با آغاز حرکتی که به تدریج دارد به عنوان «قیام گرسنگان»، «شورش طبقاتی»، «شورش نان» یا «انقلاب اسیدهای معده» نام میگیرد، به سوی یک حرکت متفاوت از تمام جنبشهای اعتراضی چهار دههی گذشته میرویم. جنس و نوع این خیزش اخیر قدری متفاوت است و به همین دلیل شایسته دقتی خاص.
آن چه در این نوشتار آمده است یک نوع نقشهی راه کلی و احتمالی است برای تحولاتی که از همین ابتدای سال جاری در کشور ما کلید خوردهاند و براساس شواهد و دلایل متعددی که به برخی از آنها در این جا اشاره شده است، دیگر نه قابل توقف هستند و نه قابل سرکوب. قابل توقف نبودن آنها ناشی از انباشت چهار دهه مشکلاتی است که امروز خطر فروپاشی حاکمیت را برای خودشان هم مسجل کرده است، چه رسد به دیگران. و قابل سرکوب نیست به دلیل زیر:
ترس از سرکوب را یا باور عمیق به یک ایده میشکند و یا اجبار بقاء. اگر نه این باشد و نه آن، همان میشود که بر بسیاری از ملتهای تحت دیکتاتوری برای سالها و دههها رفته و میرود. در جامعهی ایران، بخشی از جمعیت را که به واسطهی دلیل نخست از سرکوب ترس نداشتند و استبداد را به چالش میطلبیدند در دههی شصت به زندان و چوبههای دار سپردند. ثروت انباشته شده در ایران نیز سبب شد که برای سه دهه بعد از آن، تودهها با «اجبار بقاء» در شکل گسترده و حاد آن را روبرو نباشند. از ابتدای سال جاری اما گویی به این موقعیت بی سابقه پا گذاشتهایم که ضرورت زنده ماندن هر کس، عبور او از ترس است. به همین دلیل، سرکوب میرود که دیگر اثر سابق را نداشته باشد، چرا که آنها که قرار است از سرکوب بترسند از از مرگ ناشی از گرسنگی و تشنگی به مراتب بیشتر میترسند. اینجاست غلبهی یک ترس بر ترس دیگر. درست به مثابه فردی که در بلندای یک ساختمان در حال سوختن، از وحشت آتش بر ترس بر بلندی غلبه میکند.
*
عبور از ترس و آماده شدن برای رویارویی با نیروی سرکوبگر یک اتفاق نیست، یک شبه نیست، یک روند تدریجی است که میتوانیم، به طور نمادین، همین آغاز سال ۱۴۰۱ را شروعی برای آن تلقی کنیم. پیش بینی دقیق تحول و حرکت این روند آسان نیست، اما میتوانیم، با برخی احتیاطهای لازم، گمانه زنی هایی را در این باب مطرح کنیم. علیرغم خصلت فرضیهای و گمانهای این روند، اهمیت آن در داشتن یک نقشهی راه احتمالی برای هر حرکت سیاسی در چنین مقطعی حساس و مهم از تاریخ کشورمان به عنوان یک ضرورت مطلق است. در نبود تصویری عمومی از راهی که در پیش است، بعید نیست که در روزمره گیهای خبری و رویداد-محور غرق شویم.
