هادی خرسندی: وطنم رو نبرین

سه شنبه, 2ام شهریور, 1400
اندازه قلم متن

وطنم رو نبرین

ویرایش آخر – ۲ شهربور ۱۴۰۰ – ۲۴ اوت

————————

وطنم رو نبرین دوستش دارم

وطنم رو نمی‌دم کارش دارم

دو سه تا عکس قدیمی روی دیوارش دارم

وطنم رو نمیدم می‌خوام که توش سفر کنم

شبارو رو پشت بومای وطن سحر کنم

وطنم رو نبرین می‌خوام برام قصه بگه

قصه‌های قدیمی سرباز و سر بسته بگه

قصه رستم و اژدها و دیو

قصه ایرج و سودابه و گیو

قصه تختی و گُردآفرید و حسین کُرد

قصه دزدی که قالی بهارستانو برد

وطنم نقص نداره، تو هیچ کجاش دس نبرین

مرز پر گوهرشو پیش نبرین پس نبرین

وطنم می‌خوام که یک‌تکه و یکپارچه باشه

صاحب جزیره و دریا و دریاچه باشه

توی ایوون وطن گلدون گذاشتم جماعت

تو اونا بنفشه و شمعدونی کاشتم جماعت

بعضی وقتا می‌شینم حرف می‌زنم با گلدونا

از فراق هزارون لاله می‌گم واسه اونا

وطنم رو نمی‌دم می‌خوام باهاش صفا کنم

تو سراب‌های کویر دلم می‌خواد شنا کنم

من می‌خوام در دل رودهای وطن جاری بشم

تو خلیج فارس می‌خوام مرجان و مرواری بشم

با بلمرون‌های کارون می‌خوام آواز بخونم

شب تو نخلستونای کنار ساحل بمونم

من می‌خوام تو دریای مازندرون ماهی بشم

من می‌خوام تو زاهدان کبوتر چاهی بشم

کاش می‌شد تو کوچه‌ها طنین آواز می‌شدم

واسه عاشیقلار تبریز صدای ساز می‌شدم

کاشکی می‌شد سایه یه سرو آزاد باشم

توی ویرانه پیر احمدآباد باشم

پشه‌بندم رو می‌خوام روی دماوند بزنم

صبح پاشم به گل‌های دامنه لبخند بزنم

تو دل صحرا می‌خوام از چشمه‌ها آب بخورم

با نمک‌های کویر خیار دولاب بخورم

وطنم رو نمی‌دم می‌خوام باهاش گپ بزنم

بپرم بالا پایین راست بزنم چپ بزنم

قصه مشروطه رو می‌خوام باهاش مرور کنم

می‌خوام از راهی که رفتیم دوباره عبور کنم

تو بناهای وطن می‌خوام که جست‌وخیز کنم

تخت جمشیدشو گردگیری کنم تمیز کنم

سر به دشت مرغاب و سر به پاسارگاد بزنم

اگه کورش خوابیده، پس نباید داد بزنم

از اونجا پرسه‌زنون به شهر شاعرا می‌رم

برای سعدی شیراز فال حافظ می‌گیرم

من می‌خوام تو حوض نقاشی تاریخ بپرم

رستمو به مجلس شاهنومه‌خونی ببرم

من میخوام سلام به فردوسی طوسی بکنم

با تمام قهرماناش دیده بوسی بکنم

من میخوام خونه همسایه مونو در بزنم

واسه دلداری دادن به مردمش سر بزنم

دو سه روز با مردم هرات و کابل بمونم

پا به پاشون غزل سعدی و حافظ بخونم

وطنم رو نمی‌دم مهر وطن تو جونمه

گلبول‌های وطن تو قطره‌های خونمه

وطن اکسیژنمه، نفس نفس، وطن وطن

وطن احساس نفس کشیدنه تو جون من

توی هر مویرگ من وطنه

توی اخلاق سگ من وطنه

وطنم رو نمی‌دم، می‌خوام باهاش صفا کنم

من می‌خوام آدمای قدیمی رو صدا کنم

من می‌خوام پرنده شم میهنمو پر بزنم

از فراز بیستون به چلستون سر بزنم

من می‌خوام گذشته رو بغل کنم زار بزنم

توی ارگ بم برم سرمو به دیوار بزنم

با دل خون لب ایوون مدائن بشینم

اونهمه شنیده رو با چشم عبرت ببینم

من می‌خوام گریه بشم، تلخ بشم، زهر بشم

مرثیه‌خون غم این ده و اون شهر بشم

من می‌خوام بندی‌های بیگناهو شاد کنم

تا تو خوابن حاکما، اونهارو آزاد کنم

من میخوام یک مدتی اطراف دزفول بمونم

دوره دکترامو تو گندی شاپور بخونم

وطنم رو نمی‌دم، به کس کسونش نمی‌دم

کسی خواست دست بزنه بهش، امونش نمی‌دم

وطنم با من رفیقه، وطنم با من اَیاغ

دل اون پر از گلایه، دل من پر از فِراق

وطن از دوری من دلخوره، درکش می‌کنم

تو خوابم نمی‌دیدم یک روزی ترکش می‌کنم

وطن بزرگتری دارم که دنیاست جماعت

اینجا و اونجا میرم هرجا دلم خواست جماعت

همه سرزمینا و آدمارودوست دارم

اونا دوستم دارن و منم اونارو دوست دارم

ولی وقتی دل من گربه هه رو یاد بکنه

هیچی دیگه نمیتونه دلمو شاد بکنه

کاش می‌شد آخر عمری به وطن سر بزنم

خونه خواهرمو نصف‌شبی در بزنم

سفری به مشهد و یزد و فریمان بکنم

گردشی طرف کرج، اطراف کاشان بکنم

بازم امشب می‌دونم که خواب تهران می‌بینم

خودمو حوالی باغ گلستان می‌بینم

چهارراه عباسی رو تا امیرآباد میرونم

تا سحر توی ترافیک کریم خان میمونم

من تموم فکر و ذکرم وطنه

وطنی که مال تو، مال منه

می‌دونم جوونامون، میهنو آزاد می‌کنن

زن و مرد، همراه هم، کشورو آباد می‌کنن

شاید اون روز از من خسته دل م یاد میکنن

شاد شاد شاد هموطن

روزش میاد هموطن

عزت زیاد هموطن

از: فیس بوک هادی خرسندی


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

یک نظر

  1. هموطن جان چه شد که ما پس رفتیم?
    زان پس که ما خلق خلق کردیم
    رفتیم و در آخوند و نوچه آخوند بوسیدیم
    ادعای روشنفکری از خود در کردیم
    در کشور پادشاهی نشسته ایم و خوشحالیم
    زان بلایی که که بسر هموطن خر کردیم
    نوچه آخوند= مجاهدین
    کشور پادشاهی= انگلستان