ایندیپندنت فارسی :
علی تجویدی: وقتی هایده یکی از آهنگهای من را خواند، متحیر سر جایم میخکوب شدم
مرگ هایده (معصومه ددهبالا) آن هم در اوج هنرخوانندگی و در ۴۷ سالگی، شاید یکی از سهمگینترین ضربههایی بود که بر جامعه موسیقی، علاقهمندان این صدای افسانهای و عاشقان هنر موسیقی ایرانی وارد کرد. به خصوص مردمان و هنردوستان او در منطقه لسآنجلس که به صدا و حضور شادیبخش او در محافل خو گرفته بودند و بار سنگین غربت غرب و زندگی ماشینی و پرتلاطم جنوب کالیفرنیا را با صدای برانگیزاننده او تخفیف میدادند.
۴۷ سالگی سن بلوغ و پختگی یک صدا و حنجره است. اگر خوانندهای حتی نخواهد از حنجره مراقبت کند و بهداشت آن را مرعی بدارد، تا ۶۰ سالگی میتواند کیفیت آن را حفظ کند و بر صحنه و استودیو بدرخشد. چه برسد به هایده که صدایش در تمامی این ۲۳ سالی که میخواند، در اوج قرار داشت و حسرت و حسادت بسیاری را برانگیخته بود.
دست تقدیر اما نخواست تا صدایی که شاید از نظر کیفیت و جنس صدا ونیز ساختار حنجره و تارهای صوتی، نظیری در قبل و بعد از خود ندید، بعد از کنسرتی موفق و طوفانی در سانفرانسیسکوی کالیفرنیا (۲۹ دی ماه ۱۳۷۰-۱۹ ژانویه ۱۹۹۰) ادامه حیات دهد؛ سکته قلبی برای همیشه آن صدا را خاموش کرد و پیکرش همانند بسیاری از هنرمندان غربتنشین در کنج آرامگاه وستوود شهر لسآنجلس به خاک سپرده شد.
آن حنجره باز و صدای زنگدار
اگر در میان مردان بخواهیم نظیری برای هایده و جنس صدایش پیدا کنیم، میتوان از اقبال آذر در مرحله اول و سپس ایرج یاد کرد. هر دوی این افراد صدایی هیبتشکن داشتند و هایده نیز چنین بود. وقتی صدای او نخستین بار شنیده شد، بسیاری او را امکلثوم ثانی لقب دادند،اگر چه صدای هایده از نظر جنس و کیفیت برتر از صدای ام کلثوم بود و هست.
او و خواهرش، مهستی هر دو صدایی خوش داشتند و اکبر گلپایگانی در گفت وگویی که شهریور ۹۶ با روزنامه قانون انجام داد خود را به عنوان معرف هایده و مهستی به پرویز یاحقی و علی تجویدی شناسانده است. به گفته گلپا آنها در سالهای جوانی به آموزشگاه او( آموزشگاه گام) آمدند تا آواز بیاموزند. اما روایتی که پرویز خطیبی در کتابش از علی تجویدی به دست میدهد، با آنچه که گلپایگانی گفت تفاوت دارد. به نوشته پرویز خطیبی(کتاب خاطراتی از هنرمندان- چاپ ۱۹۹۴ لسآنجلس) در محافل شایع شد که علی تجویدی در حال کار کردن با خوانندهای است که صدایی بینظیر دارد. “ماجرا را پیگرفتم و در نهایت در شبی در فشم میهمان بودیم بعد از شام تجویدی را زیر سئوال کشیدم. …کمی سکوت کرد و بعد گفت:…بر حسب تصادف در یک مجلس میهمانی با این خانم آشنا شدم. اول خیال کردم او هم مثل خیلیها که ادعا میکنند صدایی دلنشین دارند ولی آوازشان در حد آدمهای معمولی است میخواند، اما وقتی دهان باز کرد و یکی از آهنگهای مرا خواند مات و متحیر سر جایم میخکوب شدم، آن حنجره باز و صدای زنگدار که در کمتر کسی یافت میشود یک لحظه مرا به یاد قمر و روحانگیز انداخت.” چند ماه بعد او نخستین کار موسیقایی را روی شعری از رهی معیری خواند. ترانهای که گفته میشود،آخرین ترانه رهی بود که برای خوانندهای نوشت.
