مزدک دانشور: حزب توده و مصدق در کودتا: قصور یا خیانت؟

شنبه, 28ام مرداد, 1402
اندازه قلم متن
رضا رادمنش و ایرج اسکندری از موسسان حزب توده بودند

منبع تصویر،TTT

 
توضیح تصویر،

رضا رادمنش و ایرج اسکندری از موسسان حزب توده بودند

نویسنده، مزدک دانشور، پژوهشگر تاریخ معاصر دانشگاه لیدن

(توضیح بی‌بی‌سی: این مقاله برای نخستین بار در سال ۱۳۹۲ و همزمان با شصتمین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد در وب‌سایت بی‌بی‌سی فارسی منتشر شد. این مقاله هم‌اکنون به مناسبت هفتادمین سالگرد کودتا، بازنشر شده است.)

«انسانها تاریخ خود را می‌سازند، اما نه به شیوه‌ای که دلخواه آنان است و نه تحت شرایطی که خود برگزیده‌اند.» – کارل مارکس

۴۹ سال پیش در اوایل ماه سپتامبر که نوید بهار در نیمکره جنوبی است و پس از انتخابات پارلمانی در شیلی، برای راستگرایان افراطی مسجل شده بود که از طرق قانونی امکان برکناری سالوادور آلنده میسر نیست و باید برای کودتا آماده شوند.

این جنس کودتا علیه چپگرایان و ملی‌گرایان البته نه از آمریکای لاتین که از ایران تحت حکومت مصدق آغاز شده بود. کودتاهایی که از سوی بخشی از حاکمیت و نیروهای امنیتی-نظامی هم برای تأمین منافع اقتصادی غرب، یا به تعبیر چپگرایان، امپریالیسم صورت می‌گرفت و هم برای خنثی کردن کشش ذاتی این جنبشها به اردوگاه شرق.

حفظ این «دمکراسی‌های کوچک کشورها از خطر کمونیسم» توجیهی بود که از سوی حاکمان غربی و برای حفظ منافع‌شان به این حرکت‌های کودتایی اطلاق می‌شد.

تابستان گرم سال ۱۳۳۲ شمسی (۱۹۵۳میلادی)، آغازگر چنین رویکردی از سوی غرب بود. دولتی بر سر کار بود که با توجه به اختیارات خاص، قدرتمندترین نخست‌وزیر مشروطه بر آن حکم می‌راند؛ منافع بریتانیا به طور خاص و منافع غرب به صورت عام با ملی شدن نفت به خطر افتاده بود؛ حزب منسجم توده ایران، حزبی چپگرا و طرفدار اردوگاه شرق در خیابان و محل‌های کار دست بالا را داشت و مهم‌تر از همه، مجلس هفدهم که دولت در آن اکثریت ضعیفی داشت با یک رفراندم و اکثریتی بسیار بالا منحل شده بود.

در فضای جنگ سرد، محافظه‌کاران در بریتانیا و جمهوری‌خواهان در آمریکا به قدرت رسیده بودند و استالین رهبر سرسخت اتحاد شوروی در زمستان آن سال درگذشته بود؛ طبقه حاکم (شاه، دربار، زمین‌داران و رهبران محافظه‌کار مذهبی) برای رهایی از مصدق حاضر به انجام معامله‌ای فاوستی بودند و آخر آنکه ملی شدن نفت در دنیای آن روزگار برای «امپریالیسم کشتی‌های توپ‌دار» قابل تحمل نبود، چنانکه سه سال بعد نیز ملی شدن کانال سوئز از سوی غرب اروپایی تحمل نشد.

حامیان دولت ملی نیز در آن برهه زمانی چندان متفق به نظر نمی‌آمدند، بورژوازی تجاری از دورنمای مبهم رابطه با جهان غرب اگرنه خشمگین که آشفته بود و از آن سو روشنفکران مستقرش، روحانیت اصولی، از پیشروی فزاینده نیروهای سکولار در زیست اجتماعی مردم هراسان بودند، طبقه متوسط سنتی یعنی متحد اصلی بورژوازی تجاری و پیروان روحانیت محافظه‌کار نیز در تبعیت از رهبرانش از مصدق دورتر می‌شد.

