بازگشت به عقب راه‌حل نیست!

چهارشنبه, 24ام آذر, 1400
اندازه قلم متن

nekourouh_mahmoud

پژوهشگر “مرکز مطالعات عالی علوم اجتماعی” ‏EHESS‏ پاریس.

‏‏”آب را گل نکنید” که زمان سخت شده فرسوده / نیمی از راه شده پیموده / آرزوها همگی افزوده / باید ‏جهانی نوساخت که نو را لطافتی دگر است.

امروز افرادی اندک با ماهواره‌ها و رادیوها خیال دارند بت‌های کهنه ‏و شکسته را بازسازی کنند، غافل از اینکه تاریخ به عقب بر نمی‌گردد. جامعه امروز ایران با جوامع یکصد ‏سال و حتی پنجاه شصت سال قبل با دانش آموختگان رشته‌های مختلف در دکترا و مهندسی فراتر رفته و به ‏شدت باگذشته متفاوت شده است. باید آن را جامعه‌شناسان و روانشناسان تحلیل نموده و مطالبات‌شان را که ‏به‌روز و مدرن است اندک اندک اعلام نمایند و راه‌حل برای فراتر رفتن ارائه کنند. ما از سلاطین مستبد گذشته ‏گذشته‌ایم. در جهان کوچک‌شده که به سرعت درحال جلو رفتن است، نه تنها در سیاست و مدیریت بهینه، بلکه با ‏تکنیک‌های فراتر از دنیای اندیشه حتی با فیلسوانی چون افلاطون و کانت و هگل و…. رد شده‌ایم، “زیرا که با ‏شکستن “ماده” دنیا وارد تکنیک شده، و رشد تکنیک با اختراعات متعدد زمان نمی‌شناسد”. اینها در واقع در بستر حاکمیت جمهوری های مدرن درخشیده‌اند که ‏در هر حوزه‌ای ستاره های خود را دارد.

‏جامعه امروز را به‌ویژه روشنفکران و تحصیل‌کردگانش را با تبلیغات تلویزونی و رادیویی که بیشتر سیاسی ‏است نمی‌شود نادیده گرفت و با تفاوت باگذشه‌های دورتر که بیشتر، در دوره‌ای که رضاشاه خودش می‌گوید “‏سی سال بعد مردم من را نفرین می‌کنند”‏. کسی که سواد یومیه نداشت و مجلس را طویله می‌نامید و هر کس را ‏می‌خواست به مجلس بفرستد به رییس شهربانی‌اش سرهنگ درگاهی می‌گفت “این را به طویله فرست”. ‏او برآمده از سیاست‌های انگلستان مستعمراتی آن روزگاران بود. و البته با تایید آیرون ساید افسر انگلیسی که ‏در جستجوی یک قلدر برای حفاطت از مرزهای ایران وابسته به انگلستان دربرابر روسیه …

نامردی او تا آن ‏جا بود که تیمورتاش که مورد اعتمادش بود و تحصیل‌کرده دانشکده افسری مسکو، روزی به او می‌گوید اگر ‏تو به من در کودتا کمک کنی من کودتا خواهم کرد. بعدا که تیمورتاش در جستجوی مشتری بهتر برای نفت به ‏آلمان و مسکو… رفت. انگلیس‌ها کیفش را دزدیده و با کاغذ پاره‌هایی که نشان از کودتا داشت به رضاشاه ‏می‌رسانند و او بدون تحقیق او را می‌کشد و خانه و زندگی‌اش را مصادره می‌نماید.

از حاج مخبر السلطنه هدایت ‏نخست‌وزیر آن زمان که می‌گوید در کار نفت زیاد دخالت کرده بود. مهم آن که خانوده او در این ‏زمان در بدر شده که بعدها دختر او حکم بازداشت شاه را از یک قاضی در اطریش گرفته تا او را بازداشت کند‏‏. و اشرف حاضر می‌شود، ده هزار دلار به او بدهد و… که با شانس بد شاه را خلع و به تبعید می‌برند. در نتیجه او در تعقیب رییس شهریانی درگاهی و معاونش به بغداد رفته و درآنجا در مسافرخانه‌ای هر دو را در کنار منقل ‏تریاک بازداشت کرده به تهران می‌آورد. معاونش که آمپول‌های هوا را به مخالفین از طرف رضاشاه می‌زده.

