امیر طاهری از دسته سریزرگان قلم و پیشگامان فرهنگ حکومتی اخیرا مجلات و رسانه های آن طرف ابی از بی بی سی و دیگران گرفته تا رسانه های ریزو درشت، یک مهره زیر خاکی کشف کرده اند و سخنان گهربار اورا نقل هر مجلس میکنند و به عنوان صاحب نظر روشنفکران اورا در بوق و کرنا میگذارند. طبیعی است آنانکه بوی الرحمن حاکمان موجود را به مشامشان خوش رسیده است به دنبال جای پا در حکومت احتمالی بعدی از چنین نان خوران قدرت و صاحبان مسند و جایگاه در بارگاه شوکت دیرین و احتمالا در اینده باشند. اما من میخواهم بدون توجه به جایگاه فعلی و اینده افراد به پاسخگوئی به نظرات به ظاهر فرهیخته این به اصطلاح نخبگان بپردازم.
بوسهل زوزنی در برابر حسنک وزیر قرار گرفت یکی از سلطان مسعود دفاع کرد و به آلاف و الوف رسید و حسنک از برادر دیگر او دفاع کرد و شجاعانه بر دار شد. آن هرد و مجیز گوی قدرت بودند اما یکی در تشخیص روزگار و رویکرد اقبال از دیگری گشاده پیشانی تر بود. در نتیجه یکی به صندلی وزارت و دیگری بر دار شد.
رسم روزگار است دیگر و امروزه نیز مسندنشینان ما بستگی به تشخیص پارامتر های متفاوت و موضع گیری های متناسب است که به یکی مناصب متصل شده و از دیگری فاصله بگیرند. اما اینان حتی در تعریف سیاست دانش لازم را ذخیره نکرده اند و سیاست را نه روش دفاع از منافع مردم و نمایندگی خواسته های یک ملت بلکه آن را علم دفاع و حفظ موقعیت خود میدانند. به این جملات دقت کنید “در حالی که در علوم تجربی تغییر نظر و جهت بر اساس تغییر دادهها از زمره الزامات است، در دنیای سیاست هرگونه تغییر موضع میتواند با بدترین عکسالعملها روبهرو شود. در دنیای سیاست و دین، که البته خود نوعی سیاست است، کسی که نظر یا موضع خود را تغییر میدهد با القابی چون «دو دوزه باز»، «حربا صفت»، «بوقلمون»، «بادسنج»، «قبا عوضکرده» و «نفوذی» توصیف میشود”.(امیر طاهری ایندیپندنت فارسی )
این توصیفات مخصوص کسانی است که هم توصیف کننده و هم توصیف شونده از یک جنس اند. هر دو از جنس همان بوسهل زوزنی و حسنک و زیراند و هیچکدام از جنس مزدک و بردیا و امیر کبیر و قائم مقام نیستند. و نویسندگانی نه از جنس صادق هدایت و عمر خیام که از جنس قاآنی وااعتماد السلطنه اند. آنانکه سیاست را نه علم ممکنات بلکه وسیله ای برای دفاع از حقوق مردم میدانند با این دارو دسته متفاوت اند و به قولی آنکه بخواهد کشورش را آباد کند خانه اش خراب میشود و آنکه بخواهد خانه اش را آباد کند کشورش را به فنا میدهد. امیر طاهری ار ان دسته قلم فرسایان سیاسی است که در زمان خود برای آبادی خانه اش حاضر شده است کشورش را به فنا بدهد و مشاور شاهانی باشد که سر بر آستان دین می سائیدند تا سلطنت خود را محافظت کنند و به قولی هزاران دل را به درد آوردند تا رو حانیت را از خود را ضی کنند اما آن هم میسر نشد به پابوس امام رضا و آیت الله برو جردی ها میرفتند و امثال طاهری از فره ایزدی سخن میراندند ولی درجذب دل متدینین به استان الهی شکست خوردند. زیرا که به اندازه کافی نمیتوانستند آزادیخواهان را بدار بکشند و باید به جای کشتن ۹ نفراز زندانیان در تپه های اوین ۹ هزار نفر را اعدام میکردند که توانائی اش را نداشتند و از همین جهت است که آقای طاهری در سپاس از ولی نعمت خود پشیمان است که چرا چکمه های اورا نبو سید و همانند یار هم طرازش عبئالکریم سروش که پشیمان است چرا قدر دانشمندترین حاکم ایران را ندانسته است.
واین است سر نوشت کاتب السلطنه ها وملابنویسان درباری که هر یک به مسندی وابسته اند و سیاست را علم ممکنات میدانند و سیاستمداران را کاسبان فروش مشاوره و حفظ و ضع موجود و برای دفاع از حقوق مردم در برابر حاکمان جائی در سیاست نمی یابند.
او چو بیند خلق را سرمست خویش / از تکبر میرود از دست خویش
او نداند که هزاران را چو او / دیو افکنده است اندر آب جو
اما آنانکه سیاست را نه علم ممکنات در حد توان بلکه علم ضروریات در منتهی الیه تلاش برای تامین حقوق از دست رفته مردم میدانند هیچ گاه پشیمان نمیشوند که چرا چکمه ای و یا نعلینی را نلیسیده اند و یا جائی را نبوسیده اند. حرف خود را میزنند وتلاش خود را تا سر حد امکان در دفاع از حقوق مردمشان بکار میگیرند. غم موجود و پریشانی معدوم ندارند. نه بر اشتری سوارند – نه چو خر بزیر بارند، نه خداوند رعیت، نه غلام شهریارند.
علیرضا ثقفی