تنها طبقه‌ای که نمایندگان سیاسی‌اش به مصدق وفادار مانده بودند، طبقه متوسط جدید بود که در آن زمان لایه‌ای نازک یعنی حدود ۱۳ درصد جمعیت فعال کشور به حساب می‌آمد.

نمایندگی سیاسی طبقه کارگر و بخش فرودست طبقه متوسط جدید در آن زمان منحصرا در اختیار حزب توده ایران بود و این حزب نیز نسبت به مصدق سیاستی متغیر داشت.

تا پیش از سی تیر و با وجود کابینه اول مصدق (با حضور گلشاییان، زاهدی، بوشهری و لطفی) اکثریت هیات اجراییه حزب (هشت نفر) نظری منفی به مصدق داشت و او را همراه و همدل امپریالیسم نو (یعنی آمریکا) می‌دانست و فقط اقلیتی (سه نفر) در آن زمان به ملی بودن مصدق باور داشت.

پس از واقعه سی تیر و مشخص شدن وجهه ضدامپریالیستی مصدق و با فشار کمیته ایالتی تهران و به خصوص با استدلالات فردی به نام تمدن این حزب به سوی همراهی هرچه بیشتر با مصدق پیش رفت تا آنجا که از اسفند ۱۳۳۱ تا مرداد ۱۳۳۲ حزب توده ایران به نوعی خود را در اتحاد با دولت ملی مصدق به حساب می‌آورد و حمایت خود را از تصمیمات مهم جبهه ملی چون محدود کردن اختیارات شاه در ارتش، تلاش دولت برای مدیریت اقتصاد بدون نفت و همچنین موضوع جنجالی انحلال مجلس هفدهم اعلام کرده و به حمایت علنی از دولت می‌پرداخت.

به همین دلیل و به خاطر نگران نکردن مصدق از آماده‌سازی برای مقابله با کودتا خودداری ورزید. این در حالی بود که نیروی سوم خلیل ملکی (عضو انشعابی حزب توده ایران) با همکاری حزب توده و نهضت ملی به شدت مخالف بود و در آن کارشکنی می‌کرد.

دادگاه نظامی محاکمه محمد مصدق

منبع تصویر،GETTY IMAGES

 
توضیح تصویر،

دادگاه نظامی محمد مصدق

 

از سوی دیگر به خاطر انحلال مجلس دست شاه برای عزلِ نخست‌وزیر بدونِ استمزاج از مجلس باز شد. اینکار در مشروطیت سابقه تاریخی نیز داشت. چنانکه در دوران فترت مجلس، احمدشاه صمصام‌السلطنه را برکنار نموده بود و وثوق‌الدوله را به جای او نشانده بود.

با این‌همه در دفاعیات دکتر مصدق هم مشخص شد که اگرچه چنین کاری مسبوق به‌سابقه بوده، ولی با روح مشروطه یعنی عدم مسوولیت شاه در چنین حکومتی خوانایی نداشته است.

به هر روی شاه جوان در سودای تکرار حکومت مطلقه پدرش، یا با قول‌های کرمیت روزولت و یا با فشار و ابرام خواهرش بر تردیدها غلبه کرد و حکمی سپید امضا به کودتاچیان داد تا با کمک نظامیان، نخست‌وزیر قانونی را معزول دارد. چنین کنشی از دید سازمان افسری حزب توده ایران البته پنهان نماند.

ماشاءالله ورقا، رئیس دایره اطلاعات و مراقبت شهربانی کل کشور عضو سازمان افسری حزب توده ایران بود که به واسطه حساسیت شغلی‌اش به صورت بی‌واسطه با خسرو روزبه رئیس دایره اطلاعات حزب ارتباط داشت. او نحوه اطلاع یافتن از کودتای بیست و پنج مرداد را اینگونه شرح می‌دهد:

«با تماس‌های شخصی و شغلی که از زمان دولت مصدق و پس از کودتا با اصل چهار ترومن و برخی از کارمندان سرشناس آن سازمان و همچنین با نمایندگی نظامی آمریکا داشتم خواه ناخواه از بسیاری اسرار و امور پنهان آن دوران مطلع می‌شدم.»