فاصله گرفتن از فضای موسیقی سنتی و گلها
هایده اگر چه از مهستی بزرگتر بود اما دیرتر به صحنه موسیقی آمد. اما کارهای نخست هر دوی اینها تقریبا در تاریخ موسیقی ایران خاطرهانگیز شد. اگر چه صدای هایده به اندازهای تاثیرگذار بود که مهستی را در حاشیه قرار داد.
نخستین کار مهستی “آن که دلم را برده خدایا” روی شعری از بیژن ترقی و آهنگ پرویز یاحقی بیگمان اوج هنر اوست.
اما هر دوی این هنرمندان به سرعت از فضای موسیقی سنتی ایرانی فاصله گرفتند. شهرت و معروفیت و بازاری که موسیقی پاپ داشت و اقتضای سن هایده دست به دست هم داد تا بازار موسیقی از او در فضایی دیگر بهره ببرد. اگر چه هایده همهگاه بهترین و درخشانترین دوران کاری خود را و نیز بهترین کارهای موسیقاییاش را همین دوران میداند. اما جدایی آنها از موسیقی سنتی سبب نشد تا هنرمندان برجسته از همکاری با او سرباز زنند. در کارنامه کاری او آهنگسازانی چون همایون خرم، فضلالله توکل، جهانبخش پازوکی، انوشیروان روحانی، و حتی احمد پژمان هم دیده میشوند. تنظیم برخی از این کارها را مجتبی میرزاده انجام داد که از برجستهترین شاگردان پرویز یاحقی بود و در آهنگسازی دستی چیره داشت و در کارنامه کاری او با هایده بیش از ده اثر دیده میشود.
چند کار او با محمد حیدری نیز بسیار شنیدنیاند از جمله ترانه معروف”سوغاتی )”وقتی میای صدای پا از همه جادهها میاد( که تنظیم ناصر چشمآذر به آن جانی دیگر داده است.
صدای بینیاز از ساز
صدای هایده از آن جنس صداهایی است که تقریبا بدون همراهی ساز هم برانگیزاننده و تاثیرگذار است و مخاطب را بر جای خود میخکوب میکند.
مسعود بهنود خاطرهای را از افتتاح این پارک جمشیدیه در مرداد ماه ۱۳۵۶ نقل کرده است و از تاثیر این صدا بر مخاطبان گفت. به گفته بهنود، قرار نبود هایده بخواند اما به دلیل برودت و سرمای ناگهانی اجرای گروه دانش آموزان با مشکل مواجه شد و شهربانو فرح خواست که هنرمند دیگری را به آمفیتئاتر روباز احداث شده در بالای پارک بیاورند. تنها کسی که در آن وضعیت اعلام امادگی کرد هایده بود. وقتی هایده شروع به خواندن کرد که جمعیت در پتو و لباسهای گرم خود را پوشانده بودند،آن هم در میانه مرداد. هایده اما صدایی سر داد که آن سرما را از تنها به در برد و جمعیت را مبهوت آواز و صدای درخشان خود کرد.
بهنود در همین پارهگفتارهای شخصی از دست کریمانه و روحیه بخشنده هایده نیز سخن گفت که با روابط عمومی بالای خود تقریبا پای کمک به مستمندان و نیازمندان از هر جنس و نوعی بود و دستی بخشنده در کمک و دستگیری از دیگران داشت.
به رغم آنکه عمر هنری هایده کوتاه بود(۲۳ سال)اما نگاهی به کارنامه کاری او نشان میدهد که از بسیاری از هنرمندان با سابقه هنری دو برابر خود، کارهای ارزشمندتری به یادگار گذاشته است. برخی از این ترانهها حتی از سوی مداحان ایرانی خوانده شد. از جمله آنها ترانه آوازمانند “ساقی( آهنگ فرید زلاند با تنظیم منوچهر چشم آذر و شعر اردلان سرفراز)” است که مداح معروف، محمدعلی حدادیان آن را بدون هیچ گونه تغییر در شعر و ملودی بازخوانی کرد که البته همین ماجرا سر وصدایی در رسانهها برپا کرد.
اکنون که ۳۰ سال از درگذشت هایده میگذرد و به مدد فضای مجازی و سرعت تبادل اطلاعات، صدای هایده بیش از گذشته به گوش میرسد، صدایی ناب که به مخاطب لذت شنیدن یک صدای جادویی و افسانهای را میبخشد، مصداق آن تمثیل معروف است که” تنها صداست که میماند”