اکبر کرمی: انقلابی‌ها مرده‌شوران آینده‌اند

پنجشنبه, 25ام خرداد, 1402
اندازه قلم متن

سرکوب هرچه‌قدر ملایم و پنهان خشونت است و همانند هر خشونتی با زیستمان ما در ژرفاها گره خورده است.

سرکوب یک فرایند است و معمولن زمانی کلید می‌خورد که کم‌تر به چشم می‌‌آید و جمعیت چیره‌ای را که سرانجام قربانی خواهد کرد، کم‌تر نگران می‌کند.

سرکوب امری پیش‌رونده و‌ جمعی است؛ یعنی هرچه پیش‌تر برود هم لایه‌ها‌ی جدیدتری خواهد یافت و هم قربانی‌ها و‌ جلادها بیش‌تر می‌شوند.

بدخیمی سرکوب همیشه در پوشش برساخته‌ی مبهم و کشدار “خیانت” توضیح و توجیه می‌شود. دش‌واری آن‌جاست که یک جامعه‌ی بی‌تاریخ و توسعه‌نایافته زمانی این آسیب و بنیادها‌ی آن را درمی‌یابد که در فرآیند سرکوب از پا‌ی درآمده است و به یک جسد کامل تبدیل شده است؛ و دیگر حتا نمی‌تواند از خود و خواست‌ها‌ی انسانی و بسیار ساده‌ی خود دفاع کند.

زیرا هرگاه تاریخ و حافظه‌ی تاریخی در میان نیست، این برادران بزرگ (و هرم‌ها‌ی قدرت و داوری‌ی چیره) هستند که خیانت را تعریف می‌کنند؛ و خیانت را به‌گونه‌ای تعریف خواهند کرد که جامعه را همانندی جسدی در اختیار مرده‌شور قرار دهد. ‌

در این چشم‌انداز عجیب نیست اگر انقلابی‌ها‌ی ام‌روز هنوز به جایی نرسیده فرآیند سرکوب‌ را استارت زده‌اند و برای انقلابی‌ها‌ی دی‌روز شاخ‌و‌شانه می‌کشند! آن‌ها نه تنها انقلاب ۵۷ را فتنه و انقلابی‌ها را فرقه نامیده‌اند! (که هر دو هسته‌ی سخت خیانت را در خود دارد، و از این زاویه نطفه‌ی سرکوبی گسترده را به بیضه نشسته‌ است)، که مردمان ایران را بخشی از آن فرقه و فتنه خطاب می‌کنند و خواهان مجازات همه‌ی آن‌ها هستند!
آن‌ها هر روز بیش‌تر از دی‌روز در این چاه ویل سرکوب و‌ خشونت سقوط می‌کنند. به این جملات خطرناک که از کله‌ی داغ اما پوک یک‌ سلطنت‌طلب برخاسته است نگاه کنید تا دچار وحشت شوید.

«در انقلاب
آیا خیانت به سرزمین مادری شامل حال گذر زمان می‌شود یا نه؟
جواب این سؤال‌ها کلید گذار از جماعت نادان و‌ کور ۵۷ است.»

چه‌گونه می‌توان به این‌ جماعت که در کشاکش مدنیت وامانده و در گذار از اجتماع به جامعه درمانده است توضیح داد: اگر خیانتی در کار باشد بار آن بیش از هر کس بر دوش محمدرضا پهلوی و اطرافیان او است! آن‌ها بیش از هر کس هم قدرت، هم امکان ‌و هم فرصت آن را داشتند که از شکاف حکومت با مردم و نارضایتی عمیق مردم باخبر شوند و راهی برای برون‌رفت بگشایند.

رهبر واقعی انقلاب ۵۷ همان‌طور که مهدی بازرگان هوشیارانه‌ گفت محمدرضاشاه بود. او بود که با نادانی انبوه خود به حذف همه‌ی جریان‌ها‌ی پیش‌رو و کارآمد فرمان داد ‌و در گورستانی که برآورد سنتی‌ترین و واپس‌گراترین جریان‌ها رشد گلخانه‌ای یافتند و به دشمنان آزادی دگردیسیدند.

چه‌گونه می‌توان به این جماعت تاریخ نخوانده و‌ کم‌دان‌ و‌ خام توضیح داد که درک شما از شرایط ام‌روز و نیز جریان‌ها‌ی سیاسی دل‌خواه‌تان هم آشکارا همانند انقلابی‌ها ۵۷ است.
یعنی خامنه‌ای هم همان راه رفته است! او همه‌ی سرها و جریان‌ها پیش‌رو و مدرن را زده است! و مردم سرگردان و‌ کلاشان نادان غیر از گذشته‌ی رومانتیک خود نه کسی را می‌شناسند و نه افقی دارند. بازگشت به گذشته فرجام چنین ملت توسعه‌نایافته و رهبران نادان است. این خامنه‌ای است که انقلابی دیگر را به مردم تحمیل می‌کند!

رهبر این فروپاشی که سلطنت‌طلب‌ها را شیر و جوگیر کرده است علی خامنه‌ای است! او این گورستان را ساخته‌است که مرده‌ها‌ی ورم‌کرده در آن شاهی می‌کنند!

انگ‌ خیانت با هیچ استدلالی به مردم‌ نمی‌چسبد؛ چه، مردم صاحب حق و مالک این کشور هستند و حق دارند خطا کنند. مردم‌سالاری نام دیگر حق خطا کردن است و تا قانونی کردن خطا کردن برای مردم پیش می‌رود. خیانت توصیف رفتار سیاست‌مداران بزدل و جاهلی است که در برابر توسعه‌‌ی سیاسی ایستاده‌اند.

انقلاب هیچ‌گاه انتخاب نمی‌شود، انقلاب همیشه به مردم تحمیل می‌شود؛ انقلاب برآمد ایستاده‌گی در برابر اصلاحات است. انقلاب آخرین جنبشی است که یک جامعه‌ی در حال مرگ از خود نشان می‌دهد. انقلاب تکاپویی ناامیدانه برای ایستاده‌گی در برابر رویا‌ی «جسد و مرده‌شور» است که همیشه در کله‌ی پوک استبداد جاری است. نکته برجسته‌ی این سوگ‌نامه آن‌جاست که باید میان انقلاب و انقلابی‌ها هم فاصله گذاشت! انقلابی‌ها بخشی از نادانی و بدانی و بخشی از استبداد حاکم هستند؛ چه، آن‌ها هم بخشی از فرآیند تحمیل انقلاب به جامعه هستند. انقلابی‌ها به جا‌ی انتخاب دش‌وار اصلاحات، به وس‌وسه‌ی خام انقلاب تسلیم می‌شوند. انقلابی‌ها مرده‌شوران آینده‌اند.

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.