«برای نمونه در دوران حکومت مصدق از منابع وابستگی نظامی آمریکا خبر یافتم که کودتایی علیه دولت در حال تکوین است. این موضوع را به اطلاع سازمان افسری رسانیدم. سازمان افسری و رهبری حزب با اطلاعات تقاطعی دیگری که بوسیله روزنامه‌ها فاش ساخته و به دولت و شخص مصدق هشدار لازمه را دادند.»

محمدعلی عمویی ۲۵ سال در زندان شاه حاضر به ندامت نشده بود

منبع تصویر،TARIKHIRANI.IR/

 
توضیح تصویر،

محمدعلی عمویی ۲۵ سال در زندان شاه حاضر به ندامت نشده بود

 

یکی دیگر از شاهدان عینی محمدعلی عمویی است. او در آن دوران از اعضای سازمان افسری حزب توده ایران بود. روایت او از چگونگی خبر‌رسانی به مصدق اینگونه است:

«آقای مهندس ناصر بانکی در آن زمان عضو سازمان جوانان و دانشجوی دانشگاه تهران بود. دوستی داشت به نام آقای فیاضی. فیاضی برادری داشت که افسر گارد شاهنشاهی بود.»

«اینها همان روز ۲۴ مرداد که در خیابان بودند ناگهان می‌بینند که سروان فیاضی با لباس کامل نظام، شمشیر، کلت، کلاه‌خود، گتر روی کفش، یعنی درست آن هیاتی که یک افسر باید سر خدمت و موقع مراقبت و نگهبانی باشد، از خیابان کاخ می‌آید این طرف و آن طرف می‌گردد و به برادرش اشاره می‌کند که بیا. مطلبی را به برادرش می‌گوید.»

«برادرش می‌آید پهلوی آقای ناصر بانکی که دوست صمیمی ‌او بود و به او می‌گوید که اسماعیل، یعنی سروان اسماعیل فیاضی خبر داده که امشب قرار است یک کودتایی علیه دکتر مصدق بشود و شکل آن هم این است که می‌آیند به طرف منزل دکتر مصدق و اعلام عزلش از نخست‌وزیری را با خود می‌آورند و اگر نپذیرد طبعا آن اقدامات کودتاگرانه‌شان را که احیانا بازداشت و … است، انجام می‌دهند.»

«ناصر بانکی در ارتباط با بالاترین مقام حزبی که عضو کمیته ایالتی تهران بود خبر را منتقل می‌کند و اظهار می‌کند که این خبر خیلی فوری است و باید بلافاصله به نظر اعضای کمیته مرکزی برسد. خب با توجه به نظمی‌ که در درون سازمان نظامی‌ بود، بدون تردید این مساله از طرق دیگر هم رفته است…»

مازیار بهروز هم به سه فرد دیگر (سرهنگ محمدعلی مبشری، عضو فرمانداری نظامی تهران، سرگرد مهدی همایونی، عضو گارد سلطنتی و سروان محمد پولاددژ) اشاره می‌کند که در سازمان افسری عضو بوده و در میان کودتاچیان نفوذ داشته و اخبار و اطلاعات را در اختیار حزب و سپس مصدق قرار داده‌اند.

نورالدین کیانوری پس از پایان خدمت سربازی‌اش در سال ۱۳۲۱ به حزب توده پیوست

منبع تصویر،GETTY IMAGES

 
توضیح تصویر،

نورالدین کیانوری پس از پایان خدمت سربازی‌اش در سال ۱۳۲۱ به حزب توده پیوست

 

کیانوری، سرهنگ محمدعلی مبشری را خبررسان اصلی می‌داند که علاوه بر خبر کودتا اسامی برخی از افسران بالارتبه گرداننده کودتا را با خود آورده بود که اسم سرتیپ محمد دفتری، خواهرزاده مصدق نیز در آن بوده است.

