کودتای ۲۸ مرداد نه به خاطر ترس از کمونیسم، بلکه به خاطر پافشاری دکتر مصدق بر استقلال ایران و ملی‌ شدن نفت انجام شد + ویدئو

چهارشنبه, 20ام شهریور, 1392
اندازه قلم متن

پشت پرده کودتای ۲۸ مرداد و تحلیل انقلاب ۵۷ به روایت یرواند آبراهامیان:

یرواند آبراهامیان، در برنامه “به عبارت دیگر” پشت پرده کودتای ۲۸ مرداد علیه دولت دکتر مصدق را بررسی می‌کند و همچنین تحلیل خود از انقلاب ۵۷ و همچنین جنبش سبز و اعتراضات ۸۸ را مطرح می‌کند. سایت ملیون گزارشی از این گفتگو و همچنین برخی‌ پرسش و پاسخ‌های مطرح شده در آن را به صورت متن در اختیار مخاطبان قرار میدهد تا برای هموطنانی که به دلیل سرعت پایین اینترنت امکان دیدن این مصاحبه را ندارند نیز مفید واقع شود.

از دید آبراهامیان در برداشت‌هایی‌ که از کودتای ۲۸ مرداد میشود دو اشتباه مهم وجود دارد، اول اینکه علت انجام کودتا ترس از قدرت گرفتن کمونیسم بوده اما به نظر وی نگرانی اصلی حامیان کودتا این بوده که در صورت موفقیت ملی شدن نفت در ایران چه اتفاقی خواهد افتاد. دوم اینکه در اکثر روایت‌های رایج ادعا می شود که بریتانیایی‌ها و آمریکایی‌ها پیشنهاد منصفانه‌ای به مصدق داده بودند و مقصر خود او بوده که این پیشنهاد را نپذیرفته است؛

اما آبراهامیان در تحقیقات خود چنین پیشنهاد منصفانه‌ای را نیافته است چون آمریکایی‌ها و بریتانیایی‌ها از همان ابتدا نشان داده بودند که به ایران اجازه نخواهند داد کنترل صنعت نفت خودش را در اختیار داشته باشد و تا پایان هم بر سر این موضع خود بودند و این به این معنی بود که ملی شدن واقعی نفت را قبول نمی کردند. فرمول آنها برای حل این بحران پذیرفتن اصل ملی شدن صنعت نفت در ظاهر بود در حالی که در اصل کنترل آن در اختیار شرکت نفت ایران و انگلیس یا یک کنسرسیوم باشد نه در اختیار ایرانیان. استدلال آنها این بود که ایران تخصص و دانش فنی لازم را برای اداره این صنعت ندارد. اما مصدق به دنبال ملی شدن واقعی صنعت نفت بود و نه اسمی آن.

آبراهامیان نقش جنگ سرد و ترس از حزب توده را رد می کند و می گوید اسناد سیا نشان می دهد که حزب توده به هیچ وجه در موقعیتی نبود که بتواند دست به کودتا بزند. اما در افکار عمومی به ترس از شوروی و حزب توده دامن زده می شد و همه چیز را به بهانه جنگ سرد توجیه می کردند. هری ترومن و برادران دالس که انسان‌های واقعگرایی بودند می دانستند که حزب توده حداقل تا ۱۰ یا ۲۰ سال آینده چنان نیرویی ندارد که بتواند دست به کودتا بزند. آبراهامیان بر این عقیده ملیون و مصدق صحه می گذارد که دلیل انجام کودتا پافشاری مصدق بر استقلال کشور و ملی شدن نفت بوده است.

آبراهامیان نقش عوامل داخلی کودتا را ناچیز می داند و می گوید “بدون تشویق، هماهنگی و کلا متدولوژی (روش‌شناسی) خارجی و بدون مشارکت سازمان سیا و‌ام آی سیکس افسران ارتش و اوباش جنوب شهر تهران قادر به انجام کودتا نبودند. اهالی جنوب شهر تهران عامل تعیین کننده‌ای نبودند آنها بیشتر سروصدا براه انداختند ولی ۳۰۰۰ نفر آدم عادی نمی توانستند دولت را سرنگون کنند؛ عامل تعیین کننده افسران فرمانده تانک بودند که دستکم ۲۴ تانک دراختیار داشتند و با بیرون آوردن تانک‌ها مناطق مرکزی شهر و اطراف خانه مصدق را در اختیار خودشان گرفتند.

در سازماندهی این افسران فرمانده تانک نقش اساسی را سرهنگ اخوی داشت که بدون هماهنگی‌ها و تشویق‌های سیا نمی توانست این کار را انجام دهد.او در روز کودتا به بیمارستان رفته بود و شخصا در عملیات شرکت نداشت اما اسامی کسانی را که حاضر به انجام کار بودند در اختیار داشت ولی اگر نماینده‌ای از جانب سیا نمی آمد و حمایت آمریکا از کودتا را اعلام نمی کرد، سرهنگ اخوی هرگز به فکر کودتا کردن نمی افتاد.