پیش بینی بستر روند کنونی
در هر پیش بینی دو سری عوامل موجود است: قابل پیش بینی و غیر قابل پیش بینی. برای گمانه زنی پیرامون آیندهی ایران از حالا (پایان اردیبهشت ۱۴۰۱) به آن سوی، میتوانیم این دو سری عوامل را این گونه لیست کنیم:
۱. عوامل قابل پیش بینی: بی ارزش شدن هر چه بیشتر پول ملی، گرانی و تورم شدیدتر، افزایش قیمت ارز، کمبود کالاها، تعطیلی مراکز فعالیت اقتصادی، بیکار شدن شمار قابل توجهی از کارگران و کارمندان بخشهای دولتی و خصوصی، ورشکستگی مالی هر چه بیشتر دولت و موسسات مالی از جمله بانک مرکزی و بانکهای دولتی، افزایش غیر قابل مهار نقدینگی مخرب و بی قواره، وخامت وضعیت معیشتی مردم، خشم هر چه بیشتر تعداد پرشمارتری از مردم، گرسنگی بخش قابل توجهی از جمعیت کشور، استقرار فضای قحطی و سهمیه بندی، بی آبی و کم آبی در سطح گسترده تر، توفانهای هر چه بیشتر ریزگردها در استانهای جنوبی، غربی، و حتی مرکزی کشور و لذا غیر قابل زیست شدن برخی از استانها و اجبار به مهاجرتهای پرشمار اقلیمی، وخامت روابط منطقهای به دلیل بن بست برجام، احتمال عدم بازشدن گرهی برجام، تنش بیشتر بین رژیم و آمریکا و اسرائیل بر سر مسئلهی اتمی، احتمال آغاز برخورد نظامی با رژیم ایران برای جلوگیری از دستیابی به بمب اتمی و بروز جنگ نظامی منطقهای (در این صورت، بمبارانهای گسترده و ویرانسازی کامل کشور)، رشد و گسترش انواع بیماریهای ناشی از خشکی و بی آبی و همه گیری و عدم دسترسی به امکانات بهداشتی، مرگ و میر گستردهی ایرانیان در سراسر ایران به دلیل قحطی، بی آبی و بیماری و گرانی یا کمبود دارو و خدمات درمانی، آغاز تنشهای اجتماعی و اعتراضی سخت و رادیکال، برخورد سرکوبگرانهی دولت با اعتراضات و تبدیل شدن به نبردهای مسلحانهی مردم با رژیم در مناطق مختلف از جمله در برخی از استانهای مستعد دست بردن به اسلحه، بالا گرفتن درگیری میان مافیاهای رژیم و وارد فاز حذف فیزیکی یکدیگر شدن و…
البته واقف هستیم که لیست فوق بلند بالاتر از این موارد است.
۲. عوامل غیر قابل پیش بینی: در ردیف موارد غیر قابل پیش بینی، به واسطهی ذات آن، حرف چندانی برای گفتن نیست؛ اما به طور کلی، با نگاهی به طیف موارد و حوزههای مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آنها در لیست بالا میتوان حدس زد که شاید چیز زیادی در چنتهی این مقولهی دوم باقی نمانده باشد، مگر آن که ما در این تحلیل در حال غفلت از یک احتمال بزرگ اما مخفی هستیم: به طور مثال، مذاکرات پشت پردهی احتمالی آمریکا و ایران با حضور غیرمستقیم اسرائیل و پذیرش رژیم آخوندی برای به رسمیت شناختن کشور «دوست و دشمن» اسرائیل و در این صورت، با یک معجزهی تل آویوی، سرمایه گذاری عظیم آمریکا در ایران و تبدیل آن به ترکیبی از امارات و ترکیه و قطر و عربستان. که البته این احتمال، بیشتر به سناریویی ناممکن و رویایی شبیه است. اما میخواهیم از مطلق گرایی پرهیز کرده باشیم و بگوییم که در ردیف موارد غیرقابل پیش بینی باید رویدادهایی از این دست را مد نظر داشت تا آن چه را که به عنوان چشم انداز عوامل «قابل پیش بینی» آوردیم، به چالش بکشد و ناممکن سازد.
حال اجازه دهید که از آسمان احتمالهای رویایی به زمین سخت واقعیتها بازگردیم.
