تردیدی نیست که رژیم جمهوری اسلامی و روش حکومتگری آن در ایران بعدها به عنوان یک «ضد الگو» در کلاسهای علوم سیاسی و مدیریت دولتی آموزش داده خواهد شد. نظامی که با وجود مشروعیت اولیه خود، که از یک «انقلاب» بر میآمد، به منفورترین حکومتها تبدیل شد. تردیدی نیست که برای ملت ایران این رژیم همان قدر مورد تنفر است که سلطهی مغولان آدمخوار در زمان اشغال کشورمان.
کارکرد چهل دو سالهی این حاکمیت فروبردن کشور به محاق یک فاجعهی تاریخی است. فاجعهای که جلوی چشم دهها میلیون ایرانی سال به سال شکل گرفت، بعد به جایی رسید که ماه به ماه وخامت اوضاع آشکار شد و اینک، در ۱۴۰۰ خورشیدی به مرحلهای رسیدیم که هر ایرانی شاهد فرو رفتن میهن در باتلاق تاریخ است، هفته به هفته و به زودی، روز به روز.
این که آیا نظام جمهوری اسلامی میتوانست به گونهای دیگر عمل کند و نکرد، جای سئوال دارد؛ اما حتی پاسخ به این سئوال بدیهی هم بدیهی نیست. لیکن این که، به طور واقعی، جماعتی که هدایت ایران را در طول این بیش از چهاردهه بر عهده گرفتند کشور را به کجا رساندند روشن و شفاف و مشخص است.
نبود مدیریت استراتژیک
ویژگی اصلی روش حکومتگری رژیم اسلامی، فرار از هرگونه «مدیریت استراتژیک» در عمل بود. با وجود نوشتن برنامههای پنج، ده و بیست ساله یا بیشتر بر روی کاغذ، سران نظام کمترین درکی از چگونگی و ضروریات پیاده کردن این طرحهای درازمدت نداشتند. به همین دلیل، به طور تجربی آموختند که کشور را با روش «آزمایش و خطا» و به صورت «کوتاه مدت» (short term) ادامه دهند. آنها حتی مفهوم «میان مدت» (medium term) را هم نمیدانستند، چه رسد به «دراز مدت» (long term).
این امر سبب شد تمام اقداماتی که لازم بود تا ساختارهای جامعه پابرجا بماند مورد بی توجهی، غفلت و کم توجهی قرار گرفت. به همین دلیل، امروز این پایهها و ساختارها یکی بعد از دیگری جلوی چشم خودشان و مردم در حال فرو ریختن است و میبینیم که باز هم کمترین فهمی از عواقب آن در حاکمیت کنونی دیده نمیشود. هنوز نیز کل نظام در این خلاصه میشود که از طریق «برجام ۲» احتمالی، اندک پولی به دست آورند و چند ماهی را سپری کنند.
هر نظام مدیریتی که نتواند وجه چندجانبهگی را در تصمیمات خویش منظور کند، باید آماده مواجهه با عوارض و نتایج منفی وجوه فراموش شده یا مورد غفلت قرار گرفته باشد. این اصل سادهی مدیریتی، به طور دقیق، اتفاقی است که در کشور ما رخ داده: وقتی در مقطع مناسب خود، قیمت لازم برای یک امر را نمیپردازید، با قدری تاخیر، باید هزینهای به مراتب سنگین تر پرداخت کنید.
کارنامهی تباهی ایران:
آن چه در پایین به صورت یک لیست خواهد آمد اشاره به یک درصد از خطاهای کوچک و بزرگ نظام بر راءس قدرت در ایران در چهل و دو سال گذشته دارد که به عنوان نمونه آورده شده است: (این لیست نه مفصل است نه کامل)
• وقتی نخستین افسران ارتش را بدون محاکمهی واقعی بر پشت بام مدرسهی رفاه اعدام کردند باید میدانستند که دارند یک نظام حکومتی را بر حذف فیزیکی، نبود عدالت، نقض حقوق بشر و جنایت بنا میکنند.
• وقتی رفراندم قلابی «آری به جمهوری اسلامی» را به راه انداختند باید میدانستند که این نظام برای همیشه بر پایههای غیردمکراتیک یک مشروعیت لرزان سوار میشود.
• وقتی قانون اساسی را بر مبنای «قدرت مطلقهی ولایت فقیه» تنظیم کردند باید میدانستند که این ساختار استبداد مذهبی چگونه نطفهی هرگونه مشارکت شهروندی را برای احیای کشور از میان خواهد برد.
