او زایش و پویایی طبیعت را بسیار ارج می نهاد و جا دارد هفتم دیماه، زاردروز او را به مثابه «تولد یک قهرمان» پاس داریم، میراثش را بشناسیم و در راهی که گشود نسل جوان را یاری دهیم تا به آرمان هایش دل سپارد.
هفتم دیماه ۱۳۰۷ داریوش فروهر به دنیا آمد. کسی که همهی عمر به ایران اندیشید، در راه سرافرازی ملت ایران کوشید و سرانجام در این راه جان باخت و مرگ بلندش همچون زندگی پربارش انگیزهای است که همهی ایرانخواهان را به تکاپو می کشاند. او زایش و پویایی طبیعت را بسیار ارج می نهاد و جا دارد هفتم دیماه، زاردروز او را به مثابه «تولد یک قهرمان» پاس داریم، میراثش را بشناسیم و در راهی که گشود نسل جوان را یاری دهیم تا به آرمان هایش دل سپارد.
فروهر شور و تعهد و سیاست را به هم می آمیخت و سخنرانی ها و نوشتارهایش با سمت گیری های عملی در برهه های تاریخی سرنوشت ساز بودند. او پایبند به اخلاق مبارزاتی بود و چارچوبهای زندگیاش را با تعهد به باورهایش میساخت و شجاعانه بر سر آنها میایستاد. او حافظه ای بی نظیر داشت و تمامی رویدادها به گونه ای نظم یافته در ذهنش جا داشتند. وقتی از گذشته میگفت حتی روزها و ساعت های نشست ها و شرکت کنندگان آنها را در جای خود بیان می کرد، زیرا تاریخ را بسیار ارج مینهاد و به بیان صادقانه واقعههای تاریخی متعهد بود.
فروهر در جبهه ملی اول، همراه با حزب ملت ایران بر بیناد پان ایرانیسم، که در نخستین کنگره حزب، نامش به حزب ملت ایران تغییر یافت، از پیشگامان هواداری از دکتر مصدق بود و حزب ملت ایران در کنار«نیروی سوم» و حزب ایران هسته اصلی سازمانهای جبهه ملی اول را تشکیل می دادند. پس از کودتای ۲۸ مرداد کوشش های زیرزمینی حزب آغاز شد و زیر نام «ستاد پنهانی حزب ملت ایران» به مبارزه بر ضد کودتاگران پرداخت و در نهضت مقاومت ملی نقش اساسی یافت.
در سال ۱۳۳۹ جبهه ملی دوم از سوی شخصیت های برجسته هوادار مصدق و حزب هایی که بر ضد دیکتاتوری مبارزه می کردند تشکیل شد و داریوش فروهر را که در زندان بود به عضویت شورای مرکزی خود برگزید. وجود او در زندان خود دلیلی بر عدم آزادی انتخابات و سرانجام ابطال انتخابات دوره نوزدهم و انحلال مجلس بیستم گردید.
زمانی که جبهه ملی دوم از راستای رهنمودهای مصدق و انجام وظیفه تاریخی خود به دور افتاد، به همراه کمیته دانشجویان دانشگاه جبهه ملی، جامعه پیشهوران و اصناف و حزب ایران، جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی به رهبری خلیل ملکی، که به جای نیروی سوم فعالیت می کرد، و نیز حزب مردم ایران و نهضت آزادی در راستای رهنمودهای دکتر مصدق، جبهه ملی سوم را در سال ۱۳۴۳ بنا نهاد، که با دستگیری همه رهبران و کوشندگان آن از سوی رژیم حاکم، روزنه هر گونه مبارزه مسالمت جویانه در جامعه بسته شد و جریان های سیاسی به سوی حرکتهای قهرآمیز و مسلحانه سوق داده شدند، که فروهر اعتقادی به آن نداشت و شرایط ویژه کشور را برای این شیوه ها مناسب نمی دانست. او پس از محاکمه و کشیدن سه سال حبس از زندان آزاد شد و در حالیکه برای گذران زندگی به حرفه وکالت دادگستری روی آورده بود همواره مترصد بود تا با گردآوری نیروهای ملی بر ضد استبداد و استعمار و فقر و بی عدالتی در ایران کارساز شود.
