اشاره: نظر به تنشهای نرم و سخت سیاسی که این روزها شاهدیم بهویژه اخباری که از سوداگر روس “ولادیمیر پوتین” میخوانیم، مرا برآن داشت که برای درک آنچه در دهلیز هولناک کرملین میگذرد ناچار باید به “تاریخ” معاصر اروپا نظری بیاندازم تا شاید مصداقی برای آن بیابم. از سوی دیگر آن فراز استعاری و مشهور “هگل” فیلسوف اقتدارگرای آلمانی بارها بر ذهنم منعکس میشود: “جغد مینروا شبانگاه به آسمان بال میکشد.” عبارتی که هشدار میدهد، نمیتوان در کوران یک حادثه یا بحران سیاسی به داوری نشست بلکه زمان، لازم است تا گرد و غبار آن فاجعه بنشیند و اصطلاحا آن حادثه، تاریخی شود آنگاه میتوان تصویر روشنی از فاجعه داشت. شاید هم درنگی بر جنجالیترین تئوری پرداز فاشیسم و نازیسم راهگشای فهم امروز ما از کرملین باشد. حال که سالهاست هگلیهای چپ خاموشاند شاید نسل ما نیز مانند جعد مینروا باید فقط ناظر بر تجلی دوباره ایدههای هگلیهای راست باشد که این بار بهجای “برلین” اما در کرملین تئوریزه میشوند. شاید هم نسل بعدی بهجای ما به سوی کرملین بال گشاید تا شکست فاشیسم را از آسمان مسکو ببیند!
به نظر میرسد کمتر کسی با “کارل اشمیت” حقوقدان محافظهکار آلمانی آشناست؛ نظریهپردازی شورشگر که صد سال پیش در چنین روزهایی رساله مشهور او به نام “الهیات سیاسی” منتشر شد. اثری در چهار پاره که آدولف هیتلر در زندان با آن آشنا گشت. کارل اشمیت کاتولیک در همان پاراگراف نخست کتاب ضمن اشاره به عنوان رسالهاش اشاره صریح دارد که تمام مفاهیم مهم تئوری مدرن دولت (نظام) در واقع همان الهیات مسیحی سکولاریزه شده است. نظریهپردازی که شیفته و شیدای “اقتدار” رهبر در ساحت سیاست شناخته میشود.
کارل اشمیت پنداری ابتدا به ساکن، سیاست داخلی و خارجی یک ملت را معطوف به “دوست و دشمن” میکند. در نگرش یکسویه او به سیاست اگر تو دشمن من نباشی پس دوستم هستی، بنابراین ما ملتها یا با همدیگر دوستیم یا دشمن یکدیگریم. به باور اشمیت، ما نمیتوانیم نسبت به یکدیگر نه دوست هم باشیم و نه دشمن هم؛ حال چه رسد آنکه بخواهیم حقوق اقلیتهای مذهبی، نژادی، جنسی و سیاسی را هم رعایت کنیم.
پیداست رساله الهیات سیاسی کارل اشمیت معطوف به یک رهبر مقتدر یا به بیان او شخص حاکم (sovereign) است آنگونه که اراده “حکمت شادان” فریدریش نیچه نیز معطوف به قدرت است. در الهیات سکولار کارل اشمیت که میتوان آن را “نرم افزار” حقوق سیاسی فاشیسم نامید، رهبر یا همان “ساورین” تنها بازیگر عصر طلایی سیاست به شمار میرود؛ در این نوع الهیات بقیه بازیگران حتی تا اندازه سیاهی لشگر میدان سیاست سقوط میکنند. بیسبب نیست که در فاجعه مشهور به “شب دشنههای بلند” در سال ۱۹۳۴ میلادی که آدولف هیتلر بزرگترین رقیب و مانع اقتدار مطلق خویش را به همراه بقیه رهبران احزاب و دگراندیشان ترور میکند، کارل اشمیت با نوشتن مقالهای در ارگان حزب نازیستی این سلاخی رهبر رایش را بسیار میستاید و آن را توجیهپذیر میداند.
کارل اشمیت هم همانند تامس هابز انگلیسی (در جنگ همه با همه) و با الهام از او نسبت به مفهوم “شهروند” چندان میانهای ندارد و گویی به لحاظ حقوقی واژه “رعیت” را بیشتر میپسندد تا شهروند. این رعیت با شخص ساورین یک معامله پایاپای و یک “میثاق” دارد که از رهبر “اطاعت” میکند و در برابر آن جان و مال و ناموس وی در امان است. این تهاترهابزی در واقع همان پیام الهیات سیاسی کارل اشمیت نیز هست که در آن رعیت هیچ حق مشروع “نقد” و اعتراض به اقتدار شخص ساورین را ندارد. در روسیه پوتین حتی اشتباه لفظی رعیت روس درباره آنچه در اوکراین میگذرد سه تا پانزده سال مجازات در پی دارد.
