متعصبان سنی و سلفی های قشری از زمانی که آقای جورج بوش پسر، عراق را با سخاوتمندی تحویل پیروان مذهب شیعه داد، هم کینه امریکا را در دل پروریدند، و هم نه فقط هیچ گاه پذیرای این ستم رفته بر اهل تسنن – به زعم آنها – نشدند و آن را فراموش نکرده اند، بل خود را مسلح کردند تا بادولت شیعی مذهب عراق بستیزند؛ و با تمام قوای سیاسی توسط دولتهای عرب سنی؛ و با تمام نیروی ترور از جانب وهابی ها و سلفی های کینه ئی، کوشیده اند عراق را در دریای نا امنی غرق کنند تا بل بتوانند حکومت را از چنگ شیعیان عراق بیرون آورند و زمام امور را چون قبل از جنگ عراق، در اختیار اعراب سنی مذهب بگذارند.
در تاریخ کشور عراق هیچ نشانی از حکومت مذهب شیعی نیست؛ و این تاریخ به ما می گوید که این کشور بعد از ظهوراسلام، همیشه در زیر سلطه فرمانروایان سنی مذهب بوده است. شهر بغداد پایتخت خلفای عباسی بود و بیش از پانسد سال خلفای بنی عباس سنی بر این کشور حاکم بودند. تا آن که یک مغول به نام هلاکو خان به توصیه «خواجه نصیرالدین توسی» المعتصم البالله آخرین خلیفه عباسی را در نمد چندان پیچید تا مرد و خلافت برافتاد. سعدی بزرگوار ما در رثاء این خلیفه جبار مرثیه ای دارد که چنین آغاز می شود:
آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین بر زوال مُلک مستعصم امیرالمؤمنین
که نشان پیوستگی فکری و ذهنی شیخ شیراز با مذهب تسنن دارد.
بعدها نیز عراق چون به تصرف سلطان عثمانی درآمد، همچنان حاکمیّت با سنی ها بود. در دوران استعمار بریتانیا نیز همواره سنی ها در رأس کارها بودند و پادشاهش را نیز بریتانیا از میان محتشمان و بزرگان سنی مذهب عربستان برگزید و سلطنت عراق را به خاندان هاشمی سپرد که توسط کودتای ژنرال عبدالکریم قاسم مضمحل شد.
«جرج دبلیو بوش» در زمان ریاست جمهوری اش بر ایالات متحد، با لشکر کشی ناآگاهانه اش به عراق و سقوط صدام حسین، مردم آن کشور را به سه گروه، شیعه، سنی، و کُرد تقسیم کرد؛ و به کُردها خود مختاری داد و مسعود بارزانی را به صورت نوکر امریکا به حکومت کردستان خودمختار عراق منصوب کرد. به این ترتیب شیعیان عراق که تا آن زمان شهروندهای معمولی بودند و مورد تعرض و تبعیض قرار نمی گرفتند – حتا اگر میانشان آدم های فرهیخته و سیاستمدار بود به پستهای کلیدی دولتی نیز گمارده می شدند – به حکومت و سروری می رسیدند. در این کشور سنی و شیعه و آسوری و یهودی و زردشتی (تحت نام ایزدیها) و اهل حق، در کمال مسالمت و قبول همدیگر و رضایت ازهم به زندگی ادامه می دادند؛ و حتا میانشان ازدواج هائی بدون توجه به دین و مذهب طرف، انجام می گرفت… با کار نا آگاهانه بوش پسر و حمله به عراق، شیعیان به عنوان گروه اکثریّتِ مردم کشور عراق معرفی شدند و در سیاست و کشورداری مطرح گشتند؛ و چون با قرنها مهاجرت ایرانیان شیعی و دیگر شیعیان خاورمیانه به کربلا و نجف و کاظمین و سامرا و دیگر بلاد مقدس – از نظرتشیّع – شیعیان در برابر اعراب سنی به اکثریّت رسیده بودند، حکومت را به فرمان دولت امریکا قبضه کردند. امری که هیچگاه مورد قبول و خوشایند سنیها نبود و نخواهد بود که پیامدهایش را هر روز با انفجار اتوموبیل و کشتار انتحاری می بینیم.
لازم به یادآوری است که این وضع تنها مربوط به کشور عراق نیست؛ بل در بسیاری از نقاط خاورمیانه، شیعیان به نحوی مورد حمله و هجوم سنی های متعصب و سلفی ها هستند؛ کشور پاکستان، کشور لبنان، کشور یمن، بحرین، عربستان و…همه ناامن برای شیعیان شده اند. بی شبهه باعث و بانی این جنایات آقای روح الله خمینی زعیم ایران با انقلاب کذائی اش بود. از زمان به قدرت رسیدن خمینی که ادعا و آرزوی فتح کربلا و عراق را در سر داشت و از این راه می خواست لشکریانش را به قدس برساند، و در اندک مدتی تمام آن نواحی را شیعه ی پیرو خود کند، اوضاع خاورمیانه با این گونه سخنان؛ و با اعمال زور توسط غرضی استاندار خوزستان که مرتب تروریست به خاک عراق می فرستاد تا خرابکاری کنند و لوله های نفت عراق را منفجر سازند، در وحشت افتاد. به دستور غرضی پاسداران نفوذی در خاک عراق، حتا حشم و قوت و غذای دهاتیان عراقی را می ربودند و به خوزستان می آوردند. به این ترتیب دشمنی بین شیعه و سنی که قرنها فراموش شده بود، دو باره شعله گرفت و جنگ مذهبی آغازید.
