فیلم پرویز ثابتی تکاپویی برای سفیدشویی دوران محمدرضا شاه بود. خوارداشت ژرف مردمان ایران. سازندهگان این برنامه میخواستند بگویند: مردم شعور لازم برای گام برداشتن به سمت توسعه اجتماعی و گسترش فرهنگی و سیاسی را (ندارند؛ و) نداشتند. روشنفکران و جریانهای برجسته که مردم را نمایندهگی میکردند، نادان بودند؛ (و هستند). دانشجویان بیش از یک مشت خرابکار نبودند! (و بیخود میکردند که در پی سهم خود از حاکمیت بودند! و به حاکمیت ملی میاندیشیدند.) یعنی هیچ نیرو و جریان مترقی و پیشرویی در جامعه نبود؛ (و نیست). و تنها حکومت و آن هم شخص محمدرضا پهلوی دانا و توانا بود.
البته این تصویر که تصویر دلخواه هوادران پهلوی است، در خودنگاری پرویز ثابتی از هم دریده میشود. و از آن همهچیزدان و همهچیز توان تنها یک کاریکاتور میماند، که بهگاه خطر فرار را میپسندد و نه قرار را. یعنی در گزارش ثابتی پهلوان پهلوی، به پهلوان پنبهای دگردیسیده است!
اگر گزارش پرویز ثابتی سنگسری را بپذیریم باید حکومت و سیاست را به دستان با کفایت امنیتیها سنگیر بسپاریم تا آنها ایران را آباد و گلوبلبل کنند! (کاری که علی خامنهای کرده است.) هرچند در این مسیر هنوز یک دشواری کوچک وجود دارد. مردم نباید در برابر آنها ایستادهگی کنند؛ و اگر کسی جسارت و شجاعت ایستادهگی داشت، باید درو شود تا مملکت در دستان با کفایت امنیتیها پیش برود و پیشرفت کند!
به زبان دیگر در این داستان راستان سیاست، سیاستورزی و سیاستمدارها برچیده میشوند تا راه پیشرفت در ایران چیده و آماده شود. چنین تصور و تصویری از توسعه به خودی خود یک نورآباد تمام است؛ و عجیب نیست اگر از دل آن تنها یک زورآباد زاییده شود!
باید پرسید برنامهسازان مستند پرویز ثابتی تا چه پایه به پستی و پلشتی آلودهاند، که چین خوابی را برای ایران آینده پختهاند؟ آیا پسند پست هواداران سلطنت در ایران برنامهسازان را به این پستی و پلشتی کشانده است؟ یا این تنگنا ناگزیر و ناگریز است و به همهی بازیگران سنتی و محروم از هوای تازه تحمیل خواهد شد؟
فیلم پرویز ثابتی ثابت کرد که از نورآباد پهلویها تا زورآباد ثابتیها فاصلهی چندانی نیست.
اکبر کرمی
از: گویا