بوی گند سلطنتطلبی
کمپین ننگین و حقارتبار «من وکالت میدهم» بو ی گند شعارهایی است که برخی از سلطنتطلبها در استراسبورگ رها کردند. نباید با این ادعا ی درست که این جماعت در میان سلطنتطلبها چندان برجسته و پرشمار نیستند، خودمان را گول بزنیم. سلطنتطلبی همانند اسلامگرایی در نهایت به چیرهگی همین جریانها و تودهها ی نادرست و ناراست خواهد رسید. به زبان دیگر اگر سلطنتطلبی در ایران به جایی برسد، کسانی همانند شهریار آهی نقشی بیش از ابراهیم یزدی در اینده نخواهند داشت! و “شورا ی مدیریت گذار” هم چیزی بیش از اسب تروای این نکبت تازه نخواهد بود.
بگذارید خیالتان را راحت کنم حتا اگر همه خطاها و ناکامیها ی رضا پهلوی را نادیده بگیریم(۱) و تمام ادعاها ی وی را در مورد دمکراسی، جمهوریخواهی و حقوق بشر جدی بگیریم، او هم در بهترین حالت و در فشار “ملت همیشه در صحنه” همانطور که خمینی و وعدهها ی رنگین اش قربانی سنت شد، قربانی خواهد شد و به یک دیکتاتور کوچک تبدیل خواهد شد.
نباید خودمان را گول بزنیم، تا ما ایرانیها تغییر نکنیم، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد!
و باید مسولیتپذیر بود؛ خمینی را همین مردم “حماسهساز” خمینی کردند. کمپین من وکالت میدهم شوربختانه نشان میدهدکه ما نمیخواهیم تغییر کنیم؛ و همه چیز انگار قرار است تکرار شود. کمپین من وکالت میدهم یک خیانت آشکار و بزرگ به جنبش زن، زندهگی و آزادی است. شکوه زن، زندهگی و آزادی چه نسبتی با بازگشت به نکبت گذشته دارد؟
سقوط آزاد در دهان هیولا ی بعدی
یکی از سلطنتطلبها در پا ی یادداشتی از من نوشته است: «برای موفقیت یک جمهوری شعور و سواد اکثریت قاطع مردم به عنوان پیشنیاز لازم است که در ایران متاسفانه این فراهم نیست.»
چند نکته در این اظهار نظر قابل توجه است.
یکم. در هر جریانی هواداران بیکله که روایت و خوانشی سطحی از آن جریان دارند، کم نیستند و برجسته کردن آنها و ادعاها ی آنان برای نقد، بیاعتبار کردن و کوبیدن آن جریانها مغلطه ی پهلوان پنبهای یا مرد حصیری نامیده میشود. این مغلطه در بگومگوها ی سیاسی بسیار دیده میشود. در این مغلطه ناقد با انتخاب یک هدف آسان یا ادعاها ی شکننده، در تکاپوی تخفیف و آنگاه شکست کمهزینه و آسان رقیب یا دشمن خود است. در این مغلطه غالبن منتقد حتا ممکن است روایتی بسیار سطحی از رقیب خود بسازد، تا بتواند او را با آسودهگی زمین بزند. در نتیجه اهمیت دارد که نشان دهم این ادعا ساختهگی نیست.۲۱) حتا ادعا را به این دلیل که خوانشی سطحی از سلطنتطلبی است، انتخاب نکردهام! آن را انتخاب کردهام، از آن رو که حرف دل هر جریانی را از زبان هواداران بیشیلهپیله آسانتر و پوستکندهتر میتوان شنید.
دوم. این ادعا شوربختانه چندان هم ناراست و نادرست نیست! یعنی ممکن است بیسواد و بیشعور خواندن یک ملت آنهم به طور قاطع بسیار کلفت و خشن باشد، اما به این دلیل که کلفت و خشن است، نمیتوان به این نتیجه رسید که نادرست و ناراست هم است؛ ادعاها ی بسیاری هستند که هم کلفت و هم خشن و هم درست و راست هستند. از اتفاق اگر بپذیریم که ایران و ایرانیان در جهانها ی جدید از گردونه ی توسعه بیرون افتادهاند و سدهها است که به حاشیهنشینی و خوشنشینی در تاریخ جهان عادت کردهاند، آنگاه میتوان در داوری این سلطنتطلب حظی از حقیقت هم یافت. در باور من آنچه در این ادعا نادرست و ناراست است شاهدی نیست که او آورده است، باید ی است که ساخته است.
