هفته سوم از دادگاه «حمید نوری» یا همان «حمید عباسی» دادیار زندان گوهردشت زمان کشتار ۶۷ در سوئد، با شهادتهای «ایرج مصداقی» زندانی سیاسی آن زمان و فعال حقوق بشر امروز، آغاز شد. در این هفته ایرج مصداقی که عامل بازداشت نوری است، برای سه روز مقابل قضات دادگاه مورد سوال و جواب دادستان و وکلای نوری قرار میگیرد تا اثبات کند که فرد بازداشتی، همان شکنجهگر و یکی از عاملان کشتار هزاران زندانی سیاسی در تابستان ۶۷ است. مستندات او از جمله چشمدیدها و خاطراتش مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
در روز نخست شهادتهای ایرج مصداقی، در حالیکه او روی به قضات داشت، حمید نوری که سر تا به پا سیاه پوشیده بود، گاه به او نگاه میکرد و بیشتر مواقع مینوشت؛ او هرچقدر تلاش میکرد تا خونسردی خودش را حفظ کند، وقتی نقشههای زندان گوهردشت که مصداقی کشیده است، بر پردههای دادگاه نمایش داده میشد، مضطرب بود و با خندهای عصبی به یکی از جان به در بردههای آن کشتار خیره میشد، عرق دستهایش را با دستمال خشک میکرد و گاه به مترجمهایش لبخند میزد.
پس از دو هفته بررسی کیفرخواست پرونده حمید نوری که به «جنایت جنگی» و «قتل عمد» متهم است، حالا نوبت شاهدان و شاکیان این پرونده شده تا در دادگاه از جنایتی که در دهه شصت و خصوصا آن تابستان خونین ۶۷ شده بود، در دادگاهی مبتنی بر حقوق بشر، پرده بردارند.
***
سال ۱۹۸۶ «ایوان میکولاویچ دمیانیوک» (Ivan Demjanjuk) که شهروند آمریکا بود، به اتهام «جنایت جنگی» در زمان جنگ جهانی دوم برای محاکمه به اسراییل بازگردانده شد. او متهم بود که نگهبان کمپ نازیها یا همان «ایوان مخوف» بوده است. در مستند «شیطان همسایه» که تصاویر واقعی از جلوی دادگاه و جلسات آن را نشان میدهد، جان به در بردههای هولوکاست صف بستهاند و حاضر شدهاند تا شهادت دهند، متهم همان کسی است که در کشتار جمعی یهودیان نقش داشته است.
دادستانها، وکلای دمیانیوک، پلیسها، روزنامهنگاران و هر آنکه در آن دادگاه نقشی در بررسی پرونده و اطلاعرسانی داشت، به همراه جان به دربردههای هولوکاست از روند دادگاه گفتهاند. وقتی روزنامهنگار جلوی زنی را که کودکی به همراه دارد میگیرد و میپرسد که «چرا به این دادگاه عمومی قدم گذاشته است؟»، زن پاسخ میدهد: «حقیقت باید روشن شود تا از تکرار آن جلوگیری کنیم.»
روند بررسی پرونده او، مدارکی که در دادگاه ارائه شد، محکومیت و بعد آزادیاش، تا محاکمه دوبارهاش در سال ۲۰۰۹ و اتهامش به مشارکت در قتل بیش از ۲۷ هزار و ۹۰۰ انسان در کمپهای نازیها و کشتار جمعی یهودیان، بخشی از دادخواهی بازماندههای هولوکاست است. او در می ۲۰۱۱ مجددا مجرم شناخته شد و در بازداشت به سر میبرد تا نتیجه فرجامخواهیاش مشخص شود، اما در سال ۲۰۱۲ در حالیکه همچنان زندانی بود، جان باخت و پرونده از بررسی خارج شد؛ همان مردی که بازماندههای آن کشتار در دادگاه حاضر شدند و چشم در چشماناش دوختند و شهادت دادند که او اسرا را راهی قتلگاه میکرد.