• وقتی خمینی را به عنوان «فرماندهی کل قوا» و همه کارهی نظام مورد تقدس و ستایش قرار دادند باید میدانستند به چاه سیاه جهل و دشمنی با انسانیت و ایرانیت پا گذاشتهاند.
• وقتی بهترین مدیران و فرماندهان را از همان ابتدای انقلاب پاکسازی کردند باید میدانستند که ساختار دولتی را از همان ابتدا فشل کردهاند.
• وقتی زنجیر به دستان و چماقداران را به خیابان فرستادند باید میدانستند که در حال بناکردن پایههای یک دیکتاتوری نابودساز برای ایران و ایرانی هستند.
• وقتی دانشگاهها را تعطیل کردند باید میدانستند که توقف تربیت متخصص چه بر سر اقتصاد و مدیریت جامعه میآورد و «اسلامی کردن» دانشگاهها توسط باند تبهکار عبدالکریم سروش با علم و دانش در آن کشور چه خواهد کرد.
• وقتی دستور سرکوب و قتل عام نیروهای سیاسی طبقهی متوسط را در ابتدای دههی ۶۰ خورشیدی صادرکردند باید میدانستند که قهراجتماعی این طبقه با حاکمیت چه بلایی بر سر مشروعیت اجتماعی نظام و آیندهی کشور خواهد آورد.
• وقتی نخستین انتخابات ریاست جمهوری را با انحصارگری و خدشهی بسیار برگزار کردند باید میدانستند که مبنای قدرت ساختار سیاسی از این پس زیر سئوال است.
• وقتی رئیس جمهور منطبق با قانون اساسی خودشان را با توطئه از قدرت خلع کردند باید میدانستند که این نهاد و جایگاه برای همیشه اعتبار خود را در این نظام باخته است.
• وقتی فرصتهای پیش آمده برای دریافت غرامت و پایان بخشیدن به جنگ را نادیده گرفتند و طولانی ترین جنگ قرن بیستم را رقم زدند باید میدانستند که چگونه باید ضرر هزارمیلیارد دلاری و تلفات یک میلیون نفری آن را جبران کنند.
• وقتی صدها هزار خانواده را با کشتن سرپرستان خانواده در میدانهای جنگ بی سرپرست کردند، باید میدانستند که چه بلایی بر سر اعضای خانواده و تاثیر اجتماعی و فرهنگی آنها بر جامعهی ایرانی میآورند.
• وقتی در دههی شصت خورشیدی و با چشم انداز ادامهی بیست سالهی جنگ به سوی سیاستهای تشویق زاد و ولد رفتند باید میدانستند که در دههی هفتاد و هشتاد با این ازدیاد جمعیت جوان جامعه و نیاز آن به تحصیلات و کار و سرگرمی چه خواهد کرد.
• وقتی جنگ را به صورت فاجعه بار خاتمه دادند باید میدانستند که یک هیولای نظامی پدید آمده در دوران جنگ به نام سپاه پاسداران را میخواهند چه کنند.
• زمانی که قتل عام تابستان ۶۷ را به راه انداختند باید میدانستند که به عنوان رژیم کشتارگر روزی هدف اصلی خشم مسلحانهی تودهها خواهند بود.
• وقتی اقتصاد کشور را به دزدان تازه مسلمان هئیت موتلفه بازار سپردند نمیدانستند که بازاریمنش کردن اقتصاد یک کشور ثروتمند و نیازمند به تولید چه معنا و عوارضی دارد.
• وقتی یک آخوند بیمار روانی و عقدهای را به عنوان جانشین ولی فقیه دیوانه و آدمکش قبلی جایگزین کردند باید میدانستند که تیر خلاص به مغز نظام خود زدهاند.
• وقتی یک فرد بیسواد فاقد هرگونه دانش مدیریتی به اسم رفسنجانی را برای دو دوره رئیس جمهوری کشور کردند باید میدانستند که مملکت در سرازیری نابودی قرار دادهاند.
• زمانی که با طمع گرفتن وام از «صندوق جهانی پول» و «بانک جهانی» سیاستهای ضد عدالت اجتماعی را اجرا کردند باید میدانستند که نابرابری طبقاتی را در این کشور به کجا میرسانند.