کیانوری نحوه اطلاع‌رسانی به مصدق را اینگونه شرح می‌دهد:

«من در همان ساعت، باز از راه اندرونی با دکتر مصدق ارتباط گرفتم و به او گفتم: آقای دکتر! توطئه کودتا قطعی است. کودتاچیان در کنار هم جا‌ گرفته‌اند. نام کودتاگران چنین است… ما اطمینان داریم که دوستان شما در ارتش که در پست فرماندهی هستند عرضه و لیاقت هیچ اقدامی را ندارند.»

«ما دوستان بسیار با‌ارزش و فداکاری در میان افسران داریم که می‌توانیم به شخص شما معرفی کنیم. از آنها برای دفاع خانه‌ خودتان و برای پست‌های مهم فرماندهی استفاده کنید. تنها از این راه می‌شود جلوی خطر را گرفت.»

روایت سروان موسی مهران (فشارکی) یکی از محافظان خانه مصدق و با تمایلات ملی‌گرایانه از آن روزها چنین است:

«روز پنج شنبه ۲۲ مرداد ماه، روزنامه ارگان جمعیت مبارزه با استعمار که در حقیقت ارگان و بیان‌کننده نظرات حزب توده بود، اعلام کرد کودتایی در شرف وقوع است و اسامی تعدادی از این افراد که در این کودتا شرکت می‌کنند را نیز نوشت، از آن جمله نام‌های سرلشکر زاهدی، سرتیپ گیلان‌شاه، اخوی و چند نفر دیگر… من با مطالعه مقالات این روزنامه‌ها و با شناختی که از شرکت‌کنندگان احتمالی در طرح کودتا داشتم، مطئمن بودم که اطلاعات این روزنامه‌ها صحیح است.»

«ساعت ۱۱ صبح روز ۲۲ مرداد بود که موتورسواری به در منزل آقای دکتر مصدق و در واقع دفتر نخست‌وزیری مراجعه کرد و گفت نامه‌ای از طرف کمیته مرکزی حزب توده برای آقای دکتر مصدق دارد. البته آن زمان حزب توده غیرقانونی بود و همه وحشت داشتند که کمترین تماسی با اعضای این حزب داشته باشند.»

«با وجود اطلاع از اینکه این نامه از سوی حزب توده فرستاده شده قبول کردم که آن را بگیرم و به آقای دکتر مصدق برسانم … آقای دکتر مصدق وقتی نامه را خواندند به من گفتند شما این افرادی که از آنها نام برده شده را می‌شناسید؟…آیا محتوای این نامه به نظر شما می‌تواند صحیح باشد؟ من عرض کردم با شناسایی که بنده از این افراد دارم صحیح است…»

مصدق

محمد مصدق خود نیز بر وجود چنین تماسی صحه می‌گذارد. اما از حزب توده ایران نام نمی‌برد:

«شنبه بیست‌وچهار مرداد بین ساعت ۶ و ۷ شخص ناشناسی مرا پای تلفن خانه خودم خواست و گفت عده‌ای مأمور شده‌اند که در این شب کودتا کنند و شما را دستگیر نمایند.»

«دو عراده تانک هم از سعدآباد به شهر می‌فرستند که در یکی از خیابان‌های نزدیک خانه شما متوقف شود که بلافاصله من سرتیپ ریاحی را که در شمیران بود خواستم و دستور تقویت قوای محافظ خانه خود را به او دادم و راجع به دو عراده تانک که گفتند از سعداباد می‌آیند سوال کردم… آنوقت معلوم شد همین رئیس ستاد آرتش که در زمان تصدی من به این مقام رسیده و مورد اعتماد من بود دستور اجرا نکرده بود و آنوقت فهمیدم که من بفرموده شاهنشاه در ارتش چه یاران وفاداری داشتم.»