در سال ۱۳۴۹ بر سر توطئه جدایی بحرین از ایران بسیار آشفته خاطر بود و در حالی که تنها چند تن از همفکران حزبی را همراه داشت با انتشار اعلامیه ای از سوی حزب این رویداد را محکوم ساخت و از همه گروه هایی که به سرنوشت ایران دلبسته بودند درخواست کرد که همگام و همصدا جدایی پارهای از میهن را برنتابند و این رویداد شوم را بهانهای برای ایجاد خیزشی در راستای بازپسگیری حقوق پایمال شده ملت بشمارند.
دریغ که این ندا پاسخ درخوری نیافت و داریوش فروهر دستگیر و به مکان ناپیدایی برده شد و تنها چهار تن از یاران حزبی، که از بلندپایگان نیز نبودند، در این زمینه بیانیه ای انتشار دادند و همگی دستگیر شدند و دیگر صدایی از کسی در درون ایران بلند نشد.
فروهر این بار نیز سه سال زندان کشید و در حالی که در طی بازداشت یک سطر بازجویی پس نداده و محاکمه نشده بود آزاد شد و ناچار برای رهایی از تنگناهای مالی، که همواره با آن دست و پنجه نرم می کرد، یکبار دیگر به حرفه وکالت روی آورد.
در واپسین ماههای سال ۱۳۵۵ که با به بن بست رسیدن شیوههای مبارزاتی قهرآمیز و اوجگیری نارضایتی عمومی یکبار دیگر فضا برای جنبش همه گیر و مسالمت جو مهیا شده بود، پیریزی اتحاد نیروها و سازمان های جبهه ملی را، که بعدها به جبهه ملی چهارم تبدیل شد، آغاز کرد و در خرداد ۱۳۵۶ نامه ای به همراه دکتر کریم سنجابی و دکتر شاپور بختیار به شاه نوشت و او را از یکه تازی و سلطنت خودکامه برحذر داشت، که نادیده گرفته شد.
رفته رفته اعتراض های مردمی اوج گرفت و فروهر از پیشگامان جنبش شد. از رویدادهای مهم آن دوره یکی گردهمآیی تولد امام رضا (ع) در خانه اصغر لقایی بود، که در پی شبه کودتای خرداد ۶۰ اعدام شد، و دیگری بزرگداشت عید قربان در کاروانسرا سنگی بود که با هجوم نیروهای نظامی به زخمی شدن تعداد زیادی از شرکتکنندگان انجامید. فروهر و رزمندگان حزب ملت ایران از گردانندگان اصلی این حرکتها بودند.
با پیروزی انقلاب نورسیدگان که بوی قدرت به مشامشان خورده بود و شکاف میان نیروهای ملی را به خوبی شناخته بودند کوشیدند با تحمیل شیوههای غیردمکراتیک کرسیهای قدرت را به انحصار خود درآورند و در این کار موفق شدند و انقلاب مردم را به کژراهه کشاندند.
فروهر در جمهوری اسلامی نیز به زندان افتاد. او پس از آزادی با تلاشی جانانه و اغلب بسیار تنها کوشید تا برقراری مردم سالاری و آزادی های فردی و اجتماعی و استقلال و عدالت اجتماعی را فریاد کند و ندای اعتراض فروخفتهی مردم باشد که دژخیمان تاب نیاورده و کمر به قتل فجیعش در خانه اش به همراه پروانه همسر و همرزم دلیرش بستند و هر دو را در یکم آذرماه ۱۳۷۷ کاردآجین کردند.
جا دارد بکوشیم تا به راهش راه پیماییم و آنگونه که در آیین پرشکوه تشییع پیکرش به همراه پیکر پروانه فروهر دهها هزار تن از مردم بدرقه شان کردند و فریاد زدند: « فروهر، فروهر راهت ادامت دارد»، این راه را پر رهرو سازیم.
