زیتون- فرید بهمنش: پیماشها و گزارش تحقیقی «رصدخانه مهاجرت ایران»، نشان میدهد که «میل به مهاجرت»، در میان جوانان و دانشجویان و متخصصان ایرانی، به اوج رسیده است.
کارشناسان این مرکز تحقیقاتی-دانشگاهی، تأکید دارند که بین مراحلی همچون میل، تصمیم و عمل، تفاوت وجود دارد و همهی اینها، یکی نیستند، اما بدون شک، کسی که در درون، به طور همیشگی با آرزو و تمایل به مهاجرت زندگی میکند، از وضعیت فعلی زندگی خود ناراضی است و به شرایط موجود اعتراض دارد.
فضای مجازی پر است از پستهای کاربرانِ جوان ایرانی با عکس بلیط و کارت پرواز و چاشنی «بالاخره ویزام آمد». علاوه بر این، تبلیغات رنگارنگ موسسات مهاجرتی در اغلب سایتها مشاهده میشود و ماراتن خروج از ایران، چنان رونقی گرفته که بسیاری از موسسات معتبر آموزش زبان، یا ظرفیت کلاسهایشان پر است و یا نیازمندان به یادگیری زبان را، به معلمین خصوصی حواله میدهند. در تاکسی، در فضای کار و اداره، در مهمانی و ضیافت و گفتگوهای دوستانه و خانوادگی، خیلیها یا از میل به مهاجرت حرف میزنند، یا از تصمیم مهاجرت و یا در مورد این صحبت میکنند که اگر توان مالی داشتند، فرزندان خود را در همان مقطع دبیرستان، از «این کشور» بیرون میفرستادند تا «آینده»ی آنها، تباه نشود.
سنجش میزان تمایل دانشجویان و فارغالتحصیلان به مهاجرت از ایران، موضوع مهمی است که بر اساس یک نظرسنجی میدانی و با کسب پاسخ ۲ هزار و ۶۵ نفر، از سوی موسسهی «رصدخانهی مهاجرت ایران» وابسته دانشگاه صنعتی شریف در سال ۱۴۰۰ مورد ارزیابی قرار گرفته است.
نتایج این نظرسنجی نشان میدهد که ۴۰ درصد از این افراد با ردهی «بسیار زیاد»، ۲۶ درصد از آنان به ردهی «زیاد» و ۲۰ درصد نیز با میزان «متوسط»، میل به مهاجرت از ایران دارند و این میل، تنها در میان ۱۴ درصد از دانشجویان و فارغالتحصیلان، در حد کم و خیلی کم است؛ یعنی دستکم دو سوم از دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاههای ایرانی، میخواهند بروند.
نکتهی مهم در موضوع میل به مهاجرت نزد نخبگان ایرانی، این است که بر اساس گزارش این رصدخانه ، ۵۳ درصد از استادان و محققان ایرانی در سطح «بسیار زیاد» و ۱۸ درصد از آنان نیز در سطح «زیاد»، (درمجموع ۷۱ درصد) میل به مهاجرت دارند.
۷۰ درصد از دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاههای ایرانی، میل به مهاجرت را به عوامل بیرونی و شرایط کلی کشور ربط دادهاند و شمار نخبگانی که به دلایل شخصی، تمایل به رفتن دارند، حتی به ۲۰ درصد هم نمیرسد. ذکر همین دلیل، نزد استادان و محققان، حتی به ۸۱ درصد هم رسیده است و این نشان میدهد که نظام جمهوری اسلامی، از دید نخبگان ایرانی، در «کلاس حکمرانی»، نمرهی بسیار پایینی گرفته و به قول قدیمیها، حتی به «تک ماده» هم نرسیده است.
گزارش رصدخانه مهاجرت ایران، اگرچه متعلق به سال قبل است اما از بسیاری جهات، چنان ملموس و مشهود است که نیازی به راستیآزمایی بیشتر و تردید در صحت ارقام ندارد بلکه در ماههای اخیر شاخصهای منفی آن احتمالا شدت یافته. چرا که در زندگی روزمرهی اغلب شهروندان ایران، یکی از آن کلیدواژگانی که مرتبا تکرار میشود، میل به رفتن است. به ویژه در شرایطی که روز بهروز وضعیت کشور، در بلاتکلیفی و سردرگمی بیشتر فرو میرود.
تلاش برای مهاجرت از ایران، موازی است با افزایش فزایندهی بحران سیاسی و اقتصادی، قفل شدن برجام و ناکارآمدی دولت ابراهیم رئیسی که با وصف دهانپرکن «سید محرومان» و ادعای رسیدگی به رفاه و زندگی مردم قدرت را در دست گرفت و حالا، عملکرد او و معاونین و وزرایش، حاصلی جز افزایش تورم و ایجاد ناامنی و بیاعتمادی نداشته است.
اثبات این ادعا، با آمارهای مندرج در گزارش رصد خانه مهاجرت ایران، کار دشواری نیست. چرا که ۶۹ درصد از اساتید و محققان با رده «بسیار زیاد» و ۲۳ درصد از آنان نیز با رده «زیاد»، تحولات اقتصادی یک سال اخیر را به عنوان اصلیترین دلیل میل به مهاجرت، ذکر کردهاند.
چرا میروند؟ همه آرزویم اما چهکنم که بسته پایم …
دانشجویان و فارغالتحصیلان ایرانی، ۵ دلیل مهم برای میل به مهاجرت خود از کشور، ذکر کردهاند. دلایل آنها به شکل زیر است:
۱.بیثباتی اقتصادی کشور.
۲.شیوه حکمرانی و مملکتداری.
۳.ناامیدی نسبت به آینده.
۴.امید به زندگی بهتر در خارج از کشور.