اعدام ‏درگاهی رییس شهربانی با پارتی بازی‌اش و رشوه به زندان ۵ سال محکوم می‌شود. در این زمان در یکی ‏از مجالس مستوفی الممالک نخست وزیر بوده گویا گاهی وکلایی با رشوه به مجلس رفته‌اند یا گاهی رشوه ‏گرفته‌اند که او با قهر از مجلس در پله‌های خروجی می‌گوید “من نه آجیل می‌دهم نه آجیل می‌گیرم – ما تا گردن ‏در فساد فرو رفته‌ایم شما مواظب باشید تا سرفرونروید”.

‏کسانی که درآن شرایط به نخست وزیری رضاخان رای داده – اعضای کمیته آهن عبارت از سلیمان‌میرزا ‏اسکندری از نیرورهای چپ، سید محمد صادق طباطبایی، میرزا کریم رشتی، شیخ ابراهیم زنجانی، علی ‏ابوالحسنی و….که در برابر آشفتگی‌ها بر سلطنت او تاکید داشتند زیرا “که بیست گروه ناشناخته از اوباش ‏و اجامر مشکوک شرایط را بهم ریخته بودند”.(غلامحسین صالحیار)

البته نقش سیدضیاء در به قدرت رسیدن رضا شاه مهم است که ابتدا به سفارت انگلیس رجوع نمود که ‏کودتای اول در واقع با شعار من “حکم می‌کنم” در جامعه بود و بسیاری رجال آن زمان را بازداشت کرد. ‏غیر از دکتر مصدق که استاندار فارس بود، و هنگامیکه او را احضار نمود او به ایل بختیاری رفت و مخفی شد. ‏ابتدا سیدضیا از سفارت انگلیس خواست پولی که به قاجارها و دربار احمدشاه آن زمان در حدود دویست هزار ‏تومان بود می‌دادند، برای کودتا بدهند که قزاق‌های رضاخان در قزوین کفش و لباس کهنه داشته و در واقع گرسنه ‏بودند و….” ، این پول را برای هزینه آنها گرفته و…. رضاخان حتی در کودتا در لحظه‌ای می‌گوید “سید مارا به ‏کشتن ندهی”!! بعد از مدتی رضاشاه به او مشکوک شده و می‌خواست او را به قتل برساند که با سفارش سفیر ‏انگلیس همراه با یک پاسبان تا مرز رفت و سپس به لبنان و به اشتغال و دلالی زمین‌های فلسطینیان برای ‏اسراییلی ها پرداخت. زیرا که رضاشاه چون همه دیکتاتورها به همه مظنون بود حتی به داور بنیانگذار ‏دادگستری مدرن، کسی که در مجلس وقتی دکتر مصدق در نقد دیکتاتوری گفت و او دفاع نمود که مصدق گفت “‏در زنگبار هم چنین حکومتی غیرممکن است” .

رضاشاه یکبار به داور ‏به خاطر امری انجام شده که بدو مربوط نبود با پرخاش گفت برو بمیر و او در دو سه ساعت بعد در منزلش ‏خودکشی کرد. ارتش او چون مردمی نبود با همه ادعاها در جنگ دوم جهانی به سرعت از هم پاشید. هما‏نگونه که او در نیمه‌های شب با خاموشی برق گریخت و معروف است امیرانش با چادر مشگی گریختند ‏در خاموشی و تاریکی. زیرا که رضاشاه باغات خوب و زمین‌های بزرگ بسیاری را غصب نموده بود‏‏. او مدرس و مصدق را به بجنورد تبعید نمود. هنگام بردن مصدق چون تسلیم نشد او را در جلوی چشم دختر ‏شش ساله‌اش روی زمین کشیده و بردند بعدها مدرس به دستور شاه به قتل رسید و مصدق با وساطت معلم ‏و همراه ولیعهد در سوییس آزاد شد.