سوم. این سلطنتطلب عزیز با این ادعا، نمونه ی مناسبی است که میتواند سطح شعور و سواد ایرانیها را هم آفتابی کند. گیریم مردم ایران آنطور که او گفته است به طور قاطع بیشعور و بیسواد هستند، از این شاهد -حتا اگر درست باشد- چه گونه میتوان به این نتیجه رسید که سلطنت برای این کشور و مردم مناسبترین شیوه ی حکومت است؟ ممکن است مقدمه ی این استدلال را اینگونه پوستکنده و آشکار در گفتارها و نوشتارها ی دیگر سلطنتطلبها به آسانی نیابید، اما نتیجه و تجویز برآمده از آن هسته ی سخت سلطنتطلبی در ایران امروز و ترجیحبند هر اعلامیه و بیانیه است که از سوی سلطنتطلبها صادر میشود.
چهارم. سلطنتطلبها در دوران ننگین جمهوری اسلامی بسیار پیشآمده اند و توانستهاند این ادعا را به برخی از جمهوریخواهان هم بفروشند. جمهوری خواهانی که در “شورا ی گذار” گرد آمدهاند، با سلطنتطلبها تا حد بسیاری کنار آمدهاند و دستکم پذیرفتهاند که شکل حکومت چندان مهم نیست و میتوان آن را به رای مردم سپرد. از این نادانی و بددانی گذشته که در اینجا سر پرداختن به آن ندارم. اما آشکار است که استدلال پایه برای سلطنتطلبی همان است که این دوست نوشته است. سلطنت برای ایران مناسب است، زیرا ایرانیان با آن خو کردهاند.
پنجم. سیاست در باور و داروی من کاسبی قدرت است و سیاستورزی در عمیقترین معنا هنر سازش میان گروهها ی گوناگون برای توزیع قدرت یا سود آن است. در نتیجه ایراد من به سلطنتطلبها از یکطرف و جمهوریخواهان حاضر در شورا ی گذار از طرف دیگر، اشتها ی آنان برای قدرت و ساختوپاخت برای رسیدن به آن نیست. من میخواهم توهم آنها را به تیر تیز نقد بدوزم! من میخواهم به آنها بگویم سر شما از این معامله بیکلاه خواهد ماند.
ششم. این استدلال اما تازه نیست و به سلطنتطلبی هم محدود نمیشود. از اتفاق برخی از ملیمذهبیها هم همین استدلال را برای مذهبی بودن خود مطرح کردهاند. آنها که حتا گاهی ادعا میکنند خودشان لاییک هستند، با این استدلال که مردم با دین، اسلام و شیعه خوگرفتهاند، مذهبی بودن خود را به بیسوادی و بیشعوری قاطع مردم پیوند میزنند. ملیمذهبیها اسب تروا ی جمهوری اسلامی شدند، و انگار شورای گذار هم آماده شده است که اسب تروای بازگشت سلطنت پس از نیم قرن به ایران باشد. سلطنتطلبها به انرژی پشت تاریخ سلطنت در ایران چشم دوختهاند، و جمهوریخواهان شورا ی گذار به انرژی سلطنتطلبها! سلطنتطلبها فکر میکنند، رضا پهلوی را میتوانند مدیریت و مهار کنند، و جمهوریخواهان شورا ی گذار هم ظاهرن بر این باور هستند که میتوانند سلطنتطلبها را مهار کنند. هر دو روی بیشعوری و بیسوادی رقیب خود حساب باز کردهاند. اما هر دو از یک نکته ی مهم غافل هستند! آنها دینامیسم قدرت را نمیشناسند، یا آن را دستکم گرفتهاند! به همان دلایل/شوندها و علل/بنارها که ملیمذهبیها نتوانستهاند خمینی را مهار کنند، جمهوریخواهان شورا ی گذار هم نمیتوانند سلطنتطلبها را مدیریت و مهار کنند و سلطنتطلبها هم نخواهند توانست رضا پهلوی را مهار کنند. زیرا نیرو ی اصلی در تحولات قدرت، در غیبت نهادها ی تاریخی، مدنی و سیاسی پرزور در دست تودهها است. و تودهها در جهان پیشاسیاست (تعلیق سیاستورزی و خلا قدرت) تنها میتوانند یک دیکتاتور دیگر بسازند.