با اتکاء به روندی که از همین دو ماه نخست سال کلید خورده و پارامترهای عمل کنندهی درون آن -که در بالا به برخی از آنها اشاره کردیم- میتوانیم حدس بزنیم که آن چه در انتظار کشور است – و از همین چند روز پیش خبرها و نمونههای آن را در برخی از استانهای فقر زدهی کشور میبینیم- ترکیبی است از اعتراضات، اعتصابات، یورش، بی نظمی، شورش، سرکوب، درگیری، برخوردهای نظامی و شبه نظامی، جنگ و تخریب. با توجه به روابط متقابل و تشدید کنندهی این عوامل و بسیاری دیگر که نقش داشته و سهیم هستند اما در لیست بالا نیامده بودند، میتوان حدس زد که در انتهای این روند، نتیجهی دیگری را، جز فروپاشی و آشوب سراسری، نباید انتظار داشت. به همین خاطر، کسب آمادگی از همین حالا، اگر دیر نشده باشد، ایجاب میکند که تصویری حدودی و تقریبی از گامهای پیش رو داشته باشیم.
نقشهی راه احتمالی
از آن جا که رژیم آخوندی در حال حاضر در ردیف «دولتهای فرومانده» (Failed states) قرار میگیرد، باید حدس بزنیم که، در انتهای این مسیر پر از تخریب و نزاع، دیگر مجموعهی متمرکزی به نام دولت وجود نداشته باشد و گرایشهای تجزیهی طلبانه -که دست بیگانگان نیز از آنها حمایت میکند- در صدد پایان بخشیدن به تمامیت ارضی و وحدت ملی ایران برآیند. به همین دلیل، ترسیم یک نقشهی راه، با تمام وجه نسبی و حدودی آن، لازم است تا علاقمندان به حفظ تمامیت ارضی و وحدت ملی ایران از حالا با هشیاری و چشم باز خود را برای دخالت و تاثیرگذاری در این فرایند سخت و پیچیده آماده سازند. برای این منظور اجازه دهید که نگاهی بیاندازیم به مرحله بندیی که در این روند میتواند شکل گیرد، بدون آن که این یک تقسیم بندی دقیق و حتمی تلقی شود.
• مرحلهی نخست: این مرحله که مبنای آن را نابسامانی اقتصادی از ابتدای سال ۱۴۰۱ قرار دادیم تا جایی ادامه مییابد که تورم از شکل فزایندهی خود به شکل «ابرتورم» (Hyperinflation) درآید. ابرتورم موقعیتی است که در آن قیمتها از هرنوع کنترلی فرار کرده و تابع ارادهی صاحبان کالا، به صورت ساعت به ساعت، تغییر میکند. تجربههای مشابه نشان داده است که در سایهی این پدیده فضای هراس (panic) حاکم شده، هرگونه ثبات اقتصادی از میان رفته، فعالیت تولیدی و تجاری و مالی فاقد پایهی قابل محاسبه میشود و نوعی از فلج عملی و روانی بر اقتصاد حاکم میشود. در حالی که بازهی مشخصی را برای زمان آغاز استقرار ابرتورم نمیتوانیم ارائه دهیم، برخی از شاخصها، مانند افزایش شدید و مستمر ارزش دلار و قیمت طلا، نوسانات قیمت کالاهای غیر اساسی، میزان تورم هفتگی کالاهای اساسی، تغییرات روزانهی قیمت مواد خوراکی، تمایل به احتکار در بازار، گرایش یورش وار به خرید کالاهای اساسی و به ویژه مواد خوراکی و ذخیره سازی آنها توسط مردم و نیز، عدم تمایل به خرید یا فروش مسکن و سایر اموال غیر منقول را میتوان در این باره مورد توجه قرار داد. در همین اردیبهشت ماه سال جاری این شاخصها به صورت بی سابقهای فعال شدهاند. در مقابل این موج عظیم از فشارهایی که نابسامانی اقتصاد در حال قرار دادن روی کمر قشرهای آسیب پذیر ملت است، دولت ورشکستهی رئیسی جنایتکار درصدد است که با تصمیم احمقانهی پرداخت قدری یارانهی اضافی، از پول نداشتهی خود، این موج سنگین را تا حدی خنثی کند. اگر این اقدام جواب ندهد، سبب تشدید تورم شده و ورود به مقطع ابرتورم زودتر روی خواهد داد – اگر در هنگام نگارش این مطلب روی نداده باشد-. فراموش نکنیم که این یارانههای بی ثمر در واقع بار اضافی سوار بر نقدینگی انفجاری اقتصاد هستند. این بدیهی است که اگر تا هفتههای آینده، معجزه وار، قدری از پولهای نفت فروش رفته در گوشه و کنار جهان به رژیم ایران نرسد -که احتمال آن بسیار ضعیف است- و یا اگر نظام آخوندی حاضر به قبول بدترین روایت تهیه شده از برجام نشود – که آن هم قدری بعید به نظر میرسد-، مرحلهی اول روند بحران زای کنونی به فاز پایانی خود، یعنی استقرار سراسری، تمام عیار و ماندگار «ابرتورم» بر کل اقتصاد خرد ایران، نزدیک خواهد شد. از این نقطه به بعد، افزایش و تغیر قیمتها لحظهای شده و هرگونه ثبات مالی و مادی از بازار و آرامش روانی از جامعه رخت میبندد.