‏در ملی شدن نفت بعداز دهه بیست که مصدق در مجلس بود با اعتراضی به تقی‌زاده گفت “تو چرا قرارداد نفت را ‏امضاکردی؟ او پاسخ گفت “المامورو معذور”. در ملی شدن نفت همین اصطلاح “بی‌اختیاری” او بکار آمد ‏وگرنه ملی شدن نفت در لاهه با مشکل روبرو می‌شد. بعدها دکتر صدیقی در جلسه‌ای بدو گفت “بدجوری صدیقی ‏را خراب کردی”؟ پاسخ با خنده اگر این سوال و پاسخ نبود “نفت ملی نمی‌شد”. ‏

محمدرضا پسر رضاشاه هم که همیشه در هر حادثه‌ای درحال گریز بود و با یک کودتای “آمریکایی انگلیسی” که ‏در غیبت او بود انجام شد بازگشت. حتی در ایتالیا با کمک مالی ثابت پاسال چند روز زیست. این کودتا که با ‏توطئه آیت‌اله کاشانی با شعبان بی‌مخ‌ها و مهدی قصاب از مریدان آیت‌اله بهبهانی درباری و فواحش شهرنو ‏و لات‌های میدان امین سلطان، چون طیب و طاهر و … موفق شد و بعد هم فساد شاهپورها در ارتش و اشرف و بیش ‏از همه خود شاه در هر معامله کوچک و بزرگ حتی معروفست کمیسیون می‌خواست.  اینها را غالب تجار ‏و پیمانکاران ارتش گذشته همه شاهد بوده و می‌توانید از پیران آن زمان در مناقصه ها و قراردادها و… جویا شوید. ‏بعد هم جزیره بحرین را با رشوه از آمریکایی‌ها با یک “رفراندوم قلابی” فروخت، که چنین حقی مطابق ‏قانون نداشت. تبلیغات سیاسی در این موارد “آب در هاون کوبیدن است” باید پذیرفت ما از این شرایط بسیار ‏فاصله داریم.

ناگفته نگذاریم سید ضیا بعد از بردن رضاشاه به ایران بازگشت و از یزد وکیل مجلس شد و در مجلس استیضاح او توسط ‏دکتر مصدق سروصدای فراوان کرد با اینحال در رای اعتماد با یک رای اضافه وکیل مجلس شد. در مجلسی که ‏اگر دکتر طاهری نماینده یزد سرفه می‌کرد رای منفی به دولت می‌دادند. و اگر عطسه می‌کرد رای مثبت. سید ضیا ‏بعد از آن مشاور محمدرضا شد و فراتر نشان لردی از دولت بریتانیا گرفت.(معتضد مورخ رضاشاه و نفت)

در مورد نفت که به قرارداد جدید با انگلستان نیاز داشت قرادادی قطور که بعد از ‏مدت ۶۰ سال تمام تاسیسات آن در تمام دنیا به ایران تعلق می‌گرفت با طولانی شدن گفتگوها و بی‌سوادی او ‏قرار داد را به بخاری انداخت، و در زمان تجدید که تقی‌زاده، داور، فروغی و… روی زمین نشسته و او روی ‏صندلی در برابر فریزر نماینده شرکت نفت که او بدو گفت “اعلیحضرت بهتر از همه می‌فهمد” پاسخ داد “اینها ‏هیچ چیزی را نمی‌فهمند و جز نوک دماغ خود را نمی‌بینند ولی من تا دورتر ها و… همه را می‌فهمم و می‌بینم و چون ‏قرداد در بخاری سوخته شده بود بالاخره تجدید قراداد برای شصت سال دیگر با چند شلینگ اضافی بسته شد ‏و… . و رضاشاه خود اعتراف کرد که ” ما قبلی‌ها را به خاطر این قرارداد سی سال قبل نفرین می‌کردیم و سی ‏سال بعد مردم به خاطر این قراداد مرا نفرین خواهند کرد” از کتاب “نفت – قدرت و اصول- ص۷۰”(مصطفی ‏علم – مترجم غلامحسین صالحیار)

