گورباچف: پایان تاریخ کمونیسم حکومتی

یکشنبه, 13ام شهریور, 1401
اندازه قلم متن

تاریخ شوروی از ۱۹۱۷ آغاز شد. لنین از ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۲ حکومت کرد، استالین از ۱۹۲۲ تا ۱۹۵۳ سلطه داشت، خروشچف از ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۴ در راس بود، پادگورنی و برژنف از ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۲ مسلط بودند، آندورپوف و سپس چرنینکو از ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۵ در قدرت ظاهر شدند و بالاخره گورباچف از ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۱ در قدرت بود، از درون، شکافها و بحران ها را عریان ساخت و حکومت او پایان کمونیسم دولتی بود. گورباچف محصول تاریخی بن بست کمونیسم بود، او حامل تناقض ساختاری بود. او پیامبر رهایی بخش نبود، او شیپور مرگ کمونیسم دولتی را پس از ۷۴ سال اعلام نمود.

 

۱

پس از مرگ استالین در سال ۱۹۵۳ و فجایع او، چگونه نظام توتالیتر باید ادامه یابد؟ پس از او، بدنبال رقابت حاد و اقدام‌های کودتایی میان رهبران حزب، خروشچف اوکراینی تبار در سال ۱۹۵۳ بقدرت رسید. او یار استالین بود ولی در کنگره بیستم حزب، خود را اصلاح طلب جلوه داد و کیش شخصیت استالین را افشا نمود. خروشچف نظام سیاسی ایدئولوژیک توتالیتر و سلاح اتمی و پروپاگاند کمونیستی را ادامه می‌دهد. در مقابله جوئی با خواست مجارها بخاطر بیرون آمدن از پیمان ورشو، او در اکتبر ۱۹۵۶ ارتش شوروی را برای سرکوب مجارها می‌فرستد و بیش از ۴۰۰۰ را می‌کشد و در سال ۱۹۶۲ او بحران موشکی کوبا را تولید می‌کند، ولی در مقابل فشار سیاسی آمریکا شکست می‌خورد. رفرم‌های اقتصادی و آموزشی خروشچف در روسیه نیز به شکست می‌انجامد.

 

۲
سپس گروه برژنف و گاسیگین علیه خروشچف توطئه و کودتا کرده و خروشچف را در سال ۱۹۶۴ کنار می‌گذارند. در ابتدا نیکولا پادگورنی بقدرت می‌رسد. در سال ۱۹۶۸ ارتش سرخ و «ک گ ب» بهار پراگ را که خواهان آزادی و اقتصاد غیرمتمرکز بود را سرکوب می‌کنند. لئونید برژنف، اوکراینی تبار، قدرت را بدست می‌گیرد و از ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۲ نظام شوروی را با سلیقه مستبدانه فردی می‌گرداند. برژنف سیاست تسلیحات اتمی و فضایی را ادامه می‌دهد ولی فساد عمومی و ناتوانی اقتصادی رژیم سراسری می‌گردد و در کشور مخالفانی مانند آندره ساخاروف رشد می‌کنند. در این شرایط هیچ خواستی برای پلورالیسم سیاسی موجود نیست ولی در درون حزب، دور از دید جامعه، باندبازی و یارگیری توطئه گرانه فراوان است. حزب کمونیست شوروی گندیده است و بوروکراسی و مخالفت‌های درونی حزب را فلج ساخته است. اقتصاد کشور در رکود است، خفگی در جامعه عمومیت دارد و دیپلوماسی فاقد جاذبه است. در این دوره، برژنف ۱۱۴ نشان لیاقت نظامی بر لباس‌های خود نصب کرده بود، رهبران «نومانک لاتور» در فساد غوطه بودند، میزان ۷۰ درصد اعضای کمیته مرکزی بیش از ۶۰ سال داشتند. لحظه انفجار نزدیک است. تاریخ شتاب می گیرد. یوری آندروپوف در سال ۱۹۸۲ بقدرت می‌رسد، او مرد دستگاه جاسوسی است و مخالفان را به بیمارستان روانی می‌فرستد و با فاسدان دولتی اعلام «مبارزه» می‌کند، ولی مهره ها جابجا می شوند و در ۱۹۸۴ می‌میرد و سپس کنستانتن چرنینکو بیمار می‌آید، یک سال بعد میمیرد. چه کسی می تواند رژیم شوروی را نجات دهد و آیا نظام کمونیسم دولتی

۳

در این وضع آشفته و سردرگمی ژرف و بحران سیاسی، میکائیل گورباچف که با حمایت آندروپوف بالا آمده بود در ۱۹۸۰، به ادارۀ سیاسی حزب (پولیت‌بورو) رسید که بالاترین سطح اداری شوروی بود. برژنف جامعه را پس از ۱۵ سال حکمرانی کاملن بیمار نمود. پس از مرگ او، آندورپوف که پیش از آن پانزده سال رئیس کاگ‌ب بود، در پی بازتولید سلطه گری سنتی است ولی او و جانشین او، چِرنینکو، که مرده های زنده ای هستند بسرعت از صحنه زندگی خارج می شوند. شوروی به نفس نفس افتاده و رهبران سالخورده و فرتوت و بیمار دیگر نمی توانند به «سوسیالیسم واقعا موجود» را توان بخشند. تبلیغات دروغ حزب کمونیست شوروی و همه توده ای های وطنی و کمونیست های جهان قادر نیستند ورشکستگی کمونیسم دولتی را پنهان کنند. مدل شوروی جاذبه و کشش خود را از دست داده است.