• مرحلهی دوم: از زمانی که اقتصاد دچار ابرتورم غیرقابل مهار توسط دولت قراضه حاکم گردد، حکومت به طور عملی کارکرد خود را از دست داده، بود و نبود آن برای کشور علی السویه شده و در نهایت، حتی برای مردم و سرنوشت مملکت نقش مزاحم مییابد. در این مقطع، کسب و کار فلج میشود، حقوق کارگران و کارمندان و مزدبگیران دیگر کفاف هزینههای بیش از چند روز آنها را نخواهد داد، موضوعیت کار و کسب درآمد عادی زیر سئوال میرود، یارانه بگیران و خانوادههای تحت پوشش بهزیستی و کمیتهی امداد و نیز بسیاری از بازنشستگان مستاجر دیگر قادر به تامین نیازهای خود با مستمری ماهانه یا حقوق بازنشستگی دریافتی را نخواهند داشت، میلیونها نفر به فقر و گرسنگی و ترک خانه و کاشانه، به دلیل عدم توان در پرداخت اجارهها، کشیده خواهند شد. در محلات فقیر، اعضای جوان خانوادههای گرسنگی زده، برای به دست آوردن نان، راهی خانهی همسایه و انبار مغازهها شده و یا به یورش جمعی به فروشگاههای کوچک و بزرگ کشور خواهند پرداخت، ناامنی، سرقت، راهزنی، خفت گیری و امثال آن، امنیت را از جامعهی سلب کرده و فضای وحشت ناشی از ناامنی، دزدی، غارت و حتی قتل در صورت مقاومت در مقابل گرسنگان، بر جامعه حاکم خواهد شد. این بار نه فقط اقتصاد، که جامعه به حالت فلج فرو رفته و مردم عاصی و ناامید در کمین فرصت برای انفجار خشم خود خواهند بود. در این میان باید انتظار داشت که ساختار سیاسی به واسطهی گستره و رادیکالیسم حرکتهای اعتراضی مورد انتظار دچار زلزلههای شدید شده و برکناری و جا به جایی و استیضاح و استعفا فراوان باشد، اما دردی را درمان نخواهد کرد چرا که همهی این بازیهای مافیایی میان باندهای فاسد و دزد، نانی به سفرهی خالی مردم نخواهد آورد. سرکوب نیز ناکارآمدی خود را در تامین امنیت اجتماعی نشان خواهد و محلهها یا مناطق دارای خودمختاری عملی که در اختیار باندهای مسلح در گوشه و کنار شهرها و به ویژه در مناطق حاشیه نشین هستند شکل خواهد گرفت. این جا نیز میتوان پیش بینی کرد که این مرحلهی دوم، به فراخور شدت و سرعت نشت خود، بین چند هفته تا چند ماه در نوسان خواهد بود. کوتاه یا بلند شدن این امر از یک سو بستگی به عملکرد مشخص نظام سیاسی حاکم دارد و از یک سو تابع توانمندی نیروهایی است که نارضایتی ضمنی شدید جامعه را به اعتراض گری فعال رادیکال تبدیل کنند.