در مورد خط راه آهن که گفته می‌شود ابتدا مالیاتی به فروش قندوشکر بستند بعد با این پول از بندر شاهپور در ‏خلیج فارس در جنوب به بندر انزلی در شمال کشیده شد. دکتر مصدق اعلام کرد خوبست “استانها را به مرکز ‏متصل کنند” که ترتیب اثر نداد ، و در جنگ دوم جهانی از آن برای ارسال اسلحه و مهمات به روسیه استفاده ‏شد؟!! در خلع رضاشاه توسط انگلیس‌ها، او ابتدا به اصفهان رفت و در منزل کازرونی‌ها مسکن گزید وقتی دکتر ‏سجادی استاندار اصفهان برای گذارش به خدمت خواست برسد از پشت درب شنید که رضاشاه درحال قدم زدن ‏‏”می‌گوید اعلیحضرت، آی زکی – قدر قدرت، آی زکی!!!” ‏

و اما فرزندش که در سوییس مدرکی نگرفت، رضاشاه برای او مدرک دیپلم از مدرسه نظام گرفت. فروغی برای ‏سلطنت او از مجلس سیزدهم که از مجالس رضاخانی بود برخلاف قانون رای اعتماد گرفت و اعتراض همه ‏روشنفکران و سیاست‌شناسان بر آمد، انگلیس ها به فروغی فیلسوف پیشنهاد ریاست جمهوری دادند ‏نپذیرفت. در این زمان نیروهای روسیه علیرغم نیروهای آمریکا و انگلیس که ایران را ترک کرده و نیروهای ‏روسیه ماندند و فرقه پیشه‌وری و غلام یحیی و حزب توده را زیر حمایت گرفتند. زمانیکه اعتبارنامه پیشه‌وری ‏در مجلس ردشد، و بالاخره قوام‌السلطنه به مسکو رفت و قول فروش نفت چاه‌های شمال را به استالین داد. ‏از سویی حسین علا نخست وزیر به شورای امنیت رفت و درخواست رای عدم حمایت ‏استالین از فرقه پیشه‌‏وری و…. را داد، که با حمله ارتش در ۲۱ آذر انجام شد.

به هنگام بازگشت قوام از مسکو دکتر مصدق لایحه‌ای به تصویب رسانده بود که “هرکس قرار داد فروش نفت با خارجی ها ببندد به چند سال زندان محکوم خواهد ‏بود” که موضوع قرارداد با روس‌ها منتفی شد. در مجلس چهاردهم بود که وقتی باندهای سیاضیا و قوام و دربار ‏نگذاشتند سخن گوید به بیرون مجلس در بهارستان آمد و چهارپایه روزنامه‌فروش دکه روزنامه‌فروشی را ‏گرفت و بر روی آن گفت و در برابر مردمی که هر لحظه افزون می‌شد فریاد زد “اینجا مجلس است”. از این مرحله ‏کم کم روندحوادث دیگر شد.

دراین زمان قوام حزب دموکرات را در برابر حزب توده ‏تاسیس کرده بود و بسیاری کارمندان ادارات وکلای مجلس، دانش آموزان دبیرستان‌ها تا دانشجویان را ‏متشکل نمود منتها با یک تهدید اشرف که استعفا بدهد، بیکباره بسیاری وکلای آن دوره از او روگرداندند ‏و او استعفا کرد و به حاشیه رفت تا سی‌ام تیر که چندروزی نخست وزیر شد و بعد در برابر جنبش جوانان استعفا ‏داد و شاه هم فرماندهی قوا را به مصدق داد.