شکست کودتای نیمه شب ۲۴-۲۵ مرداد نیازی به تکرار ندارد و مکررا در تاریخ آمده که نحوه شکست این کودتا و دستگیری بخشی از کودتاچیان چگونه بوده است.

اما تلاش کودتاگران به این کوشش ناکام ختم نشد و آنها تلاش دیگری را سامان دادند. این واقعه نیز پیش از وقوع از سوی حزب توده به مصدق خبر داده می‌شود.

علی شایگان، مشاور مصدق در خاطراتش چنین می نویسد:

«در اطاق پذیرایی [منزل دکتر مصدق] منتظر ملاقات بودم که محمدحسین قشقایی وارد شد که از اطاق دکتر مصدق برمی‌گشت. از او پرسیدم چه خبر دارید. گفت اینها [آمریکایی‌ها] مصمم هستند که به هر قیمتی هست دکتر مصدق را از پای درآورند… بعدها آقای ناصر قشقایی می‌گفت ما به دکتر مصدق پیغام دادیم که آیا اجازه می‌فرمایید که ما با عده کافی برای کمک به دولت به تهران حرکت کنیم و او اجازه نداد… روز پیش، صبح [۲۷ مرداد] که برای ملاقات دکتر می‌رفتم، دم در خانه دو سه نفر از افراد حزب توده منتظر ورود ایشان بودند، همین که از اتومبیل پیاده شدم جلو آمدند. یکی از آنها را می‌شناختم. معلم دبیرستان و مردی آزادی‌خواه و وطن‌دوست [قدوه] بود. گفتند مخالفین دولت مشغول اقدام برای “کودتا” هستند. از آقای دکتر بخواهید که امر کنند اسلحه در اختیار ما بگذارند. ما گارد ملی تشکیل خواهیم داد و تحت امر دولت خواهیم بود. به آنها قول دادم که فورا مطلب را به عرض دکتر مصدق برسانم و همین کار را هم کردم ولی دکتر مصدق جواب منفی داد.»

مصدق به رغم اخبار رسیده و وضعیت غیرعادی که در سپهر سیاسی ایران اتفاق افتاده بود، همچنان بر رفتار قانونی و عملکرد اصلاح‌طلبانه و آرام پافشاری می‌کرد. به عنوان مثال سعید فاطمی روایت می کند:

«[دکتر فاطمی پس از آزادی] صبح ۲۵ مرداد با پیژامه و دمپایی به اتاق مصدق رفت و گفت: من دیگر نمی‌خواهم وزیر خارجه باشم، مرا وزیر دفاع کنید. مصدق گفت: برنامه‌تان چیست؟ فاطمی پاسخ داد برنامه من این است که تا ظهر امروز ۵۰ نفر را اعدام کنم. مصدق با صدای بلند فریاد زد: با چه قانونی؟ فاطمی گفت با قانون انقلاب. مصدق جواب داد: قانون من قانون اساسی است، قانون انقلاب نیست. فاطمی گفت قانون من قانون انقلاب است. وقتی فاطمی از اتاق بیرون آمد، رو به دکتر غلامحسین مصدق کرد و در همان حال که عصایش را بلند کرده بود، گفت: غلام این پدر تو ما را به کشتن می‌دهد.»

حتی مصدق پس از تظاهرات طرفداران حزب توده ایران در روز ۲۷ مرداد دستور سرکوب هرگونه تظاهراتی را که در آن لغو سلطنت مطرح شود، به ارتش ابلاغ می‌کند. خود او ادعا می‌کند که این دستور را پیش از شروع مذاکره با سفیر آمریکا (یعنی ساعت شش بعد از ظهر) ابلاغ کرده است و هشدارهای هندرسن در این زمینه بی‌اهمیت بوده است.

تفسیر دیگری نیز موجود است که نقش هشدارهای هندرسن را عمده می‌کند. به هر روی خود مصدق نیز در خاطرات و تأملاتش اذعان می‌دارد که همین دستور به بعضی از افسران میدان داد تا به بهانه در خطر بودن سلطنت مشروطه، کودتای دوم را پی بگیرند.