• مرحلهی سوم: با رسیدن جامعه به نقطهی اوج جوش خود، در پایان مرحلهی دوم، یک جرقهی کوچک شرایط را به سوی انفجار اجتماعی-طبقاتی خواهد کشاند. این تهاجم در قالب یک حرکت ناگهانی شورش وار اما گسترده شروع میشود و به واسطهی قدرت نشت بالای خود، به سرعت، به سایر ارکان جامعه سرایت میکند. قدرت و عصبیت آن میتواند دستگاه سرکوب را غافلگیر کند. به فراخور واکنش و مقاومتی که نیروهای سرکوبگر از خود نشان خواهند داد درجهی خشونت و میزان تلفات شورشها متغیر است. فراموش نکنیم که در این میان، بخش عمدهای از توان مادی و روانی نهادهای سرکوبگر، در جریان دو مرحلهی نخست این روند ساییده و کند شده است. به همین خاطر، در مقابل خشونت و قاطعیت و خشم تودههای شورشی، بسیاری از نیروهای سرکوبگر از رودرویی خطر ساز با تودهها پرهیز کرده، یا فرار را برقرار ترجیح داده و یا حتی برخی جبهه عوض خواهند کرد. درگیریها به سرعت هم به مراکز رژیم کشیده میشود و هم نمادهای طبقاتی لایههای بالای مرفه جامعه مانند برجها، کاخها، ویلاها، شهرکهای آن چنانی طبقهی بی درد را نشانه خواهد رفت و آنها را در امان نخواهد گذاشت. به واسطهی ماهیت به شدت سرکوبگرانه و خیانتکارانه وغارتگرانهی رژیم در چهار دههی گذشته میتوان حدس زد که میزان نفرت تودهها زیاد و به همان نسبت، حس ترحم آنها نسبت به نیروهای رژیمی کم باشد. به همین دلیل، به احتمال زیاد، باید تلفات و خسارات این مرحله را بالا دانست. تخمین بازهی زمانی این مرحله نیز آسان نیست اما اگر حدس ما، دربارهی شتاب و شدت آن درست باشد، نباید حداکثر بیش از چند هفته به طول بیانجامد. فراموش نکنیم که در این مقطع، نقش سقوط پایتخت کلیدی و مهم است. تصرف مراکز فرماندهیهای منطقهای و مرکزی سپاه بسیار مهم است. سپاه، بعد از سال ۸۸ به منطقهای کردن فرماندهی خود دست زده است که از یک سو استقلال بیشتری را به مسئولان سپاه در سطح استانها میدهد و از سوی دیگر امکان بهره برداری از آنها برای بازپس گیری پایتخت از دست رفته را بالا میبرد. اما این بیشتر روی کاغذ است، در عمل ما در مورد شرایطی صحبت میکنیم که زنجیرهی فرماندهی نظامی، امنیتی و انتظامی حاکمیت از هم پاشیده است و حتی بخشی از ردههای بالای نظام میتوانند خیلی زود کشور را ترک کنند. از سوی دیگر بی اعتمادی، فساد عمیق، بی باوری، کم دانشی، سوء مدیریت و بی لیاقتی توام با فرهنگ و انضباط پایین فرماندهان سپاه -که در تمامی عرصههای دیگر آشکار است- این جا هم یک تهی مغزی و آشفتگی مدیریتی را روی دستشان میگذارد و تار و مار کردن آنها را برای مردمی مجهز و مسلح تسهیل خواهد کرد. در این