اینک از خودم خواهم گفت که همیشه بی ادعا در کنار فروهر بودم و بندبند وجودم با او درآمیخته است. نوجوان بودم و پذیرنده که به حزب ملت ایران پیوستم و فروهر که بزرگ بود نه تنها رهبر سیاسیام شد بلکه در جایگاه معنوی پدرم، که در کودکی از دست داده بودم، قرار گرفت.
داریوش فروهر یگانه رهبری بود که از اوان جوانی با تکیه بر اندیشه ملتگرایی با شیفتگی و سرسختی دکتر مصدق را پشتیبانی می کرد. در میدان بهارستان، در خیابان شاه آباد، در درون و بیرون قرارگاه حزب، در دانشگاه و در هر کوی و برزن جضور چشمگیری داشت و انبوه هواداران فریاد «یا مرگ یا مصدق» و «صنعت نفت در سراسر کشور باید ملی شود» او را تکرار میکردند. من خردسال بودم و تصویرهای بسیاری از او در ذهنم نقش می بست. سخنرانی های پرشور و خودجوش او آوایی بود که ندا میداد ایران در لوای رهبری مصدق بزرگ باید آزاد و آباد و سربلند باشد و دست ستمگران داخلی و استعمارگران بیگانه از دامنش کوتاه گردد.
زمانی که به حزب پیوستم هفده ساله بودم. به زودی رشد کرده و ابتدا «سرشبکه» و سپس «نیرودار» نیروی دانش آموزی حزب شدم. از سال ۱۳۳۷ تا زمان انقلاب ۱۳۵۷ یازده بار به زندان افتادم. قزل قلعه، کمیته مشترک ضد خرابکاری، شماره ۳ و شماره ۴ قصر زندان هایی بودند که در آنها حبس شدم. هر بار که به خانه بازگشتم با اندوخته هایی گرانقدر، پویاتر از پیش در راهی که فروهر بهرویم گشوده بود قدم می گذاشتم. مهمترین زندان هایی که در رژیم گذشته کشیدم بر سر رفراندم شاه، جبهه ملی سوم و اعتراض به جدایی بحرین از ایران بود. خانه مان مکان تشکیل بسیاری از جلسه های حزبی بود که از چشم ساواک پنهان نمی ماندند و این شاید یکی از دلیل هایی بود که در هر بزنگاه دستگیر میشدم.
در سالهای ۵۶ و ۵۷ بسیار فعال بودم و برای پیروزی انقلاب به همراه داریوش فروهر در راهپیمایی ها و زمینه چینی های انقلاب در دفتر وکالت او، که در آن تنها به کار تهیه و پخش خبرنامه و هدایت انقلاب پرداخته می شد و از وکالت دادگستری خبری نبود، روز و شب می گذراندم و پذیرای جوانانی بودم که با شوق بسیار خواستار پیوستن به حزب بودند.
اندکی پس از پیروزی انقلاب نامم در میان ۳۵ تن از مخالفان رژیم شاه منتشر شد که بنا بود در صورت تصویب طرح کودتا در مقابل خانه شان اعدام و یا به جزیره ای غیرمسکونی برده شوند. (این نامها برگرفته از اسناد افشا شده ساواک در روزنامه کیهان درج شد و نیز در کتاب «آخرین تلاش ها در آخرین روزها» نوشته دکتر ابراهیم یزدی آمده است.)
با وجود تمام همکاریها و نزدیکیها گاهی وارد شدن به حریم داریوش بسیار دشوار بود. باید از او الهام می گرفتی و از جان مایه می گذاشتی تا مورد توجهاش قرار گیری. وجود پروانه، صمیمیتی که از دیرباز با او داشتم و همخوانی های ذهنیمان راهی بود تا بتوانم برداشت هایم را برای داریوش آشکار سازم. پروانه هم واکنشهای او را صمیمانه برایم بازگو می کرد. در همین گفتگوها بود که دریافتم تا چه حد وفاداریام را قدر میداند و به برداشتها و تحلیلهایم اطمینان دارد.
