بابک غفوری آذر
گروهی از دانشجویان تسخیر کننده سفارت آمریکا در تهران در روزهای ابتدایی گروگانگیری
توماس ال آهرن جونیور، یکی از ۵۲ دیپلمات و شهروند آمریکایی بود که روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ در تهران از سوی افرادی که «دانشجویان پیرو خط امام» نامیده میشدند، به مدت ۴۴۴ روز به گروگان گرفته شد. او اما به یک دلیلِ مهم، متفاوت از ۵۱ نفر دیگر به گروگان گرفته شده محسوب میشد.
توماس آهرن آخرین مسئول ایستگاه سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا معروف به سیآیای در ایران بود. او از نظر دانشجویان پیرو خط امام کسی بود که اعترافاتش میتوانست نظر آنها مبنی بر اینکه سفارت آمریکا در تهران «لانه جاسوسی» و به دنبال برانداختن حکومت برآمده از انقلاب ۵۷ است را تأیید کند.
این مقام امنیتی در ۹۱ سالگی و پس از گذشت ۴۴ سال از آن وقایع، با انتشار کتاب خاطراتش به بیان بخشی از اتفاقاتی که در تهران از سر گذراند، پرداخته است. در این خاطرات آقای آهرن تأیید کرده است که در همان روزهای آغاز گروگانگیری از سوی دانشجویان پیرو خط امام شکنجه شد و او را مجبور به اعلام نام افراد مختلف به عنوان مرتبطان با سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا کردند. افرادی که برخی از آنها سرنوشتشان قرار گرفتن مقابل جوخههای آتش شد.
کتاب توماس آهرن با نام «از این پرحادثهتر نمیشد» از سوی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیآیای به رایگان منتشر شده است. در این کتاب، آقای آهرن شرحی از ۷۰ سال فعالیتش در مقام یک مأمور امنیتی یا جاسوس آمریکا در نقاط مختلف دنیا، از شیوه استخدامش در سال ۱۳۳۲ خورشیدی تا فعالیت در سفارتخانههای مختلف آمریکا در کشورهایی مانند ژاپن، ویتنام، لائوس، فیلیپین، کامبوج، کنگو و البته ایران میدهد.
توماس آهرن تا پیش از انتشار این کتاب، تنها یک بار در گفتوگو با مارک باودن، روزنامهنگار و پژوهشگر شناختهشدۀ آمریکایی جزئیاتی را از آنچه در تهران از سرگذارند، بیان کرده بود. بخشی از آن صحبتها، سال ۱۳۸۵ در کتاب «مهمانان آیتالله» منتشر شد. با این همه این برای نخستین بار است که بالاترین مقام سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در زمان تسخیر سفارت این کشور در تهران با انتشار کتابی، توضیحاتی درباره دوران فعالیتش میدهد.
بخش مهم کتاب آهرن، قسمت مربوط به ایران است که او شرح میدهد چگونه در ماههای ابتدایی پس از انقلاب، سیآیای با کم کردن از تعداد مأمورانش به دنبال کاستن از حساسیتها نسبت به فعالیتهای واشینگتن در ایران بود و بر همین مبنا افراد تازهای را جایگزین مأموران قبلی میکرد.
توماس آهرن تنها ۴ ماه قبل از تسخیر سفارت آمریکا در تهران به عنوان مسئول ایستگاه سیآیای در روزهای پرآشوب و حادثه بعد از انقلاب ۵۷ به تهران رفت. او در کتاب نوشته که آشنایی به زبان فارسی نداشت و خودش را یک کارآموز در امور ایران میدانست. توماس آهرن شرح داده که تمرین یادگیری زبان فارسی را فقط مدت کمی قبل از اعزام به ایران آغاز کرد و تصمیم سیآیای، نفرستادن خانوادۀ افراد همراه آنها در مأموریتهای مربوط به ایران بود.
توماس آهرن در کتابش نوشته که وظیفه اصلیاش به عنوان رئیس ایستگاه سیآیای در تهران، اطلاع از مقاصد و نگاه حکومت جدید ایران نسبت به ایالات متحده و همین طور شناسایی افرادِ بالقوه مخالفِ حکومت بهویژه در میان آخوندهای محافظه کار سنتی بود که با تلاش روحالله خمینی برای کسب قدرت مخالف بودند. او توضیح نداد که آیا آمریکا طرحی برای مقابله با حکومت برآمده از انقلاب ایران داشت یا نه.