کاربردن ”استعاره“ الهیات هم همانا مشروعیت و نیز تقدسی است که کارل اشمیت به عظمت “اتوریته” شخص حاکم میبخشد حتی اگر این ساورین هیچ عنایتی هم به دین نداشته و سکولار باشد که هیتلر چنین بود؛ مشروعیتی که نوعی هاله قدسی و خدایگانی برای حاکم دارد. این نوع اقتدار مشروع سکولار به تدریج برای رهبر “کاریزما” را هم به ارمغان میآورد. البته در نظر اشمیت هنگام بازنویسی کتاب الهیات سیاسی در سال ۱۹۳۶ هنوز رهبر رایش سوم عالی جناب گروفاس (لقبی که فرماندهان ارشد آلمانی به هیتلر کنایه میزدند) به آن درجه از کاریزمای یک قدیس دینیسیاسی که مطلوب نویسنده باشد نرسیده بود.
کتاب الهیات سیاسی آشکارا پیام میدهد که در جهان مدرن سکولار چاره نیست جز آنکه جایگاه و اقتدار مطلق آفریدگار زمین و آسمانها به شخص ساورین تفویض یا به عبارتی سکولاریزه شود. پیششرط تفویض این “موهبت” الهی هم نخست ایجاد یک شرائط ویژه یا اضطراری و بیثباتی در کشور است.
حیرتآور است این سالها که کتاب و کتابخوانی در سرزمین ما به “احتضار” افتاده و کباب بیش از کتاب میارزد اما شاهدیم که رساله الهیات سیاسی کارل اشمیت در تیراژ هزاران جلدی در ایران منتشر میشود. دریغ از نقد و تذکر نخبگان ایراندوست که ترجمه کتاب تئوریسین نازیسم آلمانی آنهم با چنین تیراژی در ایران به چه منظور است و به چه کار آید. شگفتا! استقبال پیدا و پنهان از این “خودآموز فاشیسم” در سرزمین ما شاید نشانه آن باشد که آنچه تا کنون به آن نیاندیشیدهایم، آلمانی پیشتر به آن اندیشیده است.
اصولا روش ایهام و ابهامنویسی را باید ویژگی خاص فیلسوفان و اندیشمندان آلمانی دانست؛ آنها هنگام یافتن “مفهوم” مناسب برای تز یا ایدهای که مطرح میکنند کمتر به سراغ زبان لاتین یا یونان باستان میروند تا آن واژه را بیابند بلکه از همان زبان مادری بهره میبرند؛ از “روح” هگل و هستی هایدگر (Geist, Dasein) و ابَرمرد (übermensch) فریدریش نیچه و اضطرار (notstand) کارل اشمیت مفاهیمی هستند که شخص آلمانی هم گاهی در ترجمه این مفاهیم چندان موفق نیست. حال چنانچه بخواهیم این رندی (ambiguity) آلمانی (که پهلو به رندی شاعر شیراز میزند) را به دقت نظر و دیسیپلین آلمانی اضافه کنیم، آنگاه خواهیم دریافت که لااقل نویسنده آلمانی به خوبی آگاه است به آنچه که میاندیشد و آنچه را که مینویسد.
اشمیت را تئوریسین خبره حقوق سیاسی در اعلام “وضعیت” اضطراری میشناسند؛ وضعیتی که در دوران اقتدار دوازده ساله هیتلر برقرار بود. پس از شکست نازیسم اما این تئوری اشمیت یا به عبارتی پیکار فاشیسم و لیبرالیسم به دو منطقه (خاورمیانه و امریکای لاتین) صادر شد و ادامه یافت. از آن زمان، شرائط اضطراری در مصر، عراق، سوریه، لبنان و لیبی برقرار بود.
کارل اشمیت گرچه در کتاب الهیات سیاسی به طول زمانی شرائط اضظراری در کشور اشاره نمیکند اما به نظر میرسد او اعتراضی به درازا کشیدن این وضعیت پادگانی و امنیتی در آلمان ندارد. در خاورمیانه بهویژه در مصر و سوریه و لیبی این دوره امنیتی یا شرائط اضطراری حتی به سی سال هم رسید. به باورم علت این امر را باید در فرار و پناهنده شدن مستشاران نازیسم آلمانی به سوی خاورمیانه دانست.
برای نمونه در دهه ۱۳۳۰ خورشیدی کودتا و ایده افراطی “پانعربیسم” توسط جمال عبدالناصر در مصر و یا تاسیس حزب بعث ائتلافی عراقی سوری (مشهور به حزب عفلقی به دبیر کلی میشل عفلق که ملغمهای از سه گرایش شوونیسم، فاشیسم و سوسیالیسم بود) و نیز کودتای تیمسار عبدالکریم قاسم در بغداد که منجر به آویزان کردن جنازه ملک فیصل دوم پادشاه ۲۳ ساله عراق از چراغ برق شد و همچنین کودتای سرهنگ معمر قذافی در لیبی و یا کودتای سرهنگ “حافظ اسد” علوی مذهب در دمشق و… را میتوان در چارچوب تئوری “ضرورت” ایجاد یک شرائط اضطراری برداشت کرد که در الهیات سیاسی کارل اشمیت تئوریزه شده است.