۴

گورباچف در سال ۱۹۸۵قدرت را بدست می گیرد. او بدنبال آسیب شناسی خود از وضعیت اجتماعی، اولین کارزاری که به راه انداخت مقابله با باده‌نوشی و الکل بود. مصرف وُدکا تندرستی مردم روسیه را ویران نموده بود. در روسیه امید به زندگی به ۶۲ سال رسیده بود و در واقع این سن ۱۲ سال پایین‌تر از امید به زندگی در آمریکا بود. بیش از ۲۰ میلیون «دائم‌الخمر» در شوروی نیروی کار و جمعیت فعال را مورد ضربه قرارداده بود. گورباچوف قوانین را برای مقابله با اعتیاد به الکل تصویب کرد و در این زمینه تعطیلی دوسوم مشروب‌فروشی‌ها و محدود کردن ساعت کار میخانه‌ها و جریمه نقدی و حبس برای افراد مست، از جمله قوانین ضد الکل بود. این سیاست اندکی اوضاع را بهبود بخشید، ولی سرطان سیاسی سراسری است. مردم ناامید هستند و به صف کشین برای کالای بنجل عادت کرده اند. گورباچوف بسیار نامحبوب شد و روسها با طنز او را «رفیق آب‌پرتغال» (به جای «رفیق گورباچوف») و «دبیر آب‌معدنی» (به جای «دبیرکل») می نامیدند. در مقابل محدودیت های قانونی در جامعه در مورد مصرف مشروب، روس ها بشیوه مخفی به تهیه مشروب در خانه ها اقدام نمودند. در این دوران آسیب‌های جدیدی سر برآورد. گرباچوف در ارزیابی آسیب های کلان اشتباه کرده بود. او بسرعت متوجه می شود منشا فساد و فرسودگی نظام حزبی و اداری و تمرکزگرایی دولتی است. او متوجه می شود که مدل دولتی منشا فساد و تخریب روحیه مردم است. او می خواهد سیوسیالیسم را نگه دارد ولی رفرم اقتصادی را به اجرا درآورد. گورباچوف رفرم خود را با عنوان «گلاس‌نوست» و «پروسترویکا» (شفافیت و نوسازی) آغاز می کند. او به رفرم دن سیائوپینگ در چین فکر می کند. برای او شفافیت در ادارۀ کشور و ایجاد گشایش‌های اقتصادی و بازسازی نظام اداری و کاستن از قدرت حزب، اجزای سیاست اصلاحی و رفرم کشور به حساب می آیند. افزون برآن در کنار سیاست نوسازی داخلی، سیاست تسلیحاتی و اختصاص ۲۰ درصد از تولیدناخالص ملی در بودجه، باید تغییر کند و سیاست خارجی و زورآزمایی نظامی اتمی باید متحول گردد. در سیاست خارجی، آزادگذاری کشورهای پیمان ورشو، پایان جنگ سرد، اعلام خلع‌سلاح اتمی، عدم سخت‌گیری در اتحاد دوبارۀ آلمان، کاهش استفاده از قوۀ قهریه در باره استقلال طلبی برخی کشورها (غیر از آذربایجان) و درخواست وام و سرمایه از غرب برای نیاز اقتصادی، جلوه های گوناگون سیاست خارجی گورباچف بود.

۵

گورباچف با شعارهای آزادی بیان ظهور می‌کند و یکسری اصلاح اقتصادی و اجتماعی را اعلام می‌نماید. او شاهد شکافها و زخم‌های سرطانی درونی است و آگاه است که شوروی از درون پوسیده است و در حال سقوط است. او می‌بیند که «دن سیاپینگ» با سیاست بازار آزاد تحرک جدیدی به اقتصاد چین داده است. گورباچف کمی درها را باز میکند و خواهان کنترل قدرت است ولی مواجه با توفان می گردد. البته رفرم‌های اقتصادی او با موفقیت همراه نبود و منجر به گرانی و فقر بیشتر شد ولی با گورباچف، طلسمی شکسته شد و آن طلسم کمونیسم بود. در این زمان دیوارهای ترک خورده به لرزش درمی آیند، محافظه کاران حزب و دولت و ارتش به اعتراض درمی آیند. شکافها وتناقض‌های درونی دستگاه کمونیستی منفجر می‌شوند. آنچه در درون مخفی بود، از این پس، علنی و عریان می‌شود. دیگر کنترل نظام با انبوهی از تضادها میسر نبود. جناح محافظه کارتر سیاسی نظامی اقدام به کودتا میکند ولی بوریس یلسین با همسو نشان دادن خود با جمعیت معترض، در برابر نظامیان می‌ایستد و علیه گورباچوف کودتا می کند. در آخر، بحران سیاسی حزب و قدرت طلبی شخصی افراد حزبی و استرس و عصبانیت ناشی از بهم ریختگی اروپای شرقی و تمایل دمکراسی خواهی شهروندان اروپا و نیز استقلال خواهی جمهوری های وابسته به شوروی، منجر به گسیختگی همه جانبه می‌شود. گورباچف در اوت ۱۹۹۱ حزب کمونیست را ترک می‌کند و در ۶ نوامبر ۱۹۹۱ حزب کمونیست حاکم بر اتحاد جماهیر شوروی منحل می‌گردد و در ۲۵ دسامبر همان سال گورباچف از مقام خود استعفا می‌دهد. فردای این استعفا «جمهوری سوسیالیستی فدرال شوروی روسیه» به «فدراسیون روسیه» تغییر نام می‌دهد.