باره البته هوش فرماندهی تاکتیکی مورد نیاز است که، به طور مثال، در قالب بهره گیری از نیروهای سطوح پایین ارتش در کنار مردم و نیز عمده کردن نقش کسانی که تجربه و تسلطی بر موضوعات نظامی دارند میتواند مفید باشد. مناطق حساس و اصلی را باید در راءس ارجحیتها قرار داد از جمله: بیت رهبری، منطقهی پاستور در تهران، صدا و سیما، قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء سپاه پاسداران، یازده قرارگاه اصلی فرماندهی سپاه در سراسر کشور، از جمله قرارگاه ثارالله، قرارگاه کربلای جنوب غربی، قرارگاه مدینه در هرمزگان، قرارگاه قدس جنوب شرق در سیستان و بلوچستان، قرارگاه سیدالشهداء در اصفهان، قرارگاه غرب نجف اشرف، قرارگاه شمال غرب حمزه سیدالشهداء، قرارگاه عاشورا در تبریز، قرارگاه غدیر شمال، قرارگاه شمال شرق ثامن الائمه، قرارگاه صاحب الزمان در قم. کلیه مراکز کلیدی از این دست باید از همین حالا توسط کنشگران شناسایی و ترکیب و آرایش و توان رزمی آنها سنجیده شود. در جریان قیام و شورش، مبارزهی محلی و خیابان به خیابان با نیروهای تحت فرمان آنها و غلبه بر این نیروها، این ساختار فرماندهی را به یک قالب توخالی تبدیل کرده و فروپاشاندن آن را ممکن میسازد. فراموش نکنیم که بهترین تاکتیک برای به زانو درآوردن ماشین سرکوب نظام، موفقیتهای کوچک محلی و مقطعی، مانند تصرف پایگاههای محلهای بسیج و یا مراکز نیروی انتظامی است تا بتوان با بهره بردن از امکانات و تجهیزات آن آمادهی رفتن به سراغ مراکز بزرگتر و مهمتر رفت. نیازی به تصرف و ماندن در این مراکز که بخواهد به درگیری با یک نیروی مجهزتر بشود نیست. وارد کردن ضربه، برداشت امکانهای قابل استفاده و تخلیهی محل باید بخشی از تکنیک لازم در این مقطع باشد. هنگامی که نیروهای سرکوبگر یک منطقه به اندازهی کافی ضعیف و ناتوان شد که قادر به تهاجم نباشد، آزادسازی قطعه به قطعه و بخش به بخش کشور، در تمامی استانها، یک استراتژی هوشمندانه است، چرا که در هر قسمت آزاده شده از کشور میتوان به تدارک دفاعی و تهاجمی سازمان یافته دست زد. به طور مثال رژیم مدعی است که بیش از ۵۵ هزار پایگاه بسیج در اختیار دارد، تهاجم و تصرف موقت این پایگاهها، مصادرهی امکانات و تخریب باقیماندهها باید جزو نخستین اهداف این تکنیک «بزن و دررو» در نبرد آزادسازی کشور باشد. در این مراکز بسیج حداقلی از سلاح و تجهیزات و مهمات برای تدارک یورش به مراکز بزرگتر سپاه و نیروی انتظامی موجود خواهد بود. از آن جا که شورشی از مرگ هراسی ندارد، به محض آن که مسیر را بداند، تا آخر خط، یعنی تصرف بیت رهبری و پایتخت پیش خواهد رفت.