به این سیاق، در سال ۱۳۳۷ خورشیدی ملک عبدالله پادشاه اردن از پسر عموی خویش (فیصل دوم) تقاضای کمک نظامی میکند؛ فیصل هم از سرتیپ عبدالکریم قاسم فرمانده تیپ میخواهد که به همراه نیرویی عازم اردن شود؛ تیمسار در مسیر اردن به بغداد رسیده و کاخ الرحاب فیصل (مقر کنونی ریاست جمهوری) را محاصره میکند. به درخواست پادشاه جوان، گارد محافظ کاخ از تیراندازی و مقاومت خودداری میکند؛ همان روز فیصل دوم به همراه اعضای خانواده تیرباران میشوند تا بعدها نظام جمهوری بعث (ناسیونال سوسیالیسم) عراق تشکیل شود. کودتایی که سرانجام به ظهور “صدام حسین” مالیخولیایی و سپس ظهور و سقوط داعش انجامید که پنداری عراق سالهای متمادی گرفتار لعن و نفرین فیصل جوان و حزب فاشیست عفلقی شده است.
در صدمین سال نگارش رساله موسوم به “الهیات سیاسی” هستیم و ترجمه فارسی آن در ایران هم به هزاران تیراژ رسیده؛ کتابی که اگر با اندکی ایهام و ابهام نگاشته نشده بود تا نویسنده در دادگاه “نورنبرگ” جان سالم در آورد پس سر او بر دار بود (البته در زمان هیتلر هم پیکر کارل اشمیت بر دار میشد اگر “گورینگ” نفر دوم دولت رایش پشتیبان وی نمیشد)، کتابی که گرچه برای نویسنده آن شهرت جهانی آورد اما پنداری در دهه ۱۹۵۰ خاورمیانه را به “خاور خون” دگرگون ساخت و شرائط اضطراری و خودکامگی را یکی پس از دیگری در منطقه برقرار کرد.
چند سال پیش کتاب الهیات سیاسی به پیشنهاد “الکساندر دوگین” تئوریسین جنجالی و اخراجی دانشگاه مسکو (که در سال ۲۰۱۴ بلافاصله به تهران آمده و به مدت یک ترم استاد مدعو دانشکده مطالعات جهان وابسته به دانشگاه تهران بود) به برخی معرفی و ترجمه شده و اینجا و آنجا همچنان مطالعه میشود. البته پانزده سال پیش در کتاب “نیچهی زرتشت” درباره ورود نابههنگام الکساندر دوگین و انصار او به ایران هشدار نوشته بودم. با اینحال، در آینده به پیوند دوگین و اشمیت خواهم پرداخت و برخی دیگر از مفاهیم پیچیده آمده در الهیات سیاسی که به حق باید آن را “انجیل نازیسم” یا به تعبیری “خودآموز فاشیسم” نامید اشاره خواهم داشت.
از روسیه خبرهای خوشی از رفتار روسها با کودکان و زنان اوکراینی و اسرای جنگی نمیرسد. کودکان اوکراینی در کمپهای روسی بدون نظر و رضایت والدین از آنها جدا شده و در اقصی نقاط روسیه به خانوادههای روسی سپرده میشوند که حتی در کمپهای هیتلری هم کودکان را از مادران جدا نمیکردند چه رسد آنکه به خانودههای آلمانی سپرده شوند تا جمعیت کشور افزاش یابد! در برابر اعتراض نهادهای حقوق بشری وابسته به سازمان ملل هم طبق معمول سفیر روس این خبرها را “پروپاگاندا”ی رسانهها خوانده و تکذیب میکند. زمانی که کرملین با یک شعبده بازی روسی جای “علت را با معلول” تغییر میدهد که به زعم خویش با فاشیسم مبارزه کند پس چه جای شگفتی ست که با کودکان و مادران اوکراینی چنان میکند. میلیونها پناهنده، میلونها خانه بهدوش، میلیونها بیخانمان آنهم به بهانه مبارزه با فاشیسم آیا توجیهپذیر است؟ در این میان، روسوفیلهای وطنی از برلین حداقل بهجای “سکوت” اما چرا چنین جنونآمیز به دفاع از کرملین برخاستند؟
استکهلم، سپتامبر ۲۰۲۲
نیچه و زرتشت: دو نیچه در ایران (pouranblog.blogspot.com)
برگرفته از: ایران امروز