• وقتی نخستین اعتراضات لایههای محروم جامعه را در ابتدای دههی هفتاد خورشیدی در اسلام شهر تهران و قزوین و مشهد به گلوله بستند باید میدانستند که به محرومان جامعه اعلام جنگ طبقاتی دادهاند.
• وقتی با سفارش دستگاههای اطلاعاتی جریان قلابی «اصلاح طلبی» را با عدهای آخوند و شکنجه گر سابق تبدیل به روزنامه نگار آزادیخواه شده به راه انداختند تا پتانسیل سیاسی طبقهی متوسط را کنترل کنند باید میدانستند که این طبقه باز هم بیشتر به سوی انتقال سرمایهی فکری، انسانی و مادی خود به بیرون از ایران خواهد بود.
• وقتی هشت سال دوران به قول خود اصلاح طلبان را تبدیل به فرصتی برای نهادهای اطلاعاتی و امنیتی کردند تا به شکار مخالفین بپردازند باید میدانستند که در حال از بین بردن ریشههای هرگونه بازگشت روشنفکران به صحنهی سیاسی و اجتماعی بودند.
• زمانی که قتلهای زنجیرهای به راه انداختند باید میدانستند که مهر جنایت برای همیشه بر پیشانیشان خواهد ماند.
• زمانی که جنبش دانشجویی ۱۸ تیر را به خاک و خون کشیدند باید میدانستند که از آن پس دیگر دانشگاه محل تجمع دانشجویانی است که نسل اندر نسل از سر تا پای این نظام متنفرند.
• وقتی «اصلاح طلبان» قلابی نظام با «حکم حکومتی» ولی فقیه تمام ادعاهای خود را پس گرفته و زبان فروبستند باید میدانستند که مردم این شیادان به اصطلاح اصلاح طلب را به عنوان «پاسداران سیاسی» نظام معرفی خواهند کرد.
• زمانی که مادون حیوانی به اسم احمدی نژاد جنایتکار را روی کار آوردند باید میدانستند که سپردن ادارهی کشور به مشتی درندهی خوی عقب افتادهی سپاهی به چه معنا میباشد.
• وقتی که ۸۰۰ میلیارد دلار درآمد نفتی کشور را در هشت سال دوران احمدی نژاد برباد دادند باید میدانستند که سال هایی خواهد بود که کل درآمدشان ۱۲ میلیارد از قبل نفت خواهد بود.
• زمانی که در سال ۸۸ در انتخابات تقلب کردند باید میدانستند که آخرین شانس خود برای سپردن کشور به برخی از تکنوکراتهای وفادار به نظام را از دست دادهاند.
• زمانی که مردم را در جنبش سبز کهریزکی کردند باید میدانستند که نیم میلیون از آخرین لایههای قادر به ایجاد تحول در کشور در دو سال بعد از آن از ایران خارج شدند.
• زمانی که به پای قمار اتمی رفتند باید میدانستند که این قمار بی نتیجه نه، انرژی اتمی و نه بمب هستهای نصیبشان میکند و نه این که مانع از یک ضرر دیگر بیست ساله و هزارمیلیارد دلاری به کشور خواهد شد.
• زمانی که میلیاردها دلار صرف ساختن شبکههای تروریستی در کشورهای همسایه و خاورمیانه میکردند باید میدانستند که یک جبههی وسیع از کشورهای منطقه و فرامنطقهای را به دشمن خود تبدیل میسازند.
• زمانی که حساب خود و گرگ زادههای خارج از کشورشان را با پول دزدی و اختلاس و سرقت و ارتشاء پر میکردند باید میدانستند که وقت حسابرسی هم در راه خواهد بود.
• وقتی که برای منفعت کوتاه مدت خود به سدسازی و سایر اقدامات غیرکارشناسی دست زدند باید میدانستند که مدیریت چند هزارسالهی آب در کشور را مختل کرده و به زودی مملکت را به سوی جنگ آب خواهند برد.
• زمانی که در بازارچهها و سبزی فروشیهای تهران سبزیها پرورش یافته با آب فاضلاب را ارائه دادند و در قصابیها گوشت گاومیشهای بیمار پاکستانی و در خواربار فروشیها برنج آرسینک دار را، باید میدانستند که کشور ایران به مقام نخست سرطان دستگاه گوارش در خاورمیانه به دست میآورد.