پس از کودتا بسیاری از اعضای حزب توده بازداشت شدند

منبع تصویر،UUU

 
توضیح تصویر،

پس از کودتا بسیاری از اعضای حزب توده بازداشت شدند

 

این دستور مصدق اما به قلع و قمع نیروهای فعال حزب توده منجر شد. چنانچه در کتاب «پنج روز رستاخیز ملت ایران» نگارندگان می‌نویسند:

«وقتی سرگرد زند [فرمانده هنگ نادری] از دستور پراکنده کردن تظاهرات در حدود ساعت هشت شب ۲۷ مرداد باخبر شد، خوشحال شد و بهترین سربازان و درجه‌داران و افسران شاه‌دوست خود را انتخاب و از هنگ خارج شدند.»

«در خارج از محوطه سربازخانه سرگرد زند دو گروهان سرباز را دور خود جمع کرد و به آنها گفت: سربازان عزیز می‌خواهند شاه را از سلطنت خلع کنند و حکومت به دست کمونیستها بی‌افتد، هرکدام از شما که طرفدار شاهنشاه هستید با من بیایید و هرکس مخالف است به سربازخانه برگردد.»

«تمام افسران و درجه‌داران و سربازان دست‌های خود را به عنوان موافق بالا بردند و پس از بوسیدن قنداق‌های تفنگ‌هایشان هم‌قسم شدند که ولو به قیمت جانشان تمام شود به نفع شاهنشاه تظاهر و اقدام جدی معمول دارند. این دو گروهان وقتی به خیابان‌های شهر رسیدند، توده‌ای‌ها را که مشغول تظاهرات بودند به شدت متواری ساخته و همان‌شب قریب به ۷۰ نفر از آنان را دستگیر کردند و دو نفر هم در اثر زخم‌های مهلکشان که برداشته بودند کشته شدند…»

خیابانی در تهران در روزهای پرآشوب مرداد ۱۳۳۲

منبع تصویر،GETTY IMAGES

 
توضیح تصویر،

خیابانی در تهران در روزهای پرآشوب مرداد ۱۳۳۲

 

روایت کیانوری از آن شب شبیه به روایت افسران کودتاچی است:

«عصر روز ۲۷ مرداد، حمله وحشیانه پلیس و فرمانداری نظامی تهران به نمایش‌دهندگان ضد شاه مخلوع در خیابان‌ها آغاز شد. سربازان و پلیس با شعارهای “زنده باد شاه” مردم را وحشیانه کتک می‌زدند و زخمی می‌کردند و بازداشت می‌نمودند.»

«در آن عصر تنها در تهران بیش از ۶۰۰ نفر از افراد مبارز حزب ما بازداشت شدند و این بازداشت‌ها صدمه زیادی به ارتباطات حزب ما که به علت مخفی بودن، تنها سرپایی و در خیابانها بود، وارد ساخت.»

«در نبود حزب توده در خیابان‌ها، فواحش و اوباش و مزدبگیران آژاکس، خیابان‌ها را به تصرف درآوردند و هنگ‌های نظامی بی‌حضور مردم خانه ۱۰۹ خیابان کاخ را در هم کوبیدند. کسی در رابطه با پیروزی کودتای ۲۸ مرداد، اگر حتی در رابطه با کودتا بودن آن شک داشته باشد، شکی ندارد.»

کودتایی که مسیر تاریخ در ایران را عوض کرد. در بود و باش انسان‌های بسیاری تأثیر گذاشت و به عقب‌نشینی نیروهای سکولار مردمی (جبهه ملی و حزب توده ایران) و خالی‌شدن عرصه از این نیروها منجر شد. عرصه‌ای که در آن ناسیونالیسم کهن‌گرای پهلوی با اسلام سیاسی به جدالی کشیده شد با پایانی البته مشخص.

با همه آنچه گفته شد یکی از سوالات اصلی مورخان، سال‌ها این بوده است که به راستی تقصیر شکست دولت مصدق بر گردن چه نیرویی است؟ در پاسخ به این سوال می‌باید در ابتدا نوع نگاه به تاریخ را مورد بررسی قرار دهیم.