جنگ ایران و عراق را نیز خمینی شروع کرد و امروز مدارکش در نزد زعمای حکومت اسلامی موجود است. بنابراین به جای مسالمت دروغین اسلامی و صلح بین مسلمانان، با نبرد و ستیز، دشمنی ی ملت عراق را نسبت به ایرانیان به آسانی خریدند.
به این ترتیب امروز پس از سی و پنج سال قدرت حکومت شیعه در ایران، کارکرد حاکمان به گونه ای بوده است که در هیچ جای خاورمیانه امنیّت لازم برقرار نیست.
غیر از پیروان شافعی، بقیه سنی ها شیعه را بدعتگزار در دین معرفی کرده و آنان را در زمره کفار می شمارند. البته شیعیان نیز نسبت به سنیها همین نظر و عقیده را دارند و معتقدند که خدا امامت را مانند نبوت ابلاغ کرده و علی و اولادانش امامند و می باید جانشین محمد باشند؛ و هر کس این امامت را قبول نداشته باشد، نبوت را نیز قبول نداشته و در زمره کافران است.
شیعیان بر این باورند که امام غایبشان نیز جانشین محمد است. به همین دلیل است که ظهورش را مبدء و مبنای کشتار سنیان می شناسند و معتقدند نخستین کار امام زمان قلع و قمع سنیان جهان است. زیرا چون طبق ادعا و اعتقاد شیعیان، محمد در ناحیه غدیر علی را جانشین خود کرده بود؛ ابوبکر و عمر و عثمان با حقه و دغل خلیفه شدند، پس هم آنان کافرند و هم مسلمانان معتقد به این خلافت از اسلام خارجند.
همین طرز تلقی و برداشت و شناخت غلط دو طرف از همدیگر، آنان را به دشمن خونی تبدیل کرده است. دقت فرمائید به خاطر این که در ۱۴۰۰ سال پیش عربی از اهالی مکه نتوانسته جانشین محمد شود و خلافت به عربی دیگر از همان قماش رسیده است، مردم ایران – در قیاس اکثریّت – فزون بر تمام مسلمانان سنی، ۱۲ میلیون سنی هموطن را نیز کافر و نجس می شناسند. این که من می گویم سنی ها را نجس به حساب می آورند، خود شاهد ماجرا بوده ام. زمانی که دانشجو بودم، مرحوم پدرم با یکی از فروشندگان عمده کالا در بازار تهران معامله داشت. به من تلفن می کرد که بروم بازار بزرگ و به حاج آقا بگویم برای پدرم فلان مقدار جنس را به سنندج بفرستد. او از من پذیرائی می کرد و دستور می داد از قهوه خانه محل برایم چای بیاورند. من چای را می خوردم و پس از پایان گفتگو از مغازه اش خارج می شدم… من بعد از خوردن چای و خالی شدن استکان توجهی به هیچ تغییری نداشتم. اما در نوبت سوم دیدم حاج آقا استکان مرا وارونه در نعلبکی جا داد و مال خود و شاگردش چنین سرنوشتی نداشتند. من ابتدا موضوع را درنیافتم و علت را نفهمیدم. اما وقتی به کوی امیر آباد که در آن می زیستم برگشتم. روز بعد ماجرا را برای یکی از همشهریانم که دانشجوی ساکن کوی و سنش بیشتر از من بود و پیش از آمدن به دانشگاه کاسب بازار سنندج بود، شرح دادم. او خندید و گفت:«او می دانست شما کرد و سنی هستید. با برگرداندن استکان به قهوه چی ندا داده است که چون استکان تو نجس شده است، آن را با گل شستشو دهد و هفت آب کند»
به این ترتیب من فهمیدم که شیعان متعصب، سنی ها را نجس می شناسند و قطعاً آنها را خارج از دین اسلام ارزیابی می کنند.
در این زمینه آخوندهای شیعی هرچند گاه شروع به بدگوئی و ناسزا به خلفای راشدین و سنیهای ایران و جهان می کنند؛ و در همان حال فریاد برمی دارند که باید مسلمانان اختلافات را کنار بگذارند و یا فراموش کنند.