توماس آهرن قسمت دیگری از وظایفش را بازیابی بخشی از قابلیتهای نظارتی و شنود ایالات متحده بر برنامههای موشکی اتحاد جماهیر شوروی آن زمان بیان میکند. اشاره توماس آهرن به چند تأسیسات نظارتی آمریکا در تعدادی از شهرهای شمالی ایران از جمله در بهشهر است که فعالیتشان پس از انقلاب ۱۳۵۷ متوقف شد.
او درباره فعالیتهایش در ایران تا پیش از اشغال سفارت به دیدار با برخی مرتبطان پیشین با ایستگاه جاسوسی آمریکا اشاره میکند و توضیحی نیز از فضای شهر تهران در سال ۱۳۵۸ از جمله خشونت و تنش حاکم بر فضا و همچنین ندیدن روحیه خوشحالی در مردم بهویژه زنان میدهد.
آنچه توماس آهرن در کتاب تا قبل از روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ بیان میکند شامل دیدارهایش با برخی مرتبطان سفارت است. در این قسمت نام افراد آورده نشده و صرفاً به موقعیت یا شغل آنها اشاره میشود. این افراد یک بازرگان، یک رهبر طایفه (ایل) در جنوب ایران، یک مأمور پیشین سازمان اطلاعات و امنیت زمان شاه (ساواک)، یک جوان تحصیلکرده آمریکا و یک روزنامهنگار معرفی میشوند و در مواردی شرحی از دیدارهای آهرن با آنها داده میشود. توضیحات آهرن درباره این دیدارها و انطباق آنها با اسناد منتشره شده از سفارت آمریکا در کتابهایی به نام «اسناد لانه جاسوسی» میتواند هویت آنها را برای محققان مختلف مشخص کند.
آهرن همچنین اشاره میکند که برخی اعضای دولت موقت مهدی بازرگان در زمان شاه جزو مرتبطان با سفارت آمریکا بودند اما به نوشته او «هیچکدام مأمور نبودند.»
توماس آهرن درباره فعالیتهای مربوط به احیای روند شنود آمریکا از شوروی سابق به دیدارهایش با یک جوان ایرانی تحصیلکرده آمریکا اشاره میکند و با «متحرک» و «مدبر» توصیف کردن او مینویسد: «من او را مأمور کردم تا سایت جدیدی را برای نظارت بر آزمایشهای موشکی شوروی پیدا کند. او نتایج بسیار خوشحال کنندهای به دست آورد، و ما در حال برنامه ریزی برای نصب مجدد تجهیزات مجموعه بودیم که به سفارت حمله شد. مأمور، فرار کرد و آخرین چیزی که از او شنیدم این بود که به مقر برگشته بود.» آقای آهرن توضیحی نداده که آیا دولت وقت ایران در جریان چنین اقداماتی قرار داشت یا نه.
او همچنین شرحی از دیدارهایش با یک بازرگان با این فرض که اطلاعاتی از داخل دولت دارد، داده و نوشته است ارزیابیاش از آن دیدار این بود که او اطلاع چندانی برخلاف اظهارات اولیه از عملکرد حکومت نداشت.
توضیحات توماس آهرن از دیدارهایش با افرادی که آنها را رهبر یک ایل در جنوب ایران و یک روزنامهنگار میدهد از بخشهای جالب کتاب است. او نام این افراد را نبرده اما مشخص است اشارههای او به خسرو قشقایی، رهبر وقت ایل قشقایی و سیمون فرزامی، سردبیر پیشین روزنامه فرانسوی زبان مؤسسه اطلاعات است چرا که مینویسد هر دوی این افراد اعدام شدند. او نوشته نگرانی اصلی رهبر ایل، نگاه حکومت خمینی بود. درباره سیمون فرزامی هم نوشته که «میخواست هر کاری که میتواند انجام دهد تا ایالات متحده را از ثبات رژیم جدید و خطر تسلط آخوندهای بلندپرواز سیاسی مطلع کند.» او ابراز تأسف کرده که افشای بخشی از جزئیات پرونده او به شناسایی و اعدامش منتهی شد.
