتباه ارزیابی کرده و در شعار های خود آن را بازتاب داده اند.منظور شعار ما انقلاب کردیم چه اشتباه کردیم، است. به همین سبب خواهان بازگشت نظام پادشاهی اند. اینجا بحث بر سر معقول بودن یا نبودن این گرایش نیست، بلکه بحث بر سر واقعیت های اجتماعی است.خاطرات مربوط به سلطنت در فرانسه بعد از انقلاب کبیر تا صدو پنجاه سال در اذهان فرانسویان نیرو داشت.‌ بی شک این گرایش ، گرایشی نوستالوژیک است.‌ ما نمی دانیم چند درصد مروم هوادار بازگشت سلطنت هستند، ولی بی تردید درصد قابل توحهی هستند و شاید اکثریت را تشکیل بدهند.اما این واقعیت نباید مسایل مهم دیگری را به حاشیه ببرد.‌فرض کنیم جمهوری اسلامی سی سال دیگه ادامه پیدا کند و یا اتفاقی برای شاهزاده رضا پهلوی بیافتد، اونوقت طرفداران پادشاهی چه کسی را به عنوان نامزد پست تشریفاتی پادشاه معرفی خواهند کرد. بنابراین می بینیم که سرنوشت و حتی حیات یک نیروی سیاسی به وجود یک شخصیت که دارای نقش انتسابی یا موروثی است گره خورده و این یک ضعف اساسی است.منظور از نیروی سیاسی در اینجا لزوما حزب مشروطه نیست ،منظور نیروی سباسی هوادار پادشاهی مشروطه است که به محوریت شاهزاده شکل گرفته اند. به بیان دیگر در شرایط کنونی ایران، پادشاهی مشروطه بدون شاهزاده اصلا مطرح نیست و حتی مطرح هم شود طرفداری نخواهد داشت. مساله مهم دیگری که نباید نادیده گرفته شود، حساسیت و دغدغه بسیاری از چپ ها و ملی گرایان طرفدار دکتر مصدق است که هم به دلایل ایدئولوژیک و هم به خاطر مسایل تلخی که با حکومت پادشاهی داشته اند، الان جمهوریخواه شده اند و انتظار هم نمی رود که با استدلال محکم بتوان اونها را به سلطنت مشروطه معتقد کرد.‌من تاثیر مساله ۲۸ مرداد را در گرایش مصدقی ها به جمهوری موثر می دانم.البته همه یاران دکتر مصدق جنهوریخواه نشدند. حکومت شاه استبدادی بود ولی راه حلش انقلاب بهمن ۵۷ نبود. نمیشه استبداد کنونی را به یک عامل ربط داد، اصل تک عاملی در تکوین ناهنجاری ها حتی در روانشناسی نیز مدتها است که کنار گذاشته شد. انقلاب ۵۷ نخستین انقلاب جهان نبود.آیا تاملاتی درباب انقلاب فرانسه اقر ادموند برکه نمی بایستی مورد مطالعه نخبگان قرار می گرفت؟ شاه خطر ارتجاع را گوشزد کرده بود ولی گوش شنوایی وجود نداشت. جبهه ملی سلطنت شاه را غیر قانونی می نامید، روشن است که منظور شان عدول شاه از قانون مشروطه بود. من پرسش مهمی را از ملیون می پرسم و آن این است که شاه مستبد بوده درست ولی آیا قانون اساسی مشروطه دموکراتیک بود یا نه؟ اگر یک مامور یک قانون را درست اجرا نکند، آیا باید مامور را تنبیه کرد یا قانون را برانداخت؟ وقتی می گوییم سلطنت شاه غیر قانونی است، این حرف زمانی معنی دارد که خودمان به آن قانون پایبند باشیم. اگر شاه از قانون مشروطه عدول کرد، مخالفان اش آن را ساقط کردند و قانون شریعت را جایگزین آن کردند. حتی به آقای دکتر بختیار نیز فرصت داده نشد که ایران را نجات دهد. آیا دکتر بختیار دموکرات نبود؟ اشتیاه پشت سر هم ما را به فلاکت کنونی رسانده است. چاره چییت؟ آیا چاره اندیشی های این چهل سال مفید داقع شده اند‌؟ آیا نباید در خط مشی ها بازنگری کرد؟ آیا نباید در فکر ائتلاف حول یک یا دو ایده اساسی بود؟ بی شک یکی از این ایده ها، حقوق بشر است که اعلامیه جهانی آن در دست است. آیا نباید بر مهمترین مانع یعنی مساله صوری سلطنت یا جمهوری غلبه کرد؟
    من فکر می کنم که می توان حول ایده جمهوری مشروطه یا پارلمانی ائتلاف کرد. ایده جمهوری مشروطه می تواند ادامه جنبش مشروطه تلقی شود و نسبت به ایده سلطنت مشروطه نیز دافعه کمتری دارد و می تواند بسیاری از چپ ها و ملیون را زیر چتر خود گرد آورد.
    مشروطه خواهان نمی توانند نسبت به این دسته از نخبگان مصالحه ناپذیر باشند. باید برای مصالحه و ائتلاف تلاش کزد. باید اینکار رو به خاطر نجات مردم هر چه زودتر انجام داد و از گذشته درس گرفت نه اینکه در آن گیر کرد و یا به آن آویزان شد.

  5. با سلام. دوست دارم نظراتم را به شکل معقول بنویسم،ولی فکر می کنم
    امکان نشر نمی یابد