۶

بنظر می آید که گورباچف در پی تلاشی اتحادجماهیر شوروی نبود ولی به روند اضمحلال درونی نظام سوسیالیستی آگاهی یافته بود. او در تضاد بیسابقه ای قرار داشت. رفرم اقتصادی در چین منبع الهام او بودند ولی او فاقد یکپارچگی حزب کمونیست بود و تکنوکراتها و مسئولان حزبی شوروی در فساد فزاینده درگیر بودند. دستگاه مدیریت سیاسی کاملن گندیده شده بود. با تمام دشواری ها، در زمان او در سال ۱۹۸۶ خانواده ساخارف پس از شش سال تبعید به مسکو برمی گردد. رمان دکتر ژیواگو پاسترناک منتشر می‌شود. در سال ۱۹۸۸ گورباچوف به جنگ تجاوزی در افغانستان پایان می دهد. او خواهان پایان دادن به جنگ سرد و بازگشت به دنیای مطمئن تر و صلح بود. جهان غرب از رویدادهای استقبال می کرد زیرا شکست سوسیالیسم برای لیبرالیسم سیاسی یک پیروزی بود و افزون برآن، جدا از استراتژی دیپلوماسی، بحران سوسیالیسم استالینیستی برای دمکرات های جهان رویداد جالبی بود زیرا ایدئولوژی توتالیتاریسم به یک شکست بزرگ دچار شده بود. در سال ۱۹۹۰ جایزه نوبل صلح به گورباچوف داده شد و این امر تشویقی برای صلح گرایی کشورها بود. دبیرکل سازمان ملل متحد، در زمان مرگ او گفت گورباچوف مدافع خستگی ناپذیر صلح بود، او سیاستمداری بود که جریان تاریخ را عوض کرد و به جنگ سرد پایان داد. این گفته نباید شیفتگی یک جانبه در ما پدید آورد، ولی در ضمن بیان یک رئالیسم است. تاریخ اتفاق می افتد و انسانها، آگاه و نیمه آگاه و نادان، در آن شرکت می کنند.

۷

گورباچف درگذشت، اکثریت روس ها بی تفاوت بودند و یا خوشحال شدند، ولادیمیر پوتین و الکساندر دوگین برای او اندوه ناک نشدند زیرا او را «پدرخوانده نیهیلیسم» و مسئول انحلال روسیه شوروی قلمداد می کنند. برای پوتینیست ها این انحلال، «بزرگترین فاجعه ژئوپولتیک قرن بیستم» است. تمام روسوفیل های جهان کار او را بعنوان «توطئه گری امپریالیستی» معرفی می کنند. شاعر ایرانی «سایه» با عصبانیت «گرباچف رویزیونیست نامرد » را مورد خطاب قرار می دهد و می گوید: «یک دم نگاه کن که چه بر باد می دهی؟/چندین هزار «امید بنی آدم» است این». وابستگی روانی ایدئولوژیک هنرمند و سیاسی و شاعر هم میهن ما یکی دیگر از آسیب های مهلک کمونیسم روسی است. در این ذهنیت، دمکراسی و آزادی ارزشی ندارد. این ذهنیت به اسارت روانی خو کرده است.

حال اگر خوب بنگریم دوره حکومتداری گورباچف پایان تاریخی کمونیسم در جهان است. روشن است ایده های مارکس و نیز ایده های فیلسوفان مخالفان او در جهان به گشت و گذار خود ادامه خواهند داد. ولی بحث بر سر یک الگوی حکومتی سیاسی است. توهم «سوسیالیسم علمی» و توتالیتاریسم استالینیستی یک فاجعه بزرگ بود و چشم های بخش مهمی از کره زمین را کور کرده بود. نظامی فروریخت که در فساد جهان نقش مهمی داشت. البته ایدئولوژی فاسدی مانند اسلام، ایدئولوژی های نازیستی و استعماری و پوپولیستی و ایدئولوژی های ضد انسان و ضد طبیعت ادامه خواهند یافت. و بطور مسلم مبارزه انسان برای آزادی ادامه پیدا می کند.

جلال ایجادی

جامعه شناس دانشگاه فرانسه

جلال ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود. از این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیب ها و دگرگونی های جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزی ها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است.

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.