حالا سال ۲۰۲۱ است، حمید نوری به اتهام «جنایت جنگی» و «قتل عمد» هزاران اسیر سیاسی در دهه شصت که طی دستکم دو ماه به دار آویخته شدند باید تا ماه آوریل سال ۲۰۲۲ بنشیند و بیش از ۱۰۰ شاهد و شاکی چشم به او بدوزند، روایت کنند که چه بر سر آنها آمده است و انگشت به سمت او دراز کنند و بگویند، حمید نوری همان حمید عباسی است. کسی که شکنجه میکرد، لیست اعدامیها را میخواند، آنها را نزد هیات مرگ میبرد و سپس، به دار میآویخت. یعنی همان کشتاری که در تابستان ۱۹۸۸-۱۳۶۷ رخ داد و مقامات جمهوری اسلامی در پی حکم حکومتی «روحالله خمینی» بنیانگذار جمهوری اسلامی، پشت میز محاکمه نشستند و در دادگاههایی چند دقیقهای، بدنهای خونین از کابل و شکنجه را به قتلگاه بردند و هزاران جان جوان را به دار آویختند.
«ایرج مصداقی» اولین روایتگر کشتار ۶۷ است که در دادگاه حاضر میشود. او ابتدا ماجرای دستگیری خودش را در سال ۶۰ و جابهجاییهایش را در زندانهای اوین، قزلحصار و گوهردشت توضیح داد و از مقامات و مسئولان زندان گوهردشت نام برد؛ مثل ناصریان (محمد مقیسه)، عرب و حمید نوری به عنوان دادیارهای زندان و داوود لشکری که معاون امنیتی ناصریان بود. در روایتهای جان به در بردههای دهه شصت، زن و مرد از شکنجهگریهای «حاج داوود» یا همان داوود لشکری بسیار گفته شده است.؛ وقتی زنان را تحقیرآمیز با نام اندامهای جنسیشان صدا میکرد، مشت و لگد به آنها میزد و زیر کابل میخواباند. «مجید تبریزی» مدیر زندان، «محمود» که افسر زندان بود، «خاکی» که مسئول سالن ملاقات بود و «فرج» که افسر نگهبان زندان شده بود، اسامی دیگر بودند.
مصداقی از «تونل» گفت که پاسدارها به صف میایستادنند و زندانیان سیاسی از میان آنها عبور میکردند و مورد ضرب و شتم با کابل و چوب و مشت و لگد قرار میگرفتند؛ روشی که هنوز هم در روایتهای اسرای اعتراضات خیابانی شنیده میشود و مورد استفاده قرار میگیرد. او شهادت داد که حمید نوری لیست اعدامیها را میخواند و روایت کرد که حمید نوری زندانیان سیاسی را پس از کشتار ۶۷ و هنگام آزادی مقابل دوربین مینشاند تا از آنها اعترافات اجباری بگیرد.
ایرج مصداقی به هیات مرگ اشاره کرد و نام «ابراهیم رئیسی» را که امروز به عنوان رئیسجمهور ایران شناخته میشود، بر زبان راند.، «مصطفی پورمحمدی» وزیر سابق دادگستری را نام برد که از ۱۹ سالگی پست قضایی داشت. کدامیک از این زمامداران دستگاه قضایی پس از انقلاب تحصیلات قضایی داشتند؟
پیشتر «شیرین عبادی» حقوقدان در گفتوگویی که در کلابهاوس «ایران وایر» برگزار شد، توضیح داده بود که تفاوت منتخبان دستگاه قضایی در دوران حکومت پهلوی با جمهوری اسلامی چگونه بود. به گفته این حقوقدان، از همان ابتدای روی کار آمدن روحانیون، سیستم قضایی نظام که قرار بود عدالتخانه باشد، با بیعدالتی در اختیار عدهای قرار گرفت که تحصیلات حقوقی، از جمله شرایط فعالیت در آن نبود. پس عدهای بدون سواد حقوقی، بر جان متهمان حاکم شدند و حکم به کشتار دادند.
مصداقی در ادامه شهادتهایش به «راهروهای مرگ» پرداخت، همان جایی که زندانیان را لت و پار شده، مینشاندند و سپس به مسلخ میبردند: «همه را برای مشارکت در اعدام آورده بودند. من پشت در اتاق لشکری نشسته بودم. به گوش خودم شنیدم که پای تلفن گفت: همه بگویید بیایند، بعدا نگویید که نگفتید.»