توماس آهرن در کتابش توضیحات بیشتری درباره چگونگی افشای نام سیمون فرزامی نداده اما مارک باودن در کتاب «مهمانان آیتالله» نوشته که افشای کد مربوط به سیمون فرزامی در اسناد بازیابی شده از سفارت از موارد بازجوییهای توماس آهرن بود. رادیوفردا پیشتر در گزارشی جزئیات مربوط به بازداشت و اعدام سیمون فرزامی را منتشر کرده بود.
توماس آهرن در ادامه شرحی از دیدارش با یک مقام بلندپایه پیشین ساواک را میدهد که وعده «اطلاعاتی از آخوندها» را داده بود. او نوشته این مقام ساواک پیش از انقلاب «از حضور شوروی در ایران به ما گزارش میداد». آهرن نوشته این فرد پس از انقلاب همچنان در سازمان اطلاعاتی جدید حکومت فعالیت میکرد و علاقه داشت که ارتباطش را هم با سیآیای حفظ کند.
او گفته این فرد پیشنهاد انجام دیداری با یک آیتالله داد و قرار بود آهرن در صندوق عقب اتومبیل او پنهان شود و به خانۀ این آخوند که نامش در کتاب اعلام نشده برود. این دیدار قرار بود روز ۱۹ آبان انجام شود که با تسخیر سفارت ممکن نشد. آهرن درباره سرنوشت این مقام پیشین ساواک در کتابش توضیحی نداده است.
انطباق این بخش از کتاب توماس آهرن با اسناد منتشر شده از سفارت، میتواند جزئیات بیشتری درباره این مامور ساواک و آخوند مورد اشاره او بدهد. مارک گازیوروسکی، استاد دانشگاه و محقق آمریکایی چند سال پیش در قالب یک پروژه تحقیقی، تمام اسناد منتشر شده از سوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی (معروف به اسناد لانه جاسوسی) را بررسی کرد. در تحقیق او مشخص میشود مقام بلندپایه ساواک که با آهرن دیدار کرده بود، ژنرال علیاکبر فرازیان، مدیرکل اداره دوم ساواک در پیش از انقلاب بود که گفته میشد پس از انقلاب در پایهریزی سازمان اطلاعاتی حکومت جدید همکاری داشته است. مطابق اسناد منتشره فرازیان با مأموران مختلف سازمان سیآیای در تهران تا پیش از حضور توماس آهرن دیدار داشته و در دیدار با آهرن به او پیشنهاد ملاقات با سیدرضا زنجانی از آخوندهای نزدیک به کاظم شریعتمداری داده است. دیداری که آهرن در کتاب نوشته به دلیل تسخیر سفارت هرگز انجام نشد.
بخش بعدی کتاب، شرح اتفاقات روز ۱۳ آبان است که آهرن مینویسد چگونه در میانه تسخیر سفارت متوجه میشود با نبودن تعدادی از مقامهای دیگر سفارت و حضورشان در ملاقاتی در وزارت خارجه ایران، تبدیل به ارشدترین فرد هنگام حمله میشود. او شرح میدهد که به عنوان فرد ارشد در سفارت از تفنگداران دریایی محافظ خواست تا به سمت تسخیرکنندگان شلیک نکنند.
او همان زمان همراه چند همکارش در بخش اطلاعاتی در حال از بین بردن اسناد سفارت بود که در میانه تلاشهایشان با خرابی دستگاه پودر کن کاغذ روبرو میشوند و ناچار به استفاده از دستگاه قدیمی میشوند که سندها را صرفاً رشته رشته میکرد. بخشی از سندهایی که افراد تسخیرکننده سفارت بعداً موفق به احیایشان میشوند به این اتفاق مربوط بود.
معصومه ابتکار، از جمله افراد تسخیرکننده سفارت و یکی از سخنگویان دانشجویان پیرو خط امام در کتابی با نام «تسخیر» که اواخر دهه ۸۰ خورشیدی درباره اتفاقات مربوط به اشغال سفارت آمریکا نوشت به از بین نرفتن تمام اسناد ناشی از خرابکاری دستگاه اصلی اشاره کرده و نوشته چگونه کاغذهای رشته شده احیا شدند.
