زنده‌یاد ایرج پزشکزاد، حافظ و جان لیمبرت

شنبه, 23ام بهمن, 1400
اندازه قلم متن

زنده‌یاد ایرج پزشک‌زاد نویسنده و تحلیل‌گری هنرمند بود که اهل قلم خلّاقیّت بدیع او را ارج می‌نهند و جذّابیّت آثار وسیع و متنوّعش را جاودانه می‌دانند. فیلم دائی جان ناپلئون او را معروف عام کرد ولی این شهرت ارتباطی به شناخت هنر و بینش کم‌نظیر او ندارد. قلم پزشک‌زاد یک بال پژوهشی و تاریخی داشت و یک بال طنز. لذا وقتی پرواز می‌کرد هم خواننده را به پست و بلند تاریخ و فرهنگ سیاسی ایران سوق می‌داد و هم چهره‌اش را آغشته به اشک و لبخند می‌کرد.

من با خواندن مقاله‌هائی که تحت عنوان آسمان و ریسمان در مجلّه فردوسی چاپ می‌شد با قلم و بینش پزشک‌زاد آشنا شدم و از آن زمان تا کنون بعد از خواندن غالب کتابها و مقالات او و شصت سال تحصیل و تدریس در آمریکا او را نویسنده و منتقدی بی‌نظیر در ادبیّات و پژوهش‌های زبان فارسی می‌دانم. من از دانش لازم برخوردار نیستم که از ابتکار هنری و ادبی پزشک‌زاد سخن بگویم ولی به‌عنوان یک دانشجوی علوم سیاسی و اجتماعی تبیین و تحلیل او از فرهنگ سیاسی عام جامعه ایران را چه به صورت داستان و چه در قالب مقالات تحلیلی و تاریخی عینی و آموزنده می‌دانم و او را در ردیف نویسندگانی چون مارک تواین(۱) و جورج اورول(۲) قرار می‌دهم. آثار این نویسندگان غالباٌ با استفاده از واژه‌هائی چون «کنایه»، «طنز» و «پارادوکس»(۳) توصیف و نقد می‌شود.

در فارسی کلمات گویائی برای این واژه‌ها نداریم حال آنکه مفهوم آنها برای درک آثار پزشک‌زاد ضروری است. برخی از نوشته‌های پزشکزاد، از جمله «دائی جان ناپلئون» و «حافظ نا شنیده پند» به انگلیسی و فرانسه ترجمه شده‌اند ولی ترجمه بیانگر نثر و طنز بدیع و زیبای او نیست.

یکی از ویژگی‌های عصر تجدّد این است که مرکزیّت سنّتی تعیین ارزش‌ها و اولویّت‌ها مورد چالش قرار می‌گیرد و انسان‌ها در انتخاب هویّت فردی و گروهی مستقل و فعّال می‌شوند. در این تحوّل تاریخی لیبرالیسم معرفتی رقیب تقدّس موروثی می‌شود و دگراندیشان در تقابل با استبداد دولتی و خرافات مذهبی و سنّتی از آزادی فرد و مدنیّت سیاسی و اجتماعی دفاع می‌کنند. این تقابل بین تجدّد و سنّت پر از طنز و تراژدی است. وقتی امام جمعه اصفهان مدّعی می‌شود که علّت خشک شدن زاینده رود قدم زدن زنان بی‌حجاب در کنار رودخانه است ما را هم به خنده می‌اندازد و هم غم‌انگیز می‌کند.

لذا قابل‌فهم است که تنش بین تجدّد و سنّت مفهوم طنز در گفتمان عام و آثار نویسندگان و پژوهشگران و هنرمندان را تغییر می‌دهد. پزشک‌زاد در یکی از سخنرانی‌هایش در کانادا این مسٌله را با بیان خاص خود اینگونه روشن می‌کند «طنز و خنده این قوم و خویشی را ندارند که ما تصوّر می‌کنیم. هدف طنز خنده نیست و اگر خنده‌ای باشد وسیله‌ای برای رسیدن مطلبی است.»

لذا طنز پزشک‌زاد علیه خود کامگی، مطلق‌اندیشی و اوهام روزگار قبیله‌ای است که هنوز مورد استفاده ابزاری و ریاکارانه مستبدّین و عوام فریبان قرار می‌گیرد. بسیاری از ایرانیانی که فقط فیلم «دائی جان ناپلئون» را دیده اند تنها طنز آن را بیاد میآورند حال آنکه این داستان با شوخ طبعی خاص هنرمندانه‌ای هم بیماری توطئه بینی یا دایی جان نا پلئونیسم را به چالش می‌کشد وهم بحران بین تجدّد و سنّت راروشن میکند.

من بر این باورم که نسل‌های بعد از انقلاب ارزش هنری و تاریخی آثار پزشک‌زاد را بهتر از پدران و مادران خود درک می‌کنند زیرا آنچه او در باره خرافات و اوهام سنّت و مذهب و ایدولوژی‌های مطلق‌اندیش و تقلیل‌گرا با طنز خاص خود تشریح و تفسیر کرده بیش از هر زمانی در فجایع و جنون ولایت فقیه بر ملا شده است. پزشک‌زاد در آثار افسانه‌ای و تاریخی و مقالات سیاسی و اجتماعی خود نه به کسی اهانت می‌کند و نه عادت نسخه پیچی دارد. کسانی که با او روابط شخصی داشتند شیفته وارستگی، سعّه صدر و تواضع او بودند. یادش گرامی باد دارد.