بین ۷۰ تا ۸۰ پاسدار آمده بودند و زندانیان سیاسی در راهروهای مرگ آنها را میدیدند که به تماشای اعدام جمع شدهاند.
حالا نوبت نقشههای زندان بود که نمایش داده شود و مصداقی هر کدام را توضیح دهد؛ همان نقشههایی که در سال ۲۰۰۵ کشید، وقتی که «الناز آبادی» میخواست برای فیلمی درباره کشتار ۶۷ تصویری از گوهردشت داشته باشد. تصاویر روی پردههای دادگاه به نمایش درآمد و دادستان درباره هر کدام از مصداقی توضیح خواست: «ما زندانیان از طریق مورس تصویری، یعنی با اشارههای دست یا نور به هم اطلاعات میدادیم.»
ساختمان شماره ۴ یکی از هولناکترین روایتها بود که پیش از کشتار ۶۷ محل نگهداری «زندانیان چپ» به شمار میآمد اما بعد از چپکشی و قتل عام آنها، درست وقتی زندان خالی شده بود، «زنان تنفروش» را از محله «جمشیدیه» تهران جمعآوری کردند و آنها را در همان ساختمان نگه میداشتند. جان به در بردههای ۶۷ اما صدای ضرب و شتم را به طنین جیغ و فریادهای کتکخورده میشنیدند: «زندانیان هوادار مجاهدین و چپها را اعدام کرده بودند. برای همین زنان و فرزندانشان را به این ساختمان آوردند. مهر و آبان ۶۷ بود. یک شب آنها ترانه میخواندند و پاسدارها ریختند و آنها را شدیدا کتک زدند. ما صدای جیغ زنها و بچهها را میشنیدیم.»
ساختمان شماره ۶، طبقه اول: «کنار حسینیه یا آمفیتئاتر زندان بود. زندانیان را از راهروی مرگ صدا میزدند؛ حمید نوری اسامی افراد را میخواند و به مسئول فروشگاه میگفت اینها را به بندشان منتقل کنید. این کد بین آنها بود. یعنی آنها را برای اعدام ببرید. سپس آنها را به طبقه اول ساختمان شماره ۶ میبردند. در این طبق سلولهای انفرادی بود و همانجا به آنها حکم اعدام را ابلاغ میکردند. مردی به نام «جواد» که شش انگشت داشت، از اجرای احکام اوین آمده بود و همیشه با پوشهای آبی همراه آنها میرفت تا کارهای مربوط به اعدام را اجرا کند. او به زندانیان میگفت اگر وصیتی دارند، بنویسند. من آنجا نبودم اما جان به در بردههای آن سلولهای انفرادی برایم روایت کردند؛ مثل لام میم که اسم کاملاش را میدانم و در انفرادی گفته بود که حاضر است اطلاعات بدهد تا اعلام نشود. او برایم روایت کرد.»
تصویر شماره ۷، آمفیتئاتر یا همان حسینیه که روی سن آن، طنابهای دار آویخته بودند: «اعدامها آنجا صورت میگرفت. در سال ۶۱ وقتی هنوز ساخت آمفیتئاتر نیمهتمام بود، زندانیان را همانجا شکنجه میکردند. بسیاری از شکنجهشدهها که به بند آورده میشدند برای ما روایت کردهاند.»
اما حکایت آمفیتئاتر، حسینیه یا همان قتلگاه تابستان ۶۷ به طنابهای اعدام و کشتار جمعی زندانیان سیاسی ختم نمیشود. بعد از آن تابستان هم ناصریان (محمد مقیسه) و حمید نوری (عباسی) از آن سالن و سن اعدام، برای شکنجه زندانیان جان به در برده استفاده میکردند؛ شکنجه نه به معنای ضرب و شتم و کابل و پاهای ورم کرده و خونین، بلکه به اسم «ملاقات با خانواده.»
