جنگ سرد و رقابت دو ابر قدرت در اواخر دهه ۷۰ میلادی فصل تازهای را در رشد بنیادگرایی اسلامی بهویژه در تاریخ کشور افغانستان گشود. در سال ۱۹۷۸، در پی سرکوب “حزب دمکراتیک مردم افغانستان” با ایدئولوژی مارکسیستی – لنیستی از سوی دولت داودخان، “نور محمد ترکی” با یک کودتای نظامی قدرت را در افغانستان در دست گرفت.
این حزب با تندرویهای بسیار در این کشور قبیلهای، توسعه نیافته و با فرهنگ به غایت سنتی، قوانین سکولار و مارکسیستی – لنینستی را جایگزین قوانین اسلامی ساخت که بر اساس آن از جمله پوشیدن چادر برای زنان و داشتن ریش برای مردان ممنوع شد. در کنار آن اصلاحات اقتصادی و اجتماعی بسیاری از جمله حق رای زنان به تصویب رسید و ازدواج اجباری آنان ممنوع گردید.
سرکوب مخالفین، قرارداد نظامی با اتحاد شوروی و اصلاحات تندروانه سکولاریستی، اکثریت مردم افغانستان را ناخشنود ساخت بطوری که ۲۴ ایالت از ۲۸ ایالت این کشور نا آرام گردید.
در سال ۱۹۷۹ ارتش سرخ برای پشتیبانی از دولت چپگرا در کابل وارد این کشور شد که به مدت ۱۰ سال افغانستان را با جنگ خانمانسوزی روبرو ساخت.
در برابر، دولتهای کارتر و ریگان به یاری دلارهای نفتی عربستان و کمکهای لجستیکی پاکستان، گروههای تندروی اسلامگرای “مجاهد” شامل گروههای کوچک شیعه و مائوئیست را که علیه اشغال شوروی متحد شده بودند با پیشرفتهترین تجهیزات نظامی مجهز ساختند. بدین ترتیب اژدهای بنیادگرایی اسلامی که با انقلاب ایران از شیشه در آمده بود به یاری دو ابر قدرت در افغانستان جای پای محکمی یافت.
پس از خروج ارتش سرخ در سال ۱۹۸۸ و سقوط دولت چپگرا در کابل در سال ۱۹۹۲، این کشور تا سال ۱۹۹۶، در جنگ داخلی میان شش گروه مجاهد که از پشتیبانی کشورهای منطقه برخوردار بودند فرو رفت. یکی از این گروهها ” طالبان” بود که در سال ۱۹۹۴ به رهبری “ملا عمر” در مدارس دینی پاکستان به یاری عربستان، آمریکا و پاکستان برای رویارویی با ارتش سرخ آموزش دیده بود.
دولت سرکوب گر و بنیادگرای “امارات اسلامی افغانستان” در سال ۱۹۹۶ به پایتختی قندهار از سوی طالبان تشکیل و تا سال ۲۰۰۱ و در پی اشغال افغانستان از سوی آمریکا حکومت کرد. این دولت تنها از سوی عربستان سعودی، پاکستان و امارات به رسمیت شناخته شد و به خاطر اجرای قوانین تبعیضآمیز بویژه زنستیزانه شریعت از جمله پوشش اجباری “برقع”، سرکوب وحشیانه مخالفین و اقلیتهای قومی و مخالفت با تمام مظاهر تمدنی از جمله، موسیقی، نقاشی، سینما، جلوگیری از تحصیل دختران و کار زنان، و تخریب آثار باستانی و غیره از سوی جامعه جهانی به شدت محکوم گردید.