در سالهای پس از رهایی از زندان جمهوری اسلامی فروهر در حالی که به شدت از روند به کژراهه افتادن انقلاب خشمگین و از همرزمان پراکنده و سرخوردهی خود آزرده بود به من فرصت داد تا بیشتر به او نزدیک شوم و توانایی ها و ظرفیت هایم را به کار بندم. در این دوره در تهیه خبرنامهها و اعلامیه های حزبی نقش اساسی داشتم، که او با رهنمودها و نیز ویراستاریهای استادانه آن متن ها را تبدیل به بیانیه های محکم و ماندگار می کرد. اوج همکاری من با او در سالهای ۶۶ تا ۷۰ و به ویژه بر سر پذیرش قطعنامه ۵۹۸، که خفت بار می خواندیمش، بود. زمانی که او بسیار تنها بود.
در سال ۱۳۷۰ به دلیل فعالیت های حزبی و رفت و آمد پیاپی به خانه فروهر بازداشت و روانه زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری، که حالا نامش زندان توحید شده بود، گشتم. در آنجا پس از بازجویی های طولانی با یکی از بلندپایگان وزارت اطلاعات، که گمان می کنم سعید امامی بود، دیدار کردم. او گفت ما شاخ و برگهای داریوش فروهر را می زنیم و سپس حساب خودش را می رسیم. پس از چند ماه که آزاد شدم همواره احساس می کردم زیر نظر هستم.
فروهر در سالهای آخر زندگی در را به روی مبارزان جوانی گشوده بود که مانند خود او در راه رسیدن به یک اتحاد بزرگ برای بنیاد نهادن سامانی مردم سالار در ایران تلاش میکردند و من در کنار او کوشش می کردم تا زمینه های این کارزار فراهم شود. گروهی از این جوانان به سازمان حزب پیوستند و هستهی کوچک و پویایی ساختند که فروهر می کوشید کمتر شناخته شوند تا بتوانند یارگیری و رشد کرده و آینده ای روشن برای تلاشهای حزبی رقم بزنند. فروهر به آینده این جوانان امید بسیار داشت.
پس از قتل داریوش و پروانه فروهر و به همراه موج اعتراضی که این فاجعه در جامعه برانگیخت، سازمان جوانان حزب ملت ایران با اقبال گستردهای در میان نسل جوان روبرو شد و این دستپروردگان فروهر نقشی پررنگ در تلاشهای سیاسی یافتند. در سال ۱۳۷۸ و در جنبش ۱۸ تیر این جوانان بسیار فعال بودند و با در دست داشتن عکسهای فروهر شعارهایی برای افشای آمرین قتل او سر می دادند. در پی سرکوب این جنبش من نیز به همراه چند تن از وابستگان حزبی دستگیر شدم. در دادگاه اول به ۱۳ سال حبس محکوم شدم که در دادگاه تجدیدنظر به یک سال تبدیل شد و چون آن مدت را در زندان گذرانده بودم آزاد شدم. همانطور که فروهر گفته بود یک روز از زندان جمهوری اسلامی سختی سالها زندان در رژیم گذشته را به همراه داشت. اکنون از آن روزها سالها میگذرد و من با تکیه بر آموزشهای فروهر همچنان چشم امید به تلاشهای جوانان بستهام.
اینک رو به آینده با امید به برقراری سامانی مردم سالار که ضامن آزادی های فردی و اجتماعی و از میان برداشتن شکافهای عمیق میان دارا و ندار و برپایی ایرانی مستقل و سربلند باشد، به روان داریوش و پروانه فروهر که در راه این آرمان ها جان باختند درود میفرستم و یکبار دیگر هفتم دیماه زادروز داریوش فروهر را به همه ایرانیان شادباش می گویم. یادش زنده و راهش پررهرو باد!
فرزین مخبر
دیماه ۱۳۹۲، تهران