• زمانی که سرداران قاچاقی سپاه برای کسب درآمد شخصی و تامین هزینههای نیروی قدس سپاه و نیز آرام کردن نسل جوان به ورود و پخش گستردهی مواد مخدر سنتی و صنعتی روی آوردند باید میدانستند که ایران مقام نخست مصرف تریاک در جهان را خواهد شکست و هزار و یک عارضهی دیگر ناشی از مسئلهی معتاد نصیب جامعه خواهد شد.
• زمانی که فرهنگ عزا و مصیبت و حساس سازی حتی کودکان به موضوعات جنسی را رواج دادید باید منتظر باشید که روحیهی اجتماعی افسرده، روانپریشی گسترده و سکس گرایی بیمار گونه به یک بحران تبدیل شود.
• زمانی که بدون کوچک ترین ضابطه و قاعدهی شهرسازی پایتخت را از ۳ میلیون جمعیت به ۱۴ میلیون رساندند باید میدانستند که با اولین زلزلهی پرقدرت تهران به بزرگترین قتلگاه تاریخ بشر تبدیل خواهد شد.
• زمانی که بی حساب و کتاب خودروهای بی کیفیت و سوخت غیر استاندارد تولید کرده و به بازار آوردند باید میدانستند که در حال آماده کردن بالاترین میزان مرگ و میر ناشی از آلودگی هوا و بیماریهای تنفسی در شهرهای بزرگ باید بود.
• زمانی که پارازیتهای چند برابر استاندارد بر روی سر مردم فرود میآورند تا به ماهوارهها دسترسی نداشته باشند باید میدانستند که چگونه رقم سرطان ناشی از تومورهای مغزی در مملکت غوغا خواهد کرد.
• زمانی که بیکاری را گسترده. و ظلم بر زنان را افزایش دادند باید میدانستند که رقم زنان و دخترانی که در پناه اسلام ناب محمدی به تن فروشی و کارگری جنسی روی خواهند آورد رقم کشورهایی مانند تایلند را که درآمد اصلیشان از توریسم جنسی است خواهد شکست.
• وقتی اخلاق انسانی را محو و آن را با اخلاق اسلامی جایگزین کردند باید میدانستند که تجاوز به دختران ۸ و ۹ ساله تحت عنوان ازدواج شرعی اسلام ناب محمدی هر سال فزون تر شده، تجاوز پدران به دختران خود اوج گرفته و امثال سعید طوسی پسربچههای مکتب آموزش قران کریم و مجید خود را تقدیم هیولاهای بیت رهبری میکند.
• وقتی جامعه را گرسنه و فقیر و عصبی بار میآورند باید بدانند که قتل و دعوا و آدمکشی و استفاده از سلاح سرد به آمارهای بی سابقه دست مییابد و خودکشی به حدی میرسد که اعلام آمار آن ممنوع میشود.
• زمانی که فاجعهی مدیریتی باند تبهکار احمدی نژاد را دیدند و گفتند که افکار آنها به افکار رهبری نزدیک تر است باید میدانستند که مملکت را به پای چه درهی سقوطی هل میدهند.
• زمانی که بالاترین مهرهی امنیتی نظام یعنی حسن روحانی آدمکش را به عنوان رئیس جمهور معرفی کردند باید میدانستند که دارند کشور را به زیر «کنترل» میبرند و دیگر «مدیریتی» برمملکت اعمال نخواهد شد.
• وقتی ذلت نامهی برجام را امضاء کردند و تاسیسات هستهای کشور را به چوب حراج آژانس و بازرسان جاسوس آن سپردند باید میدانستند که سندی بی پایه و اساس است که چند ماهی بیشتر دوام نمیآورد.
• زمانی که با دولت ترامپ در افتادند بدون آن که بدانند برای تحریمها چه میخواهند بکنند اقتصاد ایران را برای تورم ۱۰۰ درصدی و پول آن را برای بی ارزش شدن هزار درصدی آماده میکردند.
• موقعی که در دی ماه ۱۳۹۶ مردم معترض ناراضی را به گلوله بستند باید میدانستند که جامعه را در مسیر انتخاب میان مرگ و مبارزه تا پای مرگ قرار خواهند داد.
• موقعی که مردم فقرزده را که در اعتراض به افزایش قیمت بنزین در آبان ۹۸ کشتار کردند باید میدانستند که یکی از نیازهای روانی جامعه برای آماده شدن جهت یک تسویه حساب تاریخی را آماده میکنند.
