همه علیه رهبر جمهوری اسلامی شعار میدهند، نه علیه رئیسجمهوری این کشور یا سایر رهبران رژیم
اعتراضهای اخیر مردم ایران هرچند رهبر مشخص و شناختهشدهای ندارد، در این خیزش مردمی و شعارهای جوانان معترض ایرانی چه زن و چه مرد، نمادگرایی قابلتوجهی وجود دارد که نشاندهنده آگاهی و تمرکز بر هدفی مشخص است. این نمادگرایی که در شعارهای مرگ بر دیکتاتور (علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران) و هدف قرار دادن تابلوهای حاوی عکسهای قاسم سلیمانی، فرمانده پیشین سپاه قدس که آمریکا ترور کرد، منعکس میشود، به ویژگی بارز شعارهای معترضان تبدیل شده است.
از سوی دیگر، در این خیزش سراسری که نزدیک است دو ماه را تکمیل کند و دامنه آن به همه شهرهای ایران گسترش یافته است، معترضان جز سر دادن شعار «سید حسن نصرالله، میکشمت بیحیا»، به موضع خارجی دیگری که خارج از مرزهای ایران باشد، اشاره نمیکنند. البته تمرکز همگانی بر این شعارها نمیتواند تصادفی باشد؛ بهویژه اینکه رژیم جمهوری اسلامی از چهار دهه پیش همواره شعار «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» میدهد، اما امروز زنان و جوانان ایرانی با شعار «مرگ بر دیکتاتور» به خیابانها میریزند.
نکته قابل توجه این است که همه علیه رهبر جمهوری اسلامی شعار میدهند، نه علیه رئیسجمهوری این کشور یا سایر رهبران رژیم؛ افزون بر این، معترضان عکسهای قاسم سلیمانی را که جمهوری اسلامی او را بهعنوان قهرمان ملی برای ایران معرفی میکند، هدف قرار میدهند که این خود بازتابدهنده چند نکته است.
اول اینکه، سر دادن شعار «مرگ بر دیکتاتور» به معنای هدف قرار دادن اندیشه ولی فقیه و هژمونی روحانیت بر دولت است که در کل، مخالفت ملت ایران با پروژه خمینی را نشان میدهد. دوم اینکه، مکرر هدف قرار دادن تصاویر قاسم سلیمانی بیانگر نارضایتی مردم از اندیشه توسعهطلبی رژیم جمهوری اسلامی است که کشورهای عراق، سوریه، لبنان و یمن را قربانی کرده است. افزون بر اینکه توسعهطلبی رژیم جمهوری اسلامی بهتازگی از طریق پهپادهای ایرانی به اروپا هم رسیده است. البته این هدف برخاسته از عمق قانون اساسی است که پس از انقلاب شرورانه خمینی در ایران تدوین شد. حمله معترضان به عکسهای قاسم سلیمانی با آنچه رژیم جمهوری اسلامی درباره لزوم گرفتن انتقام مرگ او میگوید هم در تضاد است.
از سوی دیگر، سر دادن شعار علیه حسن نصرالله بیانگر میزان بالای آگاهی جوانان ایران از ماهیت این رژیم است؛ زیرا اکنون همه مردم ایران میدانند که پس از قاسم سلیمانی، حسن نصرالله دومین شخصی است که طرح توسعهطلبانه رژیم جمهوری اسلامی را اجرا و دنبال میکند. استفاده از عناصر حزبالله لبنان و سایر گروههای شبهنظامی وابسته به رژیم جمهوری اسلامی ایران در عراق و کشورهای دیگر برای سرکوب معترضان ایرانی نمونهای از نتایج فاجعهبار حمایت از گروههای نیابتی در منطقه است.
البته اعتراضهای گسترده کنونی که جوانان ایرانی در آن نقش محوری ایفا میکنند، در اصل، قیامی است که زنان ایران علیه رژیم جمهوری اسلامی راه انداختهاند تا مخالفت، نفرت و انزجار خود را از آن ابراز کنند. از این رو، تداوم و گسترش خیزش مردمی در ایران نشان میدهد که مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی در حال از دست رفتن است و اعتراضهای مردمی صرفنظر از نتایجی که در پی داشته باشد، دیگر خاموش شدنی نیست و همچنان در سراسر این کشور ادامه خواهد یافت.
امروز رژیم جمهوری اسلامی با احزاب سیاسی مقابله نمیکند، بلکه با دختران دانشآموز و دانشجویی روبرو است که فردا مادر میشوند و تنفر از رژیم و اعتراض به مشروعیت آن را به نسلهای بعدی منتقل میکنند. بنابراین بحرانی که رژیم با آن مواجه شده، عمیق و پایدار است و دشمن اصلی این رژیم زنانیاند که به دلیل واپسگرایی و ستمگری روزافزون رژیم جمهوری اسلامی علیه آن به پا خاستهاند.
همانگونه که در آغاز این مقاله اشاره کردم، خیزش سراسری مردم ایران رهبر مشخصی ندارد اما معترضان طرح و برنامه روشنی را دنبال میکنند که نشان میدهد ملت ایران برای در تنگنا قرار دادن رژیم و سوق دادن آن به سمت فروپاشی صبر و استقامت کافی دارند.
البته اولین نشانههای پیروزی اعتراضهای مردمی، گزارشهایی است که از غیبت «پلیس امنیت اخلاقی» در خیابانهای ایران خبر میدهند. تردیدی نیست که این عقبنشینی مفاهیم مهم و ابعاد گستردهای دارد؛ بهویژه اینکه اکنون شعار «مرگ بر دیکتاتور» از سراسر ایران در گوش رهبران رژیم جمهوری اسلامی طنین میاندازد.
برگرفته از روزنامه الشرقالاوسط
از: ایندیپندنت