هفتم. از اتفاق درک انقلاب اسلامی برای گذار بهداشتی از جمهوری اسلامی بسیار اهمیت دارد. چه جمهوری اسلامی امروز در اساس با آنچه خمینی گفت و آرزو میکرد هم بسیار متفاوت است. زیرا تودهها سرانجام مهر خود را بر جمهوری اسلامی هم زدهاند! خمینی با همه ی دژخیمی که با خود از سنت به جهان ما آورد، با این جمهوری اسلامی که اکنون روی دست مردم مانده است، چندان موافق نبود. او اسلام مترقیتری را در ذهن خام خود پخته بود. میخواهم بگویم حتا خمینی هم نتوانست اسلام سنتی و انرژی تودهها ی مذهبی را مهار و مدیریت کند. خامنهای چیزی نیست که خمینی میخواست و مدعی بود، خامنهای برآمد خواست تودهها ی مذهبی است.
نهم.
ما ایرانیها در جهانها ی جدید همانطور که از گردونه ی ابزارسازی کنار زده شدهایم، و در حلبیآبادها ی فرهنگی سرمیکنیم، از کاربرد موثر و کارآمد ابزارها هم بیبهره هستیم. یعنی حتا در مواردی که ابزارها ی حی و حاضر هستند، یا آنها را نمیپذیریم، یا اگر بپذیریم تا حد بسیاری آنها را دستکاری و تخریب میکنیم و در کاربرد آنها ناتوان و نابلد هستیم. بسیاری از کشورهایی که به صورت متاخر در گردونه ی توسعه قرار کرفتهاند و من آن را توسعه ی برونزا و پسرو میخوانم، از توسعه درکی ابزاری دارند! ما اما حتا در پذیرش و کاربرد توسعه همانند ابزار هم ناتوان هستیم.
و برای پنهان کردن این ناتوانی است که گاهی ادای توسعه ی ایرانی را در میآوریم.
با این توضیح طولانی بگذارید به ادعا ی آن دوست سلطنتطلب برگردم. حتا اگر بپذیریم -همچنانکه او مدعی است – اکثریت قاطع مردم ایران از شعور و سواد بالایی برخوردار نیستند، نباید در پذیرش و کاربرد ابزار دمکراسی کجسلیقهگی و نادانی و بددانی به خرج داد و یک شترگاوپلنگ دیگر همانند مشروطه یا جمهوری اسلامی آفرید. ما همیشه خوراک مانسترها ی میشویم که خودمان میسازیم.
نمیخواهم به کسی درس اخلاق بدهم؛ زیرا همچنان که بارها تکرار کردهام سیاست اخلاقی هم همانند سیاست دینی بیفرجام و حتا خطرناک است. کمترین خطر این نوع از حماقتها پیشنهاد یک تجربه ی خام و پرهزینه ی دیگر است؛ پیشنهادهایی که با اندکی تامل به آسانی قابل نقد و حذف هستند. من در سیاست بسیار ماکیاولیستی و هابزی میاندیشم؛ و بیزینس سیاست را در صورتی موفقیتآمیز میدانم که کاسبها ی آن چالاک و نازکاندیش و زرنگ باشند؛ کسانی که به آسانی کلاه سرشان نمیرود و میتوانند با سازشها ی خردمندانه این کاسبی را هم به ریل خرد و خردمندی برگردانند. من هم اشتها ی سلطنتطلبها و هم جمهوریخواهها ی شورا ی گذار را برای رسیدن به قدرت و سهمخواهی از حلوا ی سیاست را میستایم، اما بر این باور هستم که آنان هم همانند ملیمذهبیها اولین قربانی هیولای سلطنتی خواهند بود که در بالا آمدناش مشارکت فعال دارند.(۳)
پانویسها
۱- رضا پهلوی در دهه ی گذشته به اندازه ی انگشتان دو دست پروژه ی شکستخورده و ناتمام روی دستها ی هوادران خود گذاشته است! به تعبیر آن دوست طنزپرداز “من نمیفهمم” رضا پهلوی چه باید بکند، که هوادران او خیال شان راحت شود که او اینکاره نیست؟
۲- عکسها ی یاداشت را در بخش کامنتها ی دیوار فیسبوک من موجود است. ۱۳ می ۲۰۲۲٫
۳- این بخش نوشته مربوط به سال ۲۰۲۲ است؛ اما از بس خطاها و نادانیها سلطنتطلبها و شخص رضا پهلوی تکراری و همانند است، میتواند پاسخ مناسبی باشد بر خوابها ی جدید آنان.
از: گویا