• زمانی که بورس تهران را به میدان حقه بازی برای سرکیسه کردن پنجاه میلیون ایرانی تبدیل کردند باید میدانستند که این مالباختگی با این ابعاد چه بر سر آیندهی اقتصاد ایران میآورد.
• وقتی که قیمت دلار را مورد بازی و دستکاری قرار دادند تا کسری بودجهی دولت را تامین کنند باید میدانستند که دارند از طریق تورم آخرین تکههای نان را از سفرهی میلیونها ایرانی میربایند.
• زمانی که به طور خیالی و احمقانه روی برداشتن تمام تحریمها به سرعت بعد از بازگشت تیم بایدن به قدرت حساب بازکرده بودند باید میدانستند که دارند آیندهی ایران را روی رویاهای احمقانه و محاسبات غلط برنامه ریزی میکنند.
• زمانی که با شعارهای توخالی و قلابی ضد اسرائیلی خود سعی در جلب نظر مسلمانان منطقه داشتند باید میدانستند که بعدها که در یک سال ۲۰۰ بار مورد هجوم جنگندههای اسرائیلی در سوریه قرار میگیرند و نمیتوانند یک گلوله به آن جواب دهند چه بی آبرویی را برای خود فراهم میسازند.
و حالا
• وقتی فکر میکنند که با دلقک هایی چون جواد ظریف معلوم الحال و سردار پاسدار سیاسی «تاجزاده» و افشاگری نوار مصاحبه و شامورتی بازیهای مثل این میتوانند باز هم مردم را فریب دهند باید بدانند که این ادامهی همان راه فاجعه بار پرحماقت گذشته است و بس، قدری بیشتر قدری کمتر.
آری، آن چه آمد بخش کوچکی از سر کوه یخی است که بدنهی اصلی آن تنها بعد از نابودی رژیم کنونی و رسیدگی دقیق و مستند به عملکرد آن بعد از دهها سال تحقیق و بررسی منتشر خواهد شد.
این رژیم با چنین عملکردی ایران را به مرز نابودی کشانده است: سیاست در ایران به مجموعهای از نهادهای متشکل از باندهای تبهکار قدرت طلب و ثروت جو تبدیل شده است، اقتصاد به ویرانی و ورشکستگی و تولید فقر و مشکل بدل شده است، جامعه از هم پاشیده و به سوی نوعی از خودزنی جمعی در قالب گسست اجتماعی مصیبت بار به پیش میرود، فرهنگ به مجموعه از دروغ و ضد ارزش تبدیل شده است، شرایط اقلیمی و زیست محیطی میرود که بزرگترین چالش وجودی سرزمین ایران تبدیل شود و امنیت و آسایش از این کشور رخت بربسته است. در یک کلام، ایران در حال نابودیست، اما برای هیولاهای حاکم موضوعیتی به اسم ایران مطرح نیست. با پولهای دزدی، سپردههای بانکی کلانی در خارج از کشور دارند، چندین پاسپورت با نامهای مختلف فراهم کردهاند، ویلا و خانه و اقامتگاه در لندن و کالیفرنیا و ونکوور و تل آویو دارند و به قول یکی از آنها، حتی «جزیره» خریدهاند که به آن فرار کنند. چهل سال دزدیدهاند بر سر منقل و بافور و سفرههای ننگین خویش به دختران و پسران ایرانی تجاوز کردهاند و به شهوترانی و جنایت و خباثت و عیاشی پرداختهاند. این موجودات دوزیست بی هویت، که عزت نفس را حتی در حد حیوانات هم تجربه نمیکنند، در زمان نابودی ایران نیز به کشورهای امنی مانند انگلیس و کانادا و اسرائیل میروند تا به واسطهی دزدیها و جهت پاداش انجام ماموریت خویش، باقی عمر را با خانواده، خوش بگذرانند.
در آن زمان، من و شما ماندهایم و ایران ویران، فرو رفته در جنگ آب، فقیر، آشفته، بی نظم، تجزیه شده، کووید زده، گرسنه و در حال کشتار و جنگ داخلی برای لقمهای نان. این سرنوشت حتمی کشور ماست اگر فرصت دقیقه ۹۰ را از دست دهیم. این نوشته و امثال آن شاهدی بر این خواهند بود که حرفها گفته شده بود. باشد که این بار کسی نگوید نمیدانستم.
—————
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
برای اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com
از: گویا