خواندن «حافظ ناشنیده‌پند» پزشک‌زاد مرا یاد خواندن کتاب «شیراز در عصر حافظ: شکوه و جلال یک شهر ایرانی در سده‌های میانه» نوشته «جان لیمبرت»(۴) انداخت. این کتاب رساله دکترای لیمبرت بود که در سال ۲۰۱۴ میلادی در آمریکا چاپ شد و در سال ۱۳۶۸ شمسی به وسیله دکتر محمّد اسماعیل فلزی ترجمه و در ایران منتشر گردید.

لیمبرت پژوهشگر تاریخ و ادبیّات ایران است و در دهه ۱۹۶۰ میلادی چند سال در سنندج و شیراز انگلیسی تدریس می‌کرد. همسر او ایرانی است و دو فرزندش متولّد ایران. او بعد از پایان تحصیل در وزارت خارجه آمریکا مشغول به کار شد و شش ماه بعد از انقلاب ایران با عنوان کارشناس فرهنگی به ایران اعزام و چهار ماه بعد یکی از ۵۳ تن گروگان‌های آمریکائی شد که ۴۴۴ روز ابزار تبلیغاتی خمینی و شرکا بودند.

آخرین‌بار که در منزل شیرین و حسین حجازی در لس‌آنجلس سعادت دیدار زنده یاد پزشک‌زاد را داشتم از او سوٌال کردم که آیا لیمبرت را می‌شناسد و کتاب تاریخ شیراز در عصر حافظ او را خوانده است؟ پاسخش منفی بود ولی چون مشکل خواندن داشت اظهار علاقه کرد که با او گفت‌وگوی تلفنی داشته باشد. لذا من بر آن شدم که این دو انسان حافط‌شناس علاقمند به تاریخ شیراز را که یکی مقیم لس‌آنجلس و دیگری ساکن نیویورک است از طریق گفت‌وگوی تلفنی با یکدیگر آشنا کنم.

چند روز بعد از گفت‌وگوی تلفنی آنها پزشک‌زاد درگذشت و آقای حسین حجازی از لیمبرت دعوت کرد که در مراسم خاکسپاری آن عزیز یکی از سخنرانان باشد. لیمبرت با اشتیاق دعوت را پذیرفت.

نوشته کوتاه زیر سخنان اوست:

درود بر دوستان برادر از دست رفته عزیزمان آقای ایرج پزشک‌زاد. در ابتدا خواهشمندم که شما تسلیت مرا و خانواده مرا بپذیرید. روحشان شاد.

فقط چند هفته پیش افتخار صحبت دوستانه‌ای با دوست از دست رفته عزیزمان داشتم و درباره رمان تاریخی زیبای‌شان “حافظ ناشنیده پند” گفت‌وگو کردیم.

دوست گرامی و همسایه ما جناب آقای منصور فرهنگ که رییس محل کوینر نیویورک هستند و به همان مناسبت ایشان را به اصطلاح شیراز عصر حافظ “کلو منصور” صدا می‌کنیم متن انگلیسی این رمان شاهکار را به من معرفی کردند. بعد از آن جناب آقای حسین حجازی لطف کردند و متن فارسی را برای من فرستادند.

این آثار چه کشفی بود! در این جواهر، آقای پزشک‌زاد با مهارت و دقت خاص و با زبان بی‌اندازه شیرین خود واقعیت و داستان را به هم بافته‌اند. ایشان تمام شخصیت‌های پر شور و حرارت شیراز در زمان حافط – مانند امیر مبارز الدین مظفر (یعنی محتسب منفور و مشهور شاعر) و شاه شیخ ابو اسحاق انجو و برادرزاده او شاعره و امیره جهان ملک خاتون و کلو فخرالدین رییس محله دروازه کازرون و عبید زاکانی و البته خود شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی برای خواننده زنده کردند.

از این شخصیت‌ها و از وقایع تلخ و خونین روزگارشان داستانی پر از عشق و خشونت و خیانت و تزویر و شوخی و انسانیت برای ما خوانندگان ساختند. صد آفرین بر ایشان.

در همان مناسبت نویسنده مشهور انگلیس ورجینیا وولف داستانسرایی را چنین توصیف کرده که داستان مانند تار عنکبوت است، گرچه پیوندهایش شکننده می‌نماید، اما از هر جهت با زندگی در پیوند است.

در آخر از اینکه به من فرصت دادید که چند کلمه بیاد این داستان‌نویس گرامی و محبوب بگویم صمیمانه تشکر می‌کنم. روحشان شاد.

بشنوید: سخنان جان لیمبرت در مراسم خاکسپاری ایرج پزشکزاد

—————————-

۱٫ Mark Twain
۲٫ George Orwel
۳٫ Irony, Satire and Paradox
۴٫ Shiraz In The Age of Hafez: The Glory Of A Medieval Persian City by John Limbert

از: ایران امروز


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.