پشتیبانی آژانس اطلاعاتی پاکستان از طالبان پس از سقوط دولت امارات اسلامی همچنان ادامه یافت. از این زمان به بعد، طالبان توانست به تدریج به گردآوری نیرو بپردازد و در سال ۲۰۰۳ طالبان اعلام کرد آماده است با جنگهای چریکی نیروهای آمریکا را از کشور بیرون راند. در سال ۲۰۰۶ که یک کامیون نظامی آمریکایی در کابل از کنترل خارج شد با ۱۲ خودرو برخورد کرد و به کشته شدن یک نفر و زخمی شدن ۶ نفر انجامید. جمعیت اطراف این رویداد خشمگینانه دست به شورش زدند که در طی یک روز ۲۰ نفر کشته و ۱۶۰ نفر زخمی برجای گذاشت. این رویداد نشان داد که از سال ۲۰۰۴ به بعد احساسات ضدخارجی در میان بخش مهمی از افغانها در حل رشد بوده است.
رویدادهای بعدی همچون طغیان پشتوها که از تاریخ دراز مدتی از مقاومت در برابر اشغال خارجیها برخوردارند، رشد روز افزون طالبان را نشان میداد. در سال ۲۰۱۶ مجله تایمز خبر میداد که حدود ۲۰٪ افغانستان در کنترل طالبان است. در همین سال فرمانده نیروهای ائتلاف در افغانستان ۲۶٪ خاک افغانستان را مورد مناقشه دولت افغان و گروههای شورشی اعلان کرد. در سال ۲۰۱۸ طالبان متهم شد که با بمب گذاری در یک امبولانس ۱۰۰ نفر را در کابل به قتل رساند. پس از شکست داعش در عراق، طالبان به عنوان خطرناک ترین گروه تروریستی شناخته شد.
در سال ۲۰۲۰ دولت ترامپ در پایتخت قطر با نماینده طالبان برای خروج نیروهای ائتلاف از افغانستان در برابر شروع مذاکرات صلح با دولت افغانستان و ممانعت این گروه از استقرار گروههای تروریستی در خاک افغانستان بدون هیچ اشاره به رعایت حقوق بشر و احترام به حقوق زنان به امضاء رسید. ترامپ حتی با آزادی ۵ هزار زندانی این گروه نیز موافقت کرد که به تقویت نظامی طالبان افزود. طالبان در عمل تنها خروج نیروهای ائتلاف را پذیرفت و از مذاکره جدی با دولت افغنانستان طفره رفت. این توافق نشان داد که ترامپ تنها به خروج سربازانش از افغانستان میاندیشید.
چرا بازگشت طالبان اجتنابناپذیر بود؟
– پیش از هر چیز باید اعتقادات دینی اکثریت غریب به اتفاق افغانها را در نظر گرفت. به باور شهابالدین فرخیار روزنامهنگار آگاه در باره تاریخ معاصر این کشور ” مردم ساکن در جغرافیایی که امروز افغانستان نامیده میشود هویت خود را با دین اسلام تعریف میکنند و بلافاصله به سوی مذهب متمایل میشوند. یک ساکن افغانستان که به جامعهی اکثریت این کشور تعلق دارد خود را یک مسلمان سنی میداند و تا نیازی نباشد به لایههای دیگر هویتی خود وارد نمیشود.”[۱] نظر خواهی موسسه پیو (Pew) نیز بر اهمیت هویت اسلامی افغانها مهر تآیید میگذارد. برپایه این نظر خواهی ۹۹ درصد افغانها از اجرای قوانین اسلامی پشتَیبانی کردهاند.[۲] در این شرایط شعار طالبان مبنی بر پیکار علیه “کفار اشغالگر” بر دل اکثریت جامعه مینشست و شعارهای دولت مرکزی مبنی بر دفاع از جمهوریت و ارزشهای آن بازتابی نمییافت.
– باید در نظر داشت که روند مدرنسازی و استقرار دمکراسی در افغانستان هیچگاه به روستاهای این کشور گسترش نیافت که ۲۸ میلیون از ۳۸ میلیون جمعیت این کشور را در خود جای داده است. دولت غنی هیچگاه از مشروعیت لازم برخوردار نشد که تنها ۲.۵ درصد افغانها به وی رای دادند.در آخرین انتخابات تنها ۴.۷۵ در صد واجدین شرایط در انتخابات شرکت کردند.[۳] لازم به تذکر است که شکاف میان شهر و روستا عامل مهم دیگری بود که برای جذب روستاییان همچون گذشته مورد بهرهبرداری طالباان قرار گرفت.