بخش مهم دیگر کتاب توماس آهرن شرح او از بازجوییهایش است. او نوشته به جز چند روز، تمام مدت ۴۴۴ روز را به تنهایی و جدا از دیگران نگهداری شد. او نام بازجو و شکنجهگرش را در کتاب «حسین» ذکر می کند که اشارهای به حسین شیخ الاسلام از دانشجویان تسخیرکننده سفارت است. آقای شیخالاسلام همان سالها بارها در تلویزیون ایران حاضر و به افشای اسناد به دست آمده از سفارت پرداخت. خود آقای شیخالاسلام که بعدها تا مقام معاونت وزارت خارجه ایران پیش رفت در گفتوگوهای متعددی به بازجویی از توماس آهرن اشاره کرد.
توماس آهرن در کتابش نوشته که حسین شیخالاسلام به دستها و پاهای او با شلنگ پلاستیکی شلاق زده بود و بعدها او را تهدید به اعدام در ملاءعام کرد.
حسین شیخالاسلام که سال ۱۳۹۹ به دلیل ابتلا به بیماری ناشی از ویروس کرونا جانش را از دست داد در یکی از مستندهای ساخته شده درباره گروگانگیری، آهرن را «خیلی سرسخت، استاد فلسفه، پرفسور کارکشته و ورزیده و با حدود ۶۰ سال سن» توصیف میکند. اظهاراتی که البته نادرست است چراکه توماس آهرن در آن زمان ۴۸ سال سن داشت.
آقای شیخالاسلام همچنین گفته که آهرن سرسخت بود و در ابتدا هیچ حرفی نمیزد و مقاومتر از همه گروگانها بود. حبیبالله بیطرف، از دیگر دانشجویان تسخیرکننده سفارت و وزیر نیرو در دو دولت محمد خاتمی هم سال ۱۳۸۷ در گفتوگویی با خبرگزاری فارس توماس آهرن را «فردی بسیار پیچیده» توصیف کرده بود.
آقای آهرن نوشته که زیر فشارها ابتدا مجبور به تأیید هویتش و بعد افشای برخی کدهای امنیتی مربوط به هویت افراد مختلف در سندهای بهدست آمده در سفارت شد. او توضیح بیشتری در این باره در کتابش نداده اما در کتاب «مهمانان آیتالله» گفته شده که حسین شیخالاسلام از آهرن خواسته بود تمام کدهای مربوط به افراد مختلف را برایش فاش کند. کدهایی که طیف مختلفی از افراد مرتبط با سفارت آمریکا را در بر میگرفت.
دانشجویان پیرو خط امام چند هفته پس از اشغال سفارت در قالب برنامههای تلویزیونی شروع به انتشار اسنادی کردند که به گفته آنها در سفارت یافته بودند. این برنامهها که از آنها با نام افشاگری یاد میشد موارد متعددی از اتهامهای مختلف به افرادی عمدتاً در جناحهای سیاسی مقابل حزب جمهوری اسلامی را در برمیگرفت.
انتشار این اسناد در مواردی با بازداشت افرادی همراه بود که نامشان در این افشاگریها برده میشد. عباس امیرانتظام، سخنگوی دولت موقت مهدی بازرگان و سفیر وقت ایران در سوئد شاخصترین نامی است که به دنبال این افشاگریها بازداشت و محاکمه شد.
به نظر میرسد بخشی از این افشاگریها به همان فشارهای وارده بر توماس آهرن مربوط میشود که در کتابش به آنها اشاره کرده است. دانشجویان پیرو خط امام در همان روزهای ابتدایی با انتشار برخی گذرنامههای جعلی توماس آهرن، او و تعدادی دیگر را به عنوان مأموران و جاسوسان آمریکا معرفی کرده بودند. نام آقای آهرن و چند همکارش در بخش مربوط به سیآیای به عنوان افراد شاغل در بخش سیاسی سفارت به وزارت خارجه ایران داده شده بود.