۵.وضعیت آزادیهای فردی و اجتماعی.
اما ۵ دلیل میل به مهاجر از ایران نزد اساتید و محققان دانشگاهی، از برخی جهات متفاوت است. آنها دلایل خود را به این شکل بیان کردهاند:
۱.بیثباتی اقتصادی.
۲.عدم توجه به شایستهسالاری.
۳.سطح درآمد و تناسب آن با هزینهها.
۴.امکان شاد زندگی کردن.
۵.سلامت اخلاقی جامعه.
مقایسهی دو وضعیت بالا، نشان میدهد که اعتراض به وضعیت اقتصادی، انتقاد از شیوهی حکمرانی و نگرانی در مورد کیفیتِ زیست و وضعیت آینده، از مهمترین دغدغههای مشترک است.
آنها که میمانند؛ سفرت بهخیر اما …
رصدخانه مهاجرت ایران، در ارزیابی میدانی خود «میل به مهاجرت» را با مقولهی «تصمیم به مهاجرت»، یکی نمیداند.بر اساس آمار و ارقام منتشر شده در گزارش این رصدخانه، معلوم شده که استفاده از عبارت قاطعانه و اطمینان بخش «تصمیم دارم در ایران بمانم»، در میان پاسخدهندگان، بسیار نادر و ناچیز است و طیف متفاوت ارقام، به شکل زیر است:
اعتراض به وضعیت اقتصادی، انتقاد از شیوهی حکمرانی و نگرانی در مورد کیفیتِ زیست و وضعیت آینده، از مهمترین دغدغههای مشترک است
۱۶ درصد از فعالان و دارندگان استارتاپها، ۱۵ درصد از پزشکان و پرستاران، ۲۳ درصد از اساتید و محققان و ۱۵ درصد از دانشجویان و فارغالتحصیلان، تصمیم دارند در ایران بمانند.
اما آنهایی که میخواهند هر جوری شده از ایران بروند، به مراتب بیشترند:
۵۰ درصد از فعالان و دارندگان استارتاپها، ۴۰ درصد از پزشکان و پرستاران، ۴۰ درصد از اساتید و محققان و ۴۴ درصد از دانشجویان و فارغالتحصیلان، تصمیم دارند از ایران بروند و نکته حائز اهمیت این است که در بین تمام گروهها، در پاسخ به سوال آیا بعدا به ایران باز میگردید یا نه، بیشترین فراوانی مربوط به چنین پاسخی است: «قطعا برنمیگردم.»
بهکجا چنین شتابان…
در حالی که در چهل سال گذشته در ایران، شعار «مرگ بر آمریکا» همواره طنینانداز بوده، در میان ۴ گروهی که مورد ارزیابی قرار گرفتهاند، میل به مهاجر به ایالات متحده، بدین ترتیب است:
پزشکان و پرستاران، ردهی نخست.
اساتید و محققان و همچنین دانشجویان و فارغالتحصیلان، ردهی دوم.
فعالان و دارندگان استارتاپها ردهی سوم.
دیگر کشورهای هدف نیز عبارتند از: کانادا، آلمان، انگلیس، هلند، استرالیا، سوئد، هلند.
در فضای دانشگاهی چه خبر است؟ چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی …
در کل دوران حاکمیت جمهوری اسلامی، دخالت در نظام دانشگاهی و تقویت گفتمانهایی همچون «پیوند حوزه و دانشگاه» و «مدیریت پادگانی و اردوگاهی دانشگاه» در دستور کار حکومت بوده است. اما در دو دههی گذشته، نه تنها بازی سیاسی و جناحی در دانشگاه، به اوج رسیده، بلکه چنین آسیبهایی نیز به اوج رسیده است:
۱.استفاده از سهمیههای ایثارگری و انواع و اقسام ابزارهای تبعیضآمیز برای ورود به دانشگاه، تغییر محل تحصیل و تغییر رشته (به عنوان مثال از دامپزشکی به پزشکی و از پزشکی به هستهای).
۲.قائل شدن به امتیازات بسیجی، ایثارگری و جناحی در تغییر ردهی از مدرس به استاد، استادیاری، دانشیاری و استاد تمام.
۳.عزل و نصبهای گستردهی سیاسی در پستهای ریاست و معاونت دانشگاهها و کنار گذاشتن شایسته سالاری علمی در معرفی اعضای هیات علمی.
۴.برچیدن بساط انجمنهای دانشجویی مستقل و یکهتاز شدن نهاد رهبری در دانشگاهها.
۵.استثمار علمی، اقتصادی و بعضا جنسی دانشجویان.
۶.تولید و فروش و جعل و سرقت آزادانهی پایاننامه و دکترا به صورت فلهای و فروشی و کاهش اعتبار علمی دانشگاهها.
۷.عدم تاثیر ارزش و اعتبار مدرک دانشگاهی در رسیدن جوانان به شغل و حرفهی موردنظر آنان.
۸.اخراج یا بازنشستگی اجباری استادان مستقل.
۹.ستارهدار کردن دانشجویان.
۱۰- تبدیل دانشگاهها به صحنه و تریبونی برای حضور و سخنرانی افراد حاکمیتی، مداحان سیاسی و فرماندهان نظامی
در کنار همهی اینها نباید نخبهگان جوانی را فراموش کرد که بهترین سالهای عمر خود را به ناحق در زندان سپری میکنند. گویی نهتنها خواستهی بنیانگذار جمهوری اسلامی برای تبدیل زندان به دانشگاه تحقق یافته بلکه دانشگاهها و کل ایران به زندانی تبدیل شده که همه میخواهند لاجرم از آن فرار کنند؛ محترمانهاش میشود «میل به مهاجرت».