• مرحلهی چهارم: در پایان مرحلهی تهاجمی و نبرد شورشی بالا، چیزی از رژیم ضد بشری آخوندی، جز تفاله هایی پراکنده این سوی و آن سوی، باقی نخواهند ماند و قدرت سیاسی به طور عملی از دست آن بیرون آورده میشود. در این مرحله است که باید نیروهای مبارز میهنی بسیار هشیار باشند. این احتمال دور از ذهن نیست که، در طی سه مرحلهی فوق، یک جریان رهبری کننده برای روند مورد بحث به تدریج شکل گیرد؛ هر چند که تشتت بالای اپوزیسیون خارج از کشور، بی اعتباری اپوزیسیون داخل کشور و نیز، ضعف تشکلهای مدنی و صنفی و تفرقهی عظیم اجتماعی و از هم پاشیدگی روانی شهروندان شکل گیری یک رهبری منسجم و متمرکز و دارای پایگاهی گسترده میان جمعیت را دشوار میسازد، اما نقطهی امیدواری در این است که، در چنین شرایطی، نوعی توافق اجباری و ضمنی بر تفرقهها و تشتتها غلبه کرده و یک جریان رهبری یا یک فرد رهبر و یا هر دو با هم را بر راس این جنبش مستقر سازد. اگر چنین اتفاق مبارکی افتاده باشد، در این مرحله میتوان امیدوار بود که نیروی رهبری بتواند تدارک جایگزینی رژیم ساقط شده را دیده باشد و ادارهی امور جاری کشور را به سرعت به دست گیرد. بلافاصله، استقرار امنیت مرزها و حفظ سرزمین، استقرار نظم و آرامش در داخل کشور، مراقبت از رژیمیهای بازداشتی، تامین نیازهایی مانند آب و برق و سوخت و مواد خوراکی و تلاش برای از سرگیری فعالیتهای اقتصادی و آموزشی جزو وظایف اصلی این دولت موقت در روزها و هفتههای اول میباشد.
• مرحلهی پنجم: با استقرار دولت موقت و شروع به کار آن، نیاز به یک دورهی اقدامات ضروری -و به قول برخی «ضربتی» – برای احیای کشور داریم. این سری از اقدامات با کار بازسازی ساختاری و زیربنایی کشور فرق دارند. در این مرحله، ارجحیت بر ساماندهی و سازماندهی امور است، به نحوی که هیچ تهدید خارجی و یا توطئهی داخلی ایران عزیزمان و امنیت آن را تهدید نکند، تمامی استانهای کشور، به فراخور نیازهای خود، در زمینهی حداقلهای لازم معیشتی خویش از تدارک و تامین کافی برخوردار باشند، کارخانهها و کارگاهها و پالایشگاهها و امثال آن به تدریج شروع به کار کرده باشند، پول کشور و ارزش آن در مقابل ارزهای خارجی به ثبات نسبی رسیده باشد، بانکها، با نظارت دقیق بانک مرکزی، ارائهی خدمات حداقلی روزمرهی خود را از سر گیرند، شرکتهای اقتصادی و تولیدی بتوانند به مرور از مواد اولیهی مورد نیاز خویش برخوردار باشند، بازار و شبکهی توزیع کالاها در کشور -زیر نظارت دقیق دولتی- فعالیتهای سالم و پایهای اقتصادی خویش را از سر گیرند، مدارس و دانشگاهها بازگشایی شده و با حداقلی از تغییرات ضروری بدیهی به کار خود بپردازند، ارتش، به عنوان یگانه نیروی نظامی رسمی کشور، با بازتعریف سلسله مراتب و فرماندهی جدید خود و با ادغام تمامی نهادهای نظامی و شبه نظامی دیگر، تحت امر مستقیم دولت مرکزی، حفاظت از مرزها و تمامیت سرزمین ایران را بر عهده گیرد، پلیس کشور، با ادغام تمامی نیروهای انتظامی و مشابه، حفظ نظم داخلی را ضمن احترام به حقوق شهروندی بر عهده بگیرد، دادگستری احیاء شده و با حداقلی از تغییرات ضروری و مذهب زدایی از آن به کار قضاوت و رسیدگی مبتنی بر حقوق مدنی و جزایی به پروندهها قضایی بپردازد، صدا و سیما و شبکههای گوناگون رسانههای دولتی در خدمت اهداف جدید در کشور که استقرار نظم، امنیت و کوشندگی توام با تقویت روحیه وحدت ملی و شادابی شهروندان است به کار بپردازد، کار رسیدگی به پروندههای جنایت و غارت عوامل رژیم گذشته به طور حرفهای و با رعایت استانداردهای حقوق بشری آغاز شود، با به کارگیری تخصصها و استعدادها امکان فعالیتهای اشتغال زا مورد حمایت و تشویق قرار گیرد، از نیروی عظیم بیکاران در قالبهای سازمان یافته برای کلید زدن به فعالیت هایی که بتواند پروژههای عظیم درازمدت بازسازی ایران بر مبنای مدل توسعهی پایدار را در آینده تدارک ببیند استفاده شود، موضوعات اقلیمی و زیست محیطی در ارجحیت مشغولیات دولتی قرار گرفته و اقدامات ضروری آغاز شوند، دیپلماسی ایران بازتعریف شده و فصل جدیدی از روابط بین المللی با همسایگان و سایر کشورهای جهان، بر اساس عرف و حقوق بین الملل و با رعایت دقیق منافع ملی متقابل و خدشه ناپذیری استقلال سیاسی ایران آغاز گردد. این مرحلهای است به نسبت طولانی که بدون تردید و به فراخور نیازها و شرایط بین چند ماه تا چند سال را به خود اختصاص خواهد داد.