به علاوه شاه هم کاملا مردد بود و از انجام کودتا اکراه داشت. او فقط وقتی به این کار رضایت داد که بریتانیایی‌ها و آمریکایی‌ها بهش اولتیماتوم دادند (برایش ضرب الاجل تعیین کردند) و گفتند: “ما قصد کودتا داریم و اگر با ما همراه نشوید نمی توانیم دوام حکومتت یا بقای سلطنتت را تضمین کنیم.” این یک تهدید واضح و روشن بود. آبراهامیان در مورد ادعای برخی بر “قیام مردمی” بودن کودتا تاکید می کند که اصلا قیامی در کار نبوده به جمع شدن ۳۰۰۰ نفر قیام نمی گویند. مصدق اگر می خواست مردم را وارد میدان کند می توانست ۲۰۰۰۰۰ نفر را به خیابان‌ها بکشاند.

اما در مورد جنبه حقوقی باید به قانون اساسی مراجعه کرد و بررسی کرد که تفسیر کدام طرف (حامیان و مخالفان کودتا) از قانون اساسی درست است. شاه معتقد بود که حق دارد نخست وزیر و کابینه‌اش را منصوب و معزول کند اما مصدق عقیده داشت بعد از اینکه مجلس نخست وزیری را انتخاب کرد فقط خود مجلس می تواند او را برکنار کند. اگر بگویند که در آن زمان مجلسی نبود و مصدق آن را منحل کرده بود و در چنین وضعیتی نقش شاه پر رنگ تر می‌شد، این تفسیری نادرست از قانون اساسی است و شاه بنا نبود در فاصله بین دو مجلس نخست وزیر عوض کند. در دوره‌ای قوام هم از این حربه استفاده کرده بود و در یکی از دفعاتی که به نخست وزیری از سوی مجلس انتخاب شد، دوره مجلس تمام شد و چند ماه بعد مجلس پانزدهم انتخاب و تشکیل شد. در ان مدت خیال قوام راحت بود چون می دانست شاه حق برکنار کردنش را ندارد و خیالش تا تشکیل مجلس جدید راحت بود.

خلاصه اینکه تفسیر‌های مختلفی از قانون اساسی وجود دارد ولی اگر روح و منظور قانون اساسی را در نظر بگیریم مصدق درست می گفت چون هدف از تهیه قانون اساسی محدود کردن قدرت شاه بود. اگر شاه این امکان را داشت که وزرای خودش را منصوب یا معزول کند، پس نظام حاکم در دوره قاجاریه چه ایرادی داشت؟ پس چه نیازی به قانون اساسی مکتوب بود؟ البته شاه هم می توانست برای کارش نمونه‌های تاریخی بیاورد چون رضا شاه هم همیشه همین کار را می کرد.

به نظر آبراهامیان مصدق از نظر سیاسی چاره‌ای جز انحلال مجلس نداشت چون در آن زمان عده زیادی از نماینده‌های مجلس از سازمان سیا پول می گرفتند و او می دانست اوضاع در مجلس از چه قرار است. جالب اینکه وقتی سند ویلبر منتشر شد در بخشی از ضمائمش فهرست روزنامه نگاران و وکلای مجلسی که از سازمان سیا پول می گرفتند وجود داشت اما آن بخش از سند هنوز در اختیار عموم قرار نگرفته است. به عقیده آبراهامیان بریتانیایی‌ها می توانستند کوتاه بیایند و ملی شدن صنعت نفت را قبول کنند؛ نهایتا ۲۰ سال بعد از آن عراقی ها، لیبیایی‌ها و کویتی‌ها همه نفتشان را ملی کردند. شاید ایراد مصدق این بود که ۲۰ سال از زمان خودش جلوتر بود. اما اگر نفت را ملی نکرده بود طبعا قهرمان ملی هم نمی شد.

البته در یکی دو روز آخر اشتباهات تاکتیکی داشت؛ مثلا به جای اینکه از هوادارانش بخواهد به خیابان‌ها بیایند ازشان خواست که خانه بمانند. خالی شدن خیابان‌ها راه را برای ورود تانک‌ها باز کرد. اگر صدها هزار نفر به خیابان‌ها آمده بودند، آن ۳۰ تانک هم نمی توانستند کاری از پیش ببرند؛ کما اینکه در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ نتوانستند کاری بکنند. این اشتباه مصدق کار را برای کودتاچیان شدنی کرد.