در تمام مدت شهادت ایرج مصداقی در روز اول، صدای او آرام بود و به سوالهای دادستان پاسخ میداد. پرسش و پاسخ از او صبح ساعت ۹:۱۵ شروع شد و تا ساعت ۱۶:۳۰ ادامه داشت. در تمام این مدت، حمید نوری مشغول نوشتن بود اما چه را مینوشت، کسی نمیداند؛ سرش پایین بود و انگار سعی داشت خودش را کنترل کند؛ شاید با نوشتن. اما وقتی نقشههای ترسیم شده توسط ایرج مصداقی به نمایش درمیآمد و او دانه به دانه توضیح میداد که هر سالنی چه حکایت غریبی در خود داشته، خندههای عصبی و عرق کردن از اختیار کنترل نوری خارج بود.
حالا صدای ایرج مصداقی است که گرفته شده و بالا رفته است. او چشم در چشم قضات دوخته و روایت میکند که ناصریان و حمید نوری روی همان سن نشستهاند. کشتار به پایان رسیده است و آنها از آن قتل عام جان به در بردهاند. ۲۲ بهمن ۱۳۶۷ است. یاران زندانیان هوادار مجاهدین خلق و چپها به قتل رسیدهاند. به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب ۵۷ به بازماندهها با خانوادههایشان ملاقات دادهاند. گروهی از مادران و خانوادهها پشت زندان منتظر ماندهاند بدون آنکه بدانند عزیزانشان کشته شدهاند. ایرج مصداقی یکی از زندانیانی است که حق ملاقات با خانواده را دارد: «مادر و مادربزرگم آمده بودند. به آنها گفتم روی سن را نگاه کنید. حمید نوری و ناصریان را نشان آنها دادم و گفتم اینها بچههای ما را همانجا روی همین سن کشتند. امروز شما را آوردهاند که ما را همینجا ملاقات کنید.»
صدای ایرج مصداقی گرفته است و ادامه میدهد: «به مادرم گفتم خیلی از مادرها بیرون هستند که بچههایشان را اینجا دار زدند و امروز تو من را اینجا میبینی. همانجا با خودم عهد کردم که این را فراموش نکنم. برای همین امروز اینجا هستم. برای همین تلاش کردم حمید نوری را مقابل دستگاه عدالت قرار دهم. و برای همین از دستگاه قضایی سوئد خواستم عدالت را اجرا کند.»
نخستین جلسه مواجهه جان به در بردههای ۶۷ با حمید نوری و روایت آنها از جنایت آن تابستان با روایتهای ایرج مصداقی به پایان رسید. او میبایست در همین هفته، دو جلسه دیگر هم به روایتهایش ادامه دهد. روایتهایی که برخی از آنها را به چشم دیده است و برخی دیگر را همبندیهایش برای او روایت کردهاند. ایرج مصداقی بارها در دادگاه تاکید کرد که تمامی این گفتهها را در کتاباش نوشته است و هیچگاه فکر نمیکرد روزی برسد که مقابل دادگاهی در سوئد در مواجهه با حمید نوری، راوی حقایقی باشد که برای یکی از مجریان آن، عدالت بطلبد.
«همسایه شیطان» که او هم متهم به «جنایت جنگی» و بعدتر «قتل» هزاران انسان در جریان جنگ جهانی دوم بود، انگار که امروز در قتل عام ۶۷ رخی دیگر از جنایت را در جغرافیایی دیگر مینماید. آنهم در روزگاری که یکی از روسای او رئیسجمهور شده است. اگرچه معلوم نیست سرنوشت برای حمید نوری، ابراهیم رئیسی و دیگر مجریان جنایتهای جمهوری اسلامی چه در پیش دارد؛ اما واقعیتی در جریان است و آن، روشنی افکندن بر ظلمات دهه شصت و تابستان ۶۷ مقابل چشم و گوش جامعه جهانی است؛ بلکه تاریخ به یاد بسپارد که زمان روی کار بودن جمهوری اسلامی، نه فقط بخشی از جنایتهایش به رسمیت شناخته شد، بلکه جهان گوش سپرد به نام تکتک آن جانهایی که حمید نوری دستشان را گرفت، پای چوبه دار برد و جانشان گرفته شد. بخشی از روند دادخواهی همین است که باید در اذهان جهانیان پایدار بماند.