– با وجودی که در جنگ میان طالبان و ارتش افغانستان ۶۰ هزار سرباز تلف شدند، در هفتههای آخر سقوط دولت مرکزی، فساد گسترده در میان برخی از فرماندهان ارتش انگیزه مقاومت را در بین سربازان کاملا از میان برده بود. به گزارش خبرگزاری الجزیره، برخی از فرماندهان، حقوق سربازانی را که وجود خارجی نداشتند تصاحب میکردند. این در حالی بود که کارکنان امنیتی و دفاعی برای ماهها حقوقی دریافت نمیکردند. افغانستان یکی از بالاترین میزان ترک نیروهای نظامی در جهان را به ثبت رسانده است. “ترک خدمت پنج هزار نیرو در برابر نرخ جذب ۳۰۰ تا ۵۰۰ نیرو.”[۴]
– هیچگونه یکپارچگی و همبستگی ایدئولوژیک و یا احساس وظیفه و تعلق خاطر ملی در ارتش افغانستان وجود نداشت. سربازان افغانی حاضر نبودند برای دفاع از ” اشرف غنی” کشته شوند. گمان براین بود که بین دولت افغانستان و طالبان ساختوپاختی صورت گرفته است.
– دفاع و حفاظت از مناطق شهری وابسته به نیروهای ائتلاف بود. افزون برین پشتیبانی هوایی آمریکا نقش مهمی در صحنه پیکار ایفا مینمود. خروج این نیروها، اعتماد به نفس ارتش را از میان برد و یکی از دلایل تسلیم آنان به طالبان به شمار آمد.
– برخی از فرماندهان نظامی با دریافت پول از طالبان واحدهای زیر فرمانشان را بدون مقاومت تسلیم این گروه تروریستی میکردند.[۵]
عوامل داخلی و خارجی در کنار یکدیگر در سقوط افغانستان و پیروزی بدون مقاومت طالبان که پیش از این ماهیت ارتجاعی و قرون وسطاییاش را به مردم افغانستان و جهانیان نمایان ساخته بود نقش بیچون و چرایی ایفا نمود. توسعهنیافتگی فرهنگی و اجتماعی و فساد گسترده در ارتش و دولت مرکزی راه پیروزی را برای طالبان هموار ساخت. بیمسئولیتی نیروهای ائتلاف در آماده ساختن ارتش افغانستان برای رویارویی با نیروهای طالبان پیش از خروج ائتلاف نقش مهم دیگری در این شکست به عهده داشت. عمده کردن نقش خارجی در پیروزی طالبان تحلیلی ساده انگارانه است که بیش از هر چیز از سیاستمداران داخلی و بسیاری از فرماندهان امنیتی و ارتش این کشور مسئولیتزدایی میکند.
افغانستان در حال حاضر در دست طالبان است. فاتحان میکوشند با نیرنگ و خدعه خمینیگونه در زمان انقلاب ۵۷، کشورهای خارجی را قانع سازند که پیروزی آنها منافع کشورهای غربی را با خطر مواجه نمیسازد و اینکه طالبان امروز با طالبان ۲۰ سال پیش تفاوت بسیار کرده است. برای رهبران طالبان به رسمیت شناخته شدن از سوی جهان خارج از اهمیت ویژهای برخوردار است.
تجربه افغانستان نشان داد که صدور سوسیالیزم و یا لیبرال دمکراسی از راه مداخلات نظامی خارجی محکوم به ناکامی است. آینده افغانستان در دست جامعه مدنی این کشور است که میتواند با بازیابی اعتماد به نفس و پرداخت هزینهای سنگین در دراز مدت این نیروی اهریمنی را از قدرت به زیر کشد.
مرداد ۱۴۰۰
mrowgahni.com
از: ایران امروز