مصطفی ایزدی
پرسش امروز از آگاهان جامعه و ارباب معرفت این است که چرا یک قیام ۱۵ساله به یک انقلاب تبدیل شد و یک نظام سیاسی چندینهزار ساله را برانداخت، اما پیشتازان همین انقلاب، بیش از ۳۰سال است که در پی اسلامی کردن دانشگاهها هستند اما خود معتقدند راه به جایی نبردهاند؟ علیالقاعده هرکسی پاسخی به این پرسش میدهد و احتمالا بیشترین پاسخها در این چند جمله خلاصه میشود: ۱- همه اعتقاد داشتند که نظام شاهنشاهی باید تغییر کند. ۲- همه برای تغییر نظام همدست و هماهنگ شدند. ۳- همه به صحنه آمدند و فداکاری کردند.
اما اکنون، خیلیها قبول ندارند که دانشگاهها غیراسلامی هستند و باید اسلامی شوند و چون در این باب همعقیده نیستند، دست به یکدیگر نمیدهند و آهنگ تغییر نمیکنند و صدالبته که فداکاری نمیکنند و خود را از صحنه دور نگه میدارند.
راستی مگر دانشگاههای ما غیراسلامی هستند؟ نمیخواهم بگویم سی و چند سال قبل دانشگاهها تماما اسلامی بودهاند و ضرورت اسلامی کردن آنها وجود نداشت، بلکه سخن این است که دانشگاههای امروزی ایران چگونهاند؟ چرا از چهار، پنج سال پیش، دوباره بحث اسلامی کردن آن مطرح شده است؟ مگر نه اینکه دانشگاه یعنی علم به اضافه استاد و دانشجو؟ دانشجویان ما غیراسلامی هستند؟ اینها که تماما متولد عصر جمهوریاسلامی و بالنده در دبستانها و دبیرستانهای دارای معلمان خوب و کتابهای خوب و امور تربیتی خوب و خانوادههای مسلمان و انقلابی و جنگدیده و شهیدداده هستند.
انصافا نمیتوان دانشجویان به این خوبی را که اصلیترین رکن دانشگاهها هستند بیاعتقاد به اسلام دانست. تازه این جوانان خوب، در درس خواندن و مجاهده علمی، پیشتاز جوانان کشورند و روزگار جوانیشان را با کتاب و کاغذ و قلم و رایانه و کلاسهای تقویتی و انبوه کتابهای کمکدرسی سر کردهاند، کی فرصت بد شدن داشتهاند؟ روشن است که ما در کشورمان جوانانی داریم که روزگارشان به گونهای دیگر سپری شده و از راهیابی به دانشگاه بازماندهاند و در این نوشته، بحث زندگی آنان و شرایط موجودشان، ضرورت ندارد و بررسی وضع خوب و بد آنها، موضوع یادداشتها و مقالات دیگری است.
آیا کسی میتواند ادعا کند دختران و پسران جوانی که در دانشگاههای ایران درس میخوانند، اسلامی نیستند؟ شاید کسانی پیدا شوند که دانشجویان را به دلیل اینکه مثل آنان نمیاندیشند، نیازمند اصلاح بدانند و این اصلاح را به اسلامی شدن تعبیر کنند زیرا این کسان، اسلام خود را واقعی میدانند و هر دانشجویی که اسلامش همانند دین این کسان نیست، غیراسلامی است! در این صورت باید از این بحث گذشت و موضوع را به پاسخ آنان احاله داد.
رکن دیگر دانشگاه، استادان هستند. این استادان از کجا آمدهاند که بعضیها فکر میکنند اسلامی کردن دانشگاه، یعنی اخراج، بازخرید یا بازنشسته کردن آنها؟ استادان دانشگاههای ایران که عموما مقطع تحصیلی دکترا را گذرانده و در ایران و خارج، با همه مشقتهایش، تلاش و رنج را به هم آمیختند و معلم دانشگاه شدند، در کجا غیراسلامی شدند؟ چنددرصد این همه استاد که در دانشگاههای سراسر ایران تحصیل کردهاند و چنددرصد از این خارج برگشتهها، در دنیای دیگر تغییر عقیده داده و خود را از اسلام دور کردهاند
باید واقعیتها را دید و واقعبینانه قضاوت کرد. اگر در میان دههاهزار استاد دانشگاه چند نفری و حتی چند ده نفری روش غیراسلامی را در برخورد با دانشجویان در پیش گرفته باشند، میتوان عموم استادان را غیراسلامی توصیف کرد؟ آن گونه که در دوران اصلاحات، برای ضدیت با دولتی که دانشگاهیان و فرهیختگان از آن حمایت میکردند، یکی از سخنرانان معمم و پرآوازه، پیش از خطبههای نمازجمعه تهران، بیش از ۹۰درصد استادان دانشگاهها را مخالف اسلام اعلام کرد. اینگونه ادعاها قابل پذیرش نیست بنابراین اگر چنین افرادی بخواهند خود را دخیل در اسلامی کردن دانشگاهها بدانند، فقط میتوان گفت: وا اسفا!
