آیا میدانید علت اصلی طلاق چیست؟ به احتمال زیاد شما در پاسخ عواملی چون مردسالاری، عدم تفاهم فرهنگی بین زوجین، مشکلات اقتصادی و یا مجموعهای از این علل را مطرح میکنید. اما اشتباه میکنید، علت اصلی طلاق ازدواج است! اگر ازدواجی نباشد طلاقی هم وجود نخواهد داشت.
این نحوه استدلال این روزها از سوی بخشی کوچکی از نیروهای چپ، هم در ایران مانند گروهی از بازماندگان حزب توده چون محمد علی عموئی، پیک نت و راه توده و هم در سطح جهانی، درباره علت حمله روسیه به اوکراین عرضه میشود. باوجود تجاوز آشکار روسیه به اوکراین و تهدید ضمنی ولادیمیر پوتین به استفاده از سلاح اتمی که با محکومیت گسترده جهانی روبرو شده است، هستند این بخش از چپها که «طبق سنت سنواتی» خویش امریکا و ناتو را مقصر میدانند. به جای محکومیت قاطع متجاوز متجاوز، قربانی را محکوم میکنند و به امریکا و ناتو لعنت میفرستند که گویا راهی جز لشکرکشی به اوکراین برای روسیه باقی نگذاشتند! نهایتا میخواهند برای دیگران توضیح میدهند که «چگونه امریکا ولادیمیر پوتین را بوجود آورد»!
آنها بهجای پرداختن به جنگ، تجاوز و ویرانگری پوتین در اوکراین به حمله امریکا و ناتو به عراق، افغانستان و لیبی و ویرانیهایی که در آنجا صورت گرفته میپردازند. گویی کسانی که رفتار پوتین را بدون اما و اگر محکوم میکنند لزوما مدافع هر رفتار امریکا و ناتو بوده یا هستند.
البته اکثریت نیروهای چپ، هم در ایران و هم در سطح جهانی، تجاوزگری روسیه و رفتار پوتین در حمله به یک کشور مستقل را محکوم میکنند، هرچند انتقاداتی به گسترش ناتو در اروپا نیز مطرح میکنند. سوال اما اینجاست که چرا بخشی از چپها قاطعانه در این جنگ از روسیه و پوتین حمایت میکنند؟
زمانی آمریکا و ناتوستیزی حداقل با استدلال یا توجیه همراهی و همبستگی با اردوگاه سوسیالیسم، دژ زحمتکشان جهان در مقابل اردوگاه سرمایهداری امپریالیستی همراه بود. سوالی که برای بسیاری مطرح است این است که دفاع کنونی از روسیهای که دیگر نه تنها سوسیالیستی نیست بلکه سرمایهداری فاسد و رانتی و نظام سیاسی مافیاگونه در آن حاکم است دیگر چگونه دفاع و حمایتی است؟
شوروی سوسیالیستی هرچند در درون خود انتخابات آزاد نداشت، اما در کشورهای آزاد به احزاب سوسیالیست و نیروهای ضدنژادپرستی نزدیکتر بود، اکنون که روسیه پوتین از حامیان سیاسی و مالی احزاب راست افراطی در اروپای غربی و شرقی است و از پوپولیستهایی مانند بولسونارو، ترامپ و نارندا مودی حمایت میکند، کف زدن برای روسیه و رهبرش از چه صیغهای است؟
دو علت اصلی پشت چنین نگاه یا تحلیلی وجود دارد: ضدیت با امریکا و دوم عدم باور واقعی به حق ملل در تعیین سرنوشت خویش.