درسال ۱۳۲۷ محمدرضا با انتخاباتی چون مجلس سنا ‏اختیارات خودرا افزود چون ابطال انتخابات و…” که در همان زمان قوام‌السلطنه بدو پیام داد تو عاقبت کشور را ‏به یک انقلاب خواهی رساند و رساند و دکتر مصدق گفت “با این عمل ما به قبل از انقلاب مشروطه بازگشته‌ایم‏‏” تلویحا یعنی نیازمند انقلاب مشروطه‌ای دیگر.

‏و اما در مجموع در زمان زندگی محمد رضاشاه “دیواری از دروغ و ریا و پنهان‌کاری بدور شاه کشیده شده بود، ‏گفته می‌شد که حتی شهبانو که از حقایق اطلاع بیشتری داشت پروای گفتن به شاه را نداشت. بدین سان بود، ‏که امیر عباس هویدا، روشنفکر آزاده‌ای که سابقا عقاید مترقی داشت به کمک سازمان‌های اطلاعاتی به ‏صورت استاد اعظم توطئه سکوت درآمد.  هنگامیکه اشخاص نادری جرات می‌کردند وضع را با شاه مطرح ‏کنند بی‌درنگ عصبانی می‌شد و حتی پرخاش می‌کرد و می‌گفت دولت من خلاف اینها را می‌گوید شما شایعات ‏و مزخرفات میهمانی‌های شبانه را تکرار می‌کنید”.(سریع القلم، کتاب اقتدارگرایی در عصر پهلوی) و فراتر در ‏لحظات آخر زندگی‌اش علم وزیر دربارش بیست نفر از رجال آن زمان را دعوت کرده تا با او به گفتگو بنشینند. ‏بعد از چند لحظه از حضورش باز گشته و به او می‌گوید “اینها را مثل یک توالت باسیفون که باید سیفون را ‏کشید”.

در مجلس بیست ویکم ‏یک روز پزشکپور رهبر حزب پان‌ایرانیست به هویدا گفت “تو شخص دوم مملکتی چرا اوضاع اقتصادی ‏و…بدینگونه است؟، با پرخاش بدو پاسخ داد “مملکت یک شخص بیشتر ندارد ما همه نوکر اوییم” مردی که ‏شاه در انقلاب در زندان گذاشتش و با گریه گریخت.

برادر هویدا در کتابی ‏در فرانسه نامردی‌های محمدرضا را اعلام و به رخ او کشید. در زمان فرار او به انگلستان خواست ورود کند بدو ‏اجازه ندادند در حالی که آنجا ویلایی چون در فرانسه داشت و بالاخره بعد از دربدری‌ها به قاهره گریخت که قبلا ‏به انور سادات دو میلیارد وام داه بود و آن جا به دیار باقی شتافت.

از: ایران امروز


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

۲ نظر

  1. ایشان اینقدر به خاندان پهلوی پیله می کنند و فقط عیوب شان را می شمارند که آدم را به این فکر می اندازد که با یک فردی از خاندان قاجار طرف است. آنقدر هم در ذکر خصوصیات منفی آن خاندان عجله دارند که حاصلش نوشته ای هست با زبانی بی نظم و دستور. معلوم نیست که دغدغه امروزشان چی هست. انگار شعار رضا شاه روحت شاد را خیلی جدی گرفته اند. خیلی از مطالب ایشان هم نقل قول و یکی گفته و یکی شنیده است و فاقد ارزش و اعتبار تاریخی.
    آن دیکتاتور ها رفته اند و رضا پهلوی هم حد اثر نماینده مجلس یا وزیر کابینه ای خواهد بود. ترس شما از چیست؟
    رویا

  2. آقای محترم از خوب بیدار شو.

    الان وقت این حرف‌ها است؟

    فحش دادن به خاندان پهلوی کافیست. درد امروز ما خاندان پهلوی نیست بلکه بی‌آبی و بی‌نانی است.

    بسه دیگه