کسانی که در نقد تاریخی خود به دنبال مقصر می‌گردند عموما چه چیزی را دنبال می‌کنند؟ آنها جاده‌ای صاف و هموار و مرکبی راهوار را در ذهن تصویر می‌کنند که راننده‌ای ناتوان پشت فرمان نشسته است و با بی‌تدبیری محض آن ماشین را به جای اینکه به مقصد ببرد به دره رانده است.

این نوع نقد، نگاه خود را معطوف به عاملیت (Agency) می‌کند و برای بازیگران، عقلانیت کامل در کنار اختیار مطلق قائل می‌شود. گویی هیچ ساختار محدود‌کننده‌ای به پای این بازیگران، زنجیری نینداخته است و فقط بصیرت آنان می‌توانسته راهگشا باشد.

چنین تصویری بر یک مبنای فلسفی ساخته شده است. مبنایی که در فلسفه و سپس اقتصاد مدیون مکتب اتریش بوده، بر پارادایم‌های «لیاقت و مسئولیت» استوار است.

در این نگاه همان‌گونه که ورشکستگی برگرده صاحب کار است، به همان ترتیب خشونت و بیماری و عدم توانایی در ادامه تحصیل و … برعهده فرد دانسته شده و با نفی مسئولیت دیگران (چه دولت و چه ساختارهای فرهنگی-اجتماعی) هم برد و هم باخت را به حساب توانایی‌ها شخصی می‌ریزد.

ناگفته پیداست که از نگاه داوران این مکتب بازندگان چه کسانی خواهند بود و اینکه مسابقه در کجا و چه شرایطی آغاز شده است، البته که مهم نخواهد بود.

مردم در خیابان‌های تهران (دهم مرداد ۱۳۳۲)

منبع تصویر،GETTY IMAGES

 
توضیح تصویر،

مردم در خیابان‌های تهران (دهم مرداد ۱۳۳۲)

 

در آن سوی این داستان، کسانی وجود دارند که با عمده کردن ساختار (Structure) بر هر گونه کنش و عمل مختارانه انسان خط بطلان می‌کشند.

آنها ساختارهای اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی را «تعیین کننده» رفتارهای انسانی می‌دانند و حتی برای اتفاقات پرآشوبی چون انقلاب، مرحله خاص و از پیش تعیین شده‌ای قائل می‌شوند و حتی چنان در این عرصه پیش می‌روند که با نگاهی مکانیستی، چرخ‌های ارابه تاریخ را بی‌مهارِ انسانی فرض کرده و بر فراز انبوهی از پیکره‌های انسانی آن را در گردش می‌بینند.

نگاهی هزاره‌ای که هم گذشته و هم آینده را یا اسیر گناه اولیه و یا یوتوپیای گریزناپذیر می‌پندارد. عموما این نگاهها و نگرش‌های کلان از وضعیت حال آن ناظران برخاسته و در وضعیتی رخ می‌نماید که افراد، مشارکتی در روندهای جامعه خود ندارند و یا حوادث چون سیلی بنیان‌کن از آنان می‌گذرد و آنان آگاهی حاصل شده از تجربه زیسته‌شان را به تمامی تاریخ تعمیم می‌دهند.

ناگفته پیداست که چنین نگاهی می‌تواند توجیه‌گری دوگانه باشد: اول توجیه‌گر کسانی که بی‌عملی‌شان را به انقیاد ساختارها نسبت می‌دهند و در مقابل دستاویز دیگرانی که با ایمانی کور خود را مکلف به تکلیف تاریخی دانسته و برداشت خود را از تکنیک ساختارها، فرای دیالکتیک واقعیت‌های اطرافشان می‌پندارند.