نگاه سلبی ضدیت با امریکا و سیاستهای این کشور و متحدانش یا مبارزه ضدامپریالیستی و این بخش از چپ را با پاسخی در جیب برای همه فصول مسلح میکند. بزعم آنان در مبارزه با سرمایهداری جهانی، کارتلها و شرکتهای بزرگ چندملیتی و امپریالیسم، کشورهایی مانند روسیه، چین، کره شمالی و ونزوئلا و ایران بلوک ضدامریکایی و ضدامپریالیستی را تشکیل میدهند و اتحاد این کشورها و حمایت هر یک از آنها از دیگر نیروها و اعضای بلوک ضدامپریالیستی قطبنمای حرکت سیاسی آنهاست. از دید این بخش از چپها برای مبارزه با شیطان بزرگ، اتحاد با شیطانهای کوچک و چشم بستن بر سیاهکاری داخلی و بینالمللی آنها، نه تنها اشتباه نیست بلکه عین سیاست، تشخیص عمده و غیرعمده و شناخت از تعادل قوا در سطح جهانی و نهایتا کمک به عدالتخواهی در سطح ملی و بینالمللی است.
پس یک نیروی سیاسی با چنین نگاه و تفکری هر ضربه به امپریالیسم امریکا و یا هر قدم برای تضعیف این کشور و متحدانش را یک گام نزدیکتر شدن به عدالت در جهان میداند و برای انجام این امر نگران تحکیم و تقویت نظامهای دیکتاتوری مذهبی و غیرمذهبی و سر برآوردن نیروها و قطبهای شر جدید، متجاوز به حق حاکمیت ملتها، ضدلیبرال و پایمال کننده حقوق بشر در سطح جهانی یا منطقهای نیست.
چنین دیدگاهی تجاوز به حق حاکمیت مردم اوکراین یا سکوت در برابر پایمال شدن حقوق بشر در ایران یا روسیه را کم و بیش پیامدهای ناخواسته مبارزه ضدامریکایی و ضد ناتو میداند. در نتیجه شگفتانگیز نیست که حتی بعد از فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی، شاهد اتحاد نوشته و نانوشته چپهایی از این دست با دیکتاتورهای ریز و درشت در شرق و غرب عالم باشیم.
چنین است که در کلوپ دوستان یا متحدان ضد امریکا و ضدامپریالیست، علیرغم اختلافات ایدئولوژیک، بنیادگراهای اسلامی، کمونیستنماهای چینی، الیگارشهای روسی، بخشی از مخالفان لیبرالیسم و پوپولیستهای امریکای لاتین گرد هم میآیند و از کشورها و سیاستهای یکدیگر در مقابل لیبرالدمکراسی یا به تعیبر آنها «امپریالیسم غرب به رهبری امریکا» حمایت میکنند.
بیخود نیست همین نگاه ضدامریکایی، از پوتین و سیاستهایش چون ضد امریکا و ضد کشورهای بزرگ اروپایی است، حمایت میکند. درخواست دولت منتخب مردم اوکراین به پیوستن به ناتو را تحریک غربیها علیه روسیه میخواند. در نتیجه میبینیم چندان مهم نیست که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و سرمایهداری فاسد و چپاولگر و اختلاف طبقاتی در روسیه بیداد میکند یا پوتین دستور اشغال اوکراین میدهد و تهدید به استفاده از سلاح اتمی میکند، مهم این است که روسیه پرچم مبارزه ضد امریکایی و ضد ناتو را در دنیا برافراشته نگهداشته است.
علت دوم عدم باور عمیق این گروه از چپها به دمکراسی، انتخاب آزاد مردم و حق حاکمیت ملتهاست. آنها مرتب به گفته لنین درباره «حق ملل در تعیین سرنوشت خویش» ارجاع میدهند، اما این فرمولبندی ظاهرا زیبا اگر برای جدا کردن قومیتها از کشور مادر و زیر سلطه شوروی دیروز و روسیه امروز در آوردن باشد [مانند تلاش برای جدایی آذربایجان و کردستان از ایران در پایان جنگ جهانی دوم] قابل احترام است، اما اگر برای احترام به حق حاکمیت ملتهایی باشد که نمیخواهند زیر سلطه چین یا روسیه بروند، مانند ملت اوکراین، رعایت آن لزومی ندارد. باید آنچه بر مردم چچن و گرجستان رفت اکنون در اوکراین اتفاق بیفتد.
و چنین بود که امریکای جنایتکار پوتین را آفرید، او را مجبور به حمله ناخواسته به اوکراین و علیرغم میلش وادار به تهدید استفاده از سلاح اتمی کرد!
از: ایران امروز