توماس آهرن در کتابش نخستین مواجهه با حسین شیخالاسلام را چنین شرح داده است: «با درخواست از من به تأیید جاسوس بودن شروع کردند که من از انجام آن خودداری کردم. آنها حدود نیم ساعت این خط را دنبال کردند تا اینکه بازجوی اصلی، حسین، صبر خود را از دست داد و شلنگ لاستیکی سنگینی را که روی میز کنفرانس گذاشته بود، برداشت. او مرا مجبور کرد که کف دستهایم را به سمت بالا بگیرم و ابتدا به یک دست و سپس به دست دیگر کوبید. درد شدیدی داشت و با هر ضربهای فریاد میزدم. با این حال تحمل ناپذیر نبود و حسین که به نظر میرسید در حال لذت بردن بود، هدف دیگری را انتخاب کرد. مرا رو به پایین به طوری که صورتم روی زمین بود، خواباندند و کفشهایم را درآوردند تا کف پایم در معرض همان رفتاری قرار بگیرد که با دستانم انجام شد.»
او میگوید پس از مدتی، این شکنجه با درگرفتن بحثی میان حاضران پایان یافت و جز این بار دیگر شلاق نخوردم. با این همه شکنجههای ذهنی از جمله تاکید چند باره بر انجام اعدام در ملاءعام و پخش آن از تلویزیونها ادامه پیدا کرد.
توماس آهرن در کتاب به ضبط و پخش اعترافهای تلویزیونی از او اشاره نمیکند. اعترافاتی که همان زمان از تلویزیون جمهوری اسلامی در حالی پخش شد که حسین شیخالاسلام کنار توماس آهرن دیده میشد.
آقای آهرن در کتابش همچنین توضیح بیشتری درباره افشای نام افرادی که از سوی اشغال کنندگان مظنون به همکاری با آمریکا بودند، نمیدهد؛ اما میگوید حسین شیخالاسلام پس از احیای برخی اسناد با افزایش فشارها در بازجوییها، خواستار مشخص کردن نام اصلی افراد و برنامههای سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا برای سرنگون کردن حکومت برآمده از انقلاب شد.
برخی از نامهای مورد اشاره آقای شیخالاسلام در اسنادی که سالها بعد از اشغال سفارت آمریکا از سوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی منتشر شد، آمد. در آن اسناد از افراد مختلف با کدهای خاص نام برده میشود. منتشرکنندگان این اسناد در مواردی توضیح میدهند که این کد به چه فردی مربوط است. اطلاعاتی که احتمالاً بخش عمدهای از آنها، یافتههای بازجویی از توماس آهرن است.
ابوالحسن بنیصدر، نخستین رئیسجمهور ایران، از مهمترین نامهایی است که در این اسناد گفته میشود با کد خاصی به او اشاره میشود. این اسناد مربوط به تلاشهایی میشود که یک مأمور سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا برای برقراری ارتباط و حتی پرداخت پول به آقای بنیصدر به عنوان مشاور اقتصادی یک بازرگان انجام داد.
در همین اسناد مشخص میشود که آقای بنیصدر همکاری با سازمان جاسوسی آمریکا را رد میکند اما مسئولان جمهوری اسلامی در تمام سالهای پس از برکناری آقای بنیصدر او را متهم به همکاری با آمریکا کردند. این موضوع نخستین بار از سوی محمد موسوی خوئینیها، از نمایندگان شاخص مجلس اول و رهبر دانشجویان تسخیرکننده سفارت در جلسه بررسی کفایت آقای بنیصدر و برکناری او از ریاست جمهوری به عنوان سند به دست آمده از سفارت آمریکا مطرح شد.
مارک گازیوروسکی در تحقیقش درباره همۀ اسناد منتشرشده از سفارت آمریکا به عدم همکاری ابوالحسن بنیصدر با مامور مخفی سازمان سیآیای اشاره میکند. آقای گازیوروسکی نوشته که برخی رابطان سفارت که نامشان در این اسناد آمده بود به اتهام همکاری با دولت آمریکا بازداشت و اعدام شدند. سیمون فرزامی، خسرو قشقایی و ویکتوریا بصیری از جمله این افراد هستند.