آیت الله شیعی محمد تقی مصباح یزدی که چیزی جز تعصب شیعیگری بارش نیست ولی خیلی گرد و خاک می کند، در باره خلیفه سوم و سنیهائی که به زعم او به تکفیری مشهور شده اند نوشته است:
«وهابی های تکفیری میوه همان درختهائی هستند که بعد از رحلت پیامبر از حق رویگردان شدند. او گفته است، دنیاگرائی، باندبازی، تبعیض، دادن پست و مقام به قوم و خویش و عشیره توسط خلیفه سوم(عثمان) موجب خشم توده های مردم شد که در نهایت همین امر منجر به قتل خلیفه گردید» (اما نمی گوید علی را نیز یک مسلمان نمازخوان کشت!)
مسئله حکومت و قتل عثمان خلیفه سوم مسلمانان، یکی از اختلافات عمده شیعیان و سنیهاست. در ادبیات شیعه برخی عثمان را به اشرافیگری و تجملگرائی متهم می کنند.
آخوند مصباح یزدی گفته است:«اگر در جوامع اسلامی معارف پیامبر اسلام و اهل بیت کم رنگ شود، کم – کم به سمت سلطنتی و امپراتوری شدن خواهند رفت»
محمد تقی مصباح یزدی این سخنان را پس از «هفته وحدت» در ایران – هفته میان دو روز متفاوت برای سالگرد تولد محمد پیامبر اعراب به اعتقاد سنی و شیعه – بیان کرده است. سنی ها دوازدم ماه عربی ربیع الاول را روز تولد محمد می شناسند؛ و شیعیان روز ۱۷ ربیع الاول را تولد محمد می دانند که در ضمن ولادت امام ششم جعفر صادق را نیز به آن گره زده اند تا خیلی مطلب شیعی باشد و پیامبر و امام در یک روز از ماه متولد شده باشند. حکومت شیعی ایران فاصله این دو روز را به نام هفته وحدت نامگذاری کرده است؛ که با سخنانی چنین، باید گفت هفته وحشت!
آقای مصباح یزدی و دیگر ملاهای شیعی ایران، اسلامگرایان افراطی ی درگیر در سوریه را «تکفیری» خوانده اند؛ یعنی آنان را کافر می دانند. در حالی که خود این گروه، خود را جهادی توصیف می کند.
مصباح یزدی گفته است:«نباید دفاع اسلام را با دفاع آمریکائی، روسی و غیره مقایسه کرد؛ زیرا دفاع اسلام، دفاع از اصل دین است» البته اصل دین در روایت مصباح یزدی یعنی مذهب تشیّع!
بلاهت شاخ و دم ندارد؛ بل در کردار و رفتارآدمی خود را نشان می دهد. آخوندهای شیعی این سخنها را بر زبان می آورند و در رسانه ها پخش می کنند، در همان حال دم از وحدت مسلمانان می زنند؛ در حالی که در نهان و نهادشان می خواهند سنی های کافر را یا از جهان براندازند و یا مجبور به تغییر مذهب و مشرب کنند. چون غیر از شیعه هیچ گونه حقیقتی را نه می شناسند و نه قبول دارند.
این آخوند مکار که تا زمان انقلاب نه اسم و رسمی داشت و نه هرگز با سلطنت مخالفتی بروز داده بود، بعد از انقلاب کماندار میدان مبارزه با هر آزاد اندیش و آزادیخواهی شده است و ذات مستبد و فاشیست خود را مرتب با سخنان یاوه به رخ می کشد و به حقیقت یک فاشیست تمام عیار است… او بارها گفته است کسی که ولایت «خامنه ئی»را قبول نداشته باشد کافراست… اطاعت از ولی فقیه، مانند اطاعت از امام معصوم است؛ و اطاعت از امام معصوم نیز همان اطاعت از خدا است … اگر فلسفه ی دینی و اسلامی همین مزخرفاتی است که ذهن کثیف این آخوند را متعفن و آلوده کرده است، حاشا که من به چنین فلسفه و دانشی احترام بگذارم. جمجمه ی این گونه متحجران فاشیست را تنها باید با کاهدانی مقایسه کرد.
چنین عمامه دارانی مرتب به سنیها توهین می کنند و غدیر خم دروغین را به رخ می کشند و بین سنی و شیعه آتش نفاق و دشمنی را شعله ورتر می سازند. اما هنگامی که اتوبوس زائران شیعی دراثر این یاوه گوئیها مورد حمله متعصبان سنی مذهب قرار می گیرد و شیعیان کشتار می شوند، از سازمانهای جهانی طلب استمداد می کنند و فریاد وحدت مسلمین را سر می دهند!
نه آخوند نابکار! وحدت مسلمانان تا تو احمق فاشیست مبلغ مذهب شیعه اید، امکان ندارد و حاصل نمی شود. شما آخوندها به سرپرستی زعیمتان خمینی، با این انقلاب نکبتتان آتش دشمنی بین شیعه و سنی را برافروختید. اندکی دقت در اوضاع کشورهای همسایه و خاورمیانه، به شما خواهد آموخت در این ۳۵ سال چه کرده اید و چه میوه ای را از این باغ خصومت و عداوت برداشته اید.
کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا 7/۲/۲۰۱۴