سوال: نیروهای چپ که تا آن زمان نفوذ زیادی بر ذهن مردم داشتند و طرفداران زیادی هم داشتند، بعد از کودتا از میان رفتند و وقتی جنبش چریکی در ایران آغاز شد به نظر می رسید این جنبش با متعصبان مذهبی وجوه اشتراکی داشت و آنها خیلی مدرن نبودند.

آبراهامیان: این افول تفکر چپ و قدرت گرفتن تفکر اسلامی را در دیگر کشورهای خاورمیانه هم می بینید. یکی از دلایل این قضیه این است که تفکر اسلامی به نوعی بخش‌هایی از تفکر رادیکال چپ سکولار را به عاریت گرفته و افرادی مانند شریعتی و سازمان هایی ماندد مجاهدین خلق همه جنبه‌های جذاب چپ سنتی را گرفتند و آنها را اسلامی کردند. در نتیجه نمی شود گفت که چپ از بین رفت بلکه در قالب چپ مذهبی متبلور شد و بسیاری از جوانانی که خود را چپ می پنداشتند اسلامگرا شدند…

سوال: ماهیت انقلاب سال ۵۷ ایران چه بود؟ انقلاب از ابتدا اسلامی نبود. درست است؟

آبراهامیان: نه. به نظر من مشکل اصلی در تفسیر ماهیت انقلاب اسلامی این است که هر کسی سعی می کند یک روایت واحد از آن داشته باشد اما آن انقلاب هم مثل انقلاب فرانسه بود و طبقات مختلفی در برهه‌های زمانی مختلف به آن پیوستند و نهایتا به یک انقلاب ملی تبدیل شد اما بخش‌های مختلف جامعه هر کدام دلایل کاملا متفاوتی برای پیوستن به آن داشتند. به نظر من طبقه روشنفکر دلایل کاملا متفاوتی از بازاری‌ها داشت؛ انگیزه‌های بازار هم با انگیزه‌های روحانیون فرق می کرد. در واقع همه این گروه‌ها در یک هدف مشترک بودند اما هر کدام طرح و برنامه خودشان را داشتند. حالا سوال این است که چرا اهالی مسجد پیروز شدند و روشنفکران‌و بخصوص جوانان- به حاشیه رانده شدند؟

سوال: یک فرضیه دیگر هم عمدتا از جانب سلطنت طلبان مطرح می شود که در آن مقطع شاه استقلال عمل زیادی پیدا کرده بود و از کنترل صنعت ملی و قیمت نفت حرف می زد و به نوعی در تقابل با غرب قرار گرفته بود. به همین خاطر کشورهای غربی به این نتیجه رسیدند که او باید کنار برود.

آبراهامیان: چرنده نه … (با خنده)

سوال: چرا چرنده؟

آبراهامیان: چرنده چون مسلم است بین شاه و غربی‌ها اختلافاتی وجود داشت. اما چنین چیزهایی همیشه اتفاق می‌افتد؛ مثل اختلافات درون یک خانواده است. مسئله مهمی در بین نبود. شاه وافعا دنبال تغییر ساختار صنعت نفت نبود و امکان ندارد که بریتانیایی‌ها و آمریکایی‌ها خواسته باشند از شرش خلاص شوند. برخورد آنها کاملا عملگرایانه بود. آنها از شاه حمایت کردند اما وقتی دیدند دیگر شانسی برای بقا ندارد، از روی فرصت طلبی و با نگاهی واقع گرایانه به گزینه‌های موجود دیگر فکر کردند و در بین آنها به این نتیجه رسیدند که خمینی جانشین شاه خواهد شد و به همین خاطر هم سعی کردند به خمینی نزدیک شوند اما من فکر نمی کنم دسیسه‌ای برای سرنگون کردن شاه در کار بوده باشد.

سوال: پروفسور جنبش سبز ایران را چطور طبقه بندی می کنید؟

آبراهامیان: من جنبش سبز ایران را یک جنبش اصلاح طلبانه می دانم که از دل همین نظام اسلامی برآمده اما باید گفت که افرادی از درون همین جنبش اسلامگرایانه فهمیده اند که دخالت اسلام در سیاست موجب مشکلات بیشتری می شود.

سوال: آیا فکر می کنید آن اتفاق‌ها یک جنبش بود و هنوز ادامه دارد یا اتفاقی بود که افتاد و تمام شد؟

آبراهامیان: به نظرم یک جنبش است چون آن افراد هنوز هم آن خواسته‌ها را دارند. البته جنبش سازمان یافته‌ای نیست ولی اگر فقط کمی فشارها کمتر شود باز هم شاهد همان اعتراضات عظیم خواهیم بود و میل به اصلاحات خیلی زود دوباره مطرح خواهد شد. این روزها مردم حاضر نیستند هزینه خیلی سنگینی بدهند اما اگر کوچکترین فرصتی ایجاد شود، به نظرم سیل خروشانی به راه خواهد افتاد.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.

امکان نظر دهی وجود ندارد.