توماس آهرن در کتاب نوشته زیر فشارهای مداوم سرانجام تسلیم برخی خواستههای بازجویش شد. او نوشته که امیدوار بوده افرادی که با سفارت آمریکا ارتباط داشتند با مشاهده اتفاقات رخ داده تا آن زمان که اواخر سال میلادی ۱۹۷۹ (اواسط دی ماه ۱۳۵۸) میشد از ایران رفته باشند. اتفاقی که درباره بسیاری از افراد نیفتاد: «این موضوعی است که هنوز برایم دردناک است. با برخی از نوشتههایی که به من نشان داده شد، حسین از من خواست تا هویت برخی افراد را تأیید کنم. میدانم که هر از گاهی، بیشتر از آنچه میخواستم به آنها دادم، اگرچه هرگز همه اسناد را به سادگی به روی آنها نگشودم. حالا که به گذشته نگاه میکنم، سالها پس از آن اتفاقات، تلاشم برای دفاع از عواملم و از خودم، نسبتاً رقتانگیز بود، همانطور که متأسفانه بر این محاسبات نادرست متکی بود که در اواخر سال ۱۹۷۹ و اوایل ۱۹۸۰ آن افراد باید تا آن زمان فرار کرده باشند.»
توماس آهرن نوشته که در مقطعی به انجام خودکشی قبل از آنکه تسخیرکنندگان سفارت به فکر اجرا کردن اعدامش بیفتند، فکر کرده و حتی وسایلش را هم فراهم کرده بود. او همچنین چند بار هم تلاشهایی برای انجام اعتصاب غذا صورت داده اما پس از مشاهده بیاعتنایی تسخیرکنندگان آن را متوقف میکند.
مطابق نوشته های توماس آهرن بازجوییها از او پس از ۳ تا ۴ ماه کاهش یافته و تقریباً به حال خود رها میشود. در این زمان که احتمالاً مربوط به اواخر سال ۱۳۵۸ و اوایل ۱۳۵۹ میشود به او اجازه گوش دادن به برخی نوارهای موسیقی کلاسیک داده میشود که از قبل در محل سفارت بودند.
او نوشته که به دنبال اجرای ناموفق عملیات پنجه عقاب که در ایران به عملیات طبس برای آزادی گروگانها معروف است بارها محل نگهداریاش تغییر کرده و حتی در مقطعی به زندان اوین تهران برده شده بود.
به نوشتۀ توماس آهرن او در روزهای پایانی حضورش در ایران احساس کرده بود که آزادی نزدیک است.
سرانجام در روز سوگند رونالد ریگان به عنوان رئیسجمهور تازه آمریکا، توماس آهرن همراه ۵۱ نفر دیگر ایران را به مقصد الجزایر به عنوان کشور واسط مذاکرات ترک کردند. از آنجا به پایگاه ارتش آمریکا در آلمان برده میشوند که پس از یک سال و نیم، سرانجام عضوی از خانوادهاش را میبیند.
توماس آهرن پس از وقایع مربوط به سفارت، به کار در سازمان سیآیای ادامه داد و در سال ۱۳۶۸ بازنشسته شد. پس از بازنشستگی تا همین چند ماه پیش به عنوان نیروی قراردادی در سمت تاریخ نگار به فعالیت در سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا ادامه داد.
روزنامه واشینگتنپست در گزارشی پیرامون انتشار کتاب خاطرات توماس آهرن نوشته که او حالا با نشانههایی از کهنسالی در همان خانهای در منطقه مکلین ایالت ویرجینیا زندگی میکند که ۴۳ سال پیش مراسم استقبال از او پس از آزادی از ایران برگزار شد در حالی که حافظهاش همچنان اتفاقات رخداده در زمان گروگانگیری را به یاد دارد.
In a new memoir, Thomas Ahern, the former CIA station chief in Tehran, recalls decades at the agency, including his captivity in the 1979 Iran hostage crisis. https://t.co/Xcm9o4Tnsr
— The Washington Post (@washingtonpost) December 17, 2023
کتاب توماس آهرن افشاگر بخشی از تحولات معاصر ایران است و بهویژه در شناخت روحیه و عملکرد کسانی که سفارت آمریکا را در تهران اشغال کردند، میتواند مؤثر و جذاب باشد.
از: رادیو فردا