محمد مصدق و تریگو لی دبیرکل نروژی سازمان ملل متحد (پانزده اکتبر ۱۹۵۱)

منبع تصویر،GETTY IMAGES

 
توضیح تصویر،

محمد مصدق و تریگو لی، دبیرکل سازمان ملل متحد (پانزده اکتبر ۱۹۵۱)

 

پس از دهه شصت میلادی، اما گونه‌ای دیگر از نگاه به گذشته (و لاجرم حال و آینده) پا به عرصه گذاشت. این تئوری تلاش کرد با وارد کردن معنای دیالکتیک به ساختارها تحرک ببخشد و عامیلت را نادیده نگیرد.

ای‌پی تامپسون، تاریخ‌نگار بریتانیایی و نویسنده کتاب «فقر تئوری» این نگرش را به شیوه‌ای مترقی در کار خود وارد کرد و به جمله مارکس که در ابتدای مقاله آورده شده است، معنا بخشید.

این نوع نگاه به تاریخ، قضاوت‌های ما را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهد و ما را به درک «واقعی‌تری» رهنمون می‌کند.

به بیان دیگر اگر گذشتگان را اسیران صد در صدی ساختار و یا کنشگر آزاد خودمختار فرض نکنیم، آنها را با توجه به ابزارهای کنونی واقعی‌تر می‌بینیم و لنزهای ساختار یا عاملیت را از چشمان خود بر می‌داریم (که البته نافی این نیست که لنزهای دیگری به چشم داشته باشیم و از حضور آنها بی‌اطلاع باشیم).

اگر اینگونه به تاریخ نگاه کنیم، ساختارهای محدود کننده مصدق بیشتر به چشم‌مان می‌آیند. جنگ سرد و حضور راست‌گرایان در کاخ سفید و خانه شماره ۱۰ دانینگ استریت، مرگ استالین و تشتت در رهبری اتحاد شوروی، کمپانی‌های نفتی سرسخت در جهانی انحصاری که تحریم کامل نفت ایران را رقم زده بودند از یکسو و عوامل ساختاری درونی چون تولید نیمه فئودالی-نیمه سرمایه‌دارانه در کشور که میلیون‌ها کشاورز بی‌سواد را در سیطره خود داشت، نازکی طبقه متوسط جدید و طبقه کارگر صنعتی، نهاد پایدار سلطنت و همراهی روحانیت محافظه‌کار با این نهاد و … از سوی دیگر.

اما تاریخ سوی دیگری نیز دارد و کنش انسان‌ها نیز باید به حساب بیاید. در تمامی این سال‌ها، بسیاری حزب توده ایران را در شکست مصدق مقصر دانسته و گاه آن را به خیانت متهم می‌کنند.

اما نقش مصدق در شکست دولتش کمتر به نقد کشیده شده است. دکتر مصدق پس از ماجرای نه اسفند ۱۳۳۱ با شاه به یک قهر سیاسی رسیده بود. تا آنجا که در مراسم سلام نوروز ۱۳۳۲ در دربار شرکت نکرد و هیچگاه حاضر به دیدار با شاه حتی در خانه پسرش نیز نشد.

او به مصالحه با شرکت‌های نفتی نیز نرسیده بود و مذاکرات در بن‌بست قرار داشت. اگرچه سفارت بریتانیا در ایران به همت فاطمی بسته شده بود، ولی مزدبگیران سفارت و سازمان‌های وابسته در حال فعالیت بودند و اخبار آنها به گوش مصدق می‌رسید.

کودتایی در شرف وقوع بود و اسامی کودتاچیان در دست او بود و نیروهایی آماده فداکاری در رکاب داشت و در خانه نشسته بود و حتی از فرستادن یک پیغام رادیویی برای کمک گرفتن از مردم ابا می‌کرد.

گویی باید این سوال پرسیده شود که فرمانده کل قوای مسلح با اختیار عزل و نصب امرای ارتش و شهربانی و ژاندارمری، و نخست‌وزیر قانونی با وزرایی وفادار و مشاورانی دلسوز چرا به جای کنش فعال در قبال کودتا، آرام می‌نشیند و به انتظار حوادث می‌ماند؟

از: بی بی سی


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.