• مرحلهی ششم: با رسیدن به ثبات سیاسی، رونق اقتصادی، پویایی اجتماعی، احیای حداقلی زیست بوم و رونق فرهنگی، کشور وارد فازی میشود که میتواند به خود اجازه دهد برای استقرار دمکراسی نهادینه در ایران به اقدامات لازم دست بزند. این اقدامات شامل تشکیل هئیت تخصصی برای تدوین قانون اساسی آینده، تدارکِ برگزاری مجلس موسسان از طریق یک انتخابات آزاد با حضور احزاب و سازمانهای سیاسی مورد علاقهی مردم، برگزاری انتخابات مجلس موسسان، تشکیل مجلس موسسان، بررسی وتصویب قانون اساسی جدید توسط مجلس موسسان، ارائهی قانون اساسی جدید به شهروندان برای بحث و بررسی کافی و لازم، برگزاری رفراندم تایید قانون اساسی توسط مردم و در صورت تایید قانون اساسی، تدارک انتخابات پیش بینی شده در آن، برگزاری انتخابات پیش بینی شده در قانون اساسی جدید و پس از تعیین برندهی انتخابات بر اساس رای اکثریت، واگذاری قدرت و مسئولیتهای حکومتی از سوی دولت موقت به دولت منتخب جدید.
جان کلام
به این ترتیب، این نوشتار در تلاش بوده تا با آوردن برخی کلیات و البته پارهای از جزییات، یک نقشهی راه تقریبی و حدودی را برای ما ترسیم کند. «ما» یعنی ایرانیانی که میخواهیم این بار با چشم باز، حواس جمع و مبتنی بر خرد و تجربهی تاریخی، تحولی را که کشورمان پیش روی دارد اداره کنیم. ما ایرانیانی که میدانیم این بار فرصت خطا و اشتباه و فریب خوردن و اسیر احساسات شدن را نداریم.
نگارنده بر این باور است که، به طور بالقوه، نیروی لازم برای تامین نیازهای نظری و عملی این نقشهی راه میان ایرانیان داخل و خارج از کشور موجود است. آن چه به آن نیاز داریم این است که دست از حرف درمانی و صحبت گرایی صرف برداریم و به صورت عملی و عملیاتی به این موضوع نگاه کنیم. از خود بپرسیم، من در کنار چه فرد یا افراد دیگری میتوانم چنین کاری را به پیش برم. جرات و شرافت داشته باشیم و آن افراد را مورد تماس قرار داده و با هم افزایی نیروی خود با سایرین در این کار، نیروی انسانی و مادی لازم برای این منظور را تدارک ببینم، گسترش دهیم، مدیریت کنیم و به سرانجام برسانیم. شک نداشته باشیم که شدنی است، اگر بخواهیم. انتخاب با ماست. #
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
برای اطلاع از نظریهی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریهی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com
از: گویا