میماند رکن دیگر دانشگاهها و آن علومی است که تدریس میشود. در اینباره چه میتوان گفت؟ شکی نیست که بسیاری از دروس دانشگاهی یا علوم رایج در مراکز آموزش عالی دنیا، در تکنولوژی و فناوریهای کهنه و نو خلاصه میشود و علیالقاعده در این دروس و علوم، اختلافی بر سر اسلامی و غیراسلامی آنها نیست. بخشی نیز در موضوع هنر تعریف میشوند. در این بخش مهم، اختلافنظرهایی دیده میشود. اما آنچه بر سر آن چالش عمده وجود دارد، دروس دامنهدار علوم انسانی است که به چند سرفصل محدود میشوند. نگارنده برای این موضوع یعنی علوم انسانی، سخن یکی از بزرگان حوزه علمیه قم و یکی از اعاظم عالمان دین که در آغاز زمستان ۸۸ به رحمت خدا پیوست را نقل میکنم که بسیار مفید و آموزنده و نیز دقت در آن، تعیینکننده است.
این سخنان در سال ۱۳۵۸ یعنی بیش از ۳۴سال قبل که موضوع انقلاب فرهنگی در دانشگاهها مطرح بود، بیان شده است: «دانشگاه مرکز برخورد آرا و عقاید علما و دانشمندان سراسر جهان است. امروز به خاطر رشد بیحد و حصر وسایل ارتباطی، افکار و عقاید قابل نفوذ به سرعت اشاعه مییابند. هیچ جامعهای نمیتواند بدون بهرهگیری از ثمرات فکری جوامع دیگر به پیش رود. مفاهیم استعمار فرهنگی، غربزدگی و شرقگرایی را نباید با برداشتهای صحیح و منطقی از مفاهیم فرهنگ غرب یا شرق اشتباه گرفت. مبارزه با غربزدگی به معنای بستن درهای کشور روی اندیشههای صحیح و علمی غرب نیست. اصولا در لاک خود فرو رفتن با فرهنگ اسلامی نیز مخالفت دارد. یک مسلمان حرفها میشنود و از بهترین آنها پیروی میکند. از این رو دانشگاههای ما میتوانند محل انتخاب بهترین اندیشهها از سراسر گیتی باشند و پیامآور بهترینها برای تودهها.» (کتاب فقیه عالیقدر، جلد اول، چاپ دوم، صفحه ۲۷۱)
با این وصف و با این نگاه باید برای علوم و دروس دانشگاهی بهویژه آنجا که با آرا و عقاید جامعه دانشگاهی ارتباط دارد، فکر کرد. از آنچه بر این قلم رفت برمیآید که چرا اسلامی کردن دانشگاهها، آن گونه که عدهای در پی آن هستند، عملی نشد؟ برای راقم این سطور هنوز روشن نشده که دانشگاه اسلامی با دانشگاههای موجود چه تفاوتهایی دارد و دانشجویانی که از دانشگاه اسلامی مدرک میگیرند، چه مزیتی نسبت به دانشآموختههای دانشگاههای امروزی دارند؟ فراموش نکنیم که ما در جامعهای زندگی میکنیم که عدهای عزم خود را جزم کردهاند تا ما را به هر شکل ممکن به بهشت ببرند. این هر شکل ممکن، در هر پدیدهای از جمله دانشگاهها، ساری و جاری است.
یعنی وقتی در دانشگاهها دروس و استادان و دانشجویان باید اسلامی شوند، دیگر ضرورت ندارد که بپرسیم چرا تاکنون نشده است؟ بالاخره هر وقت برای همگان مشخص شود که دانشگاه اسلامی یعنی چه؟ و این آگاهی همگانی، انگیزه اسلامی کردن دانشگاهها را در قلبها نهادینه کرد و دلها برای این کار یکی شدند و آهنگ همه در جهت پرورش جوانان مسلمان در دانشگاهها با هم ساز شد و البته وقتی همه زوایای کشور و همه پدیدههای حکومتی و غیرحکومتی و نیز کلیه رفتارهای اولیای امور و برنامهریزیهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی آنان به کلی اسلامی شد، شک نکنید که دانشگاهها نیز باب میل رهبران مذهبی درخواهد آمد و همه ابهامها رفع خواهد شد.
از: بهار