اهل ولایت، قدیم و جدید فرزندان راستین سنت هستند؛ آنها هم برآمد استبداد هستند، و هم برآورندهی آن.
این نورآبادیها که خود را گاهی «فرشگرد» میخوانند شعبانهای پهنهی فرهنگ و اندیشه هستند؛ بیش از همه در برآمدن زورآباد جمهوری اسلامی سهم داشتهاند؛ هرچند از همه طلبکارتراند! انگار یادشان رفته است که این مردم و روشنفکران آنها از ترس عقرب جرارهی شاه به مار غاشیهی شیخ پناه بردند.
نشان به آن نشان، هنوز که نه چیزی به دار است و نه چیزی به بار، همانند همهی جنبشهای پادآزادی و پادبرابری از زرادخانهی خود (به گفتهی ا. زیمرن) هر روز سازوکاری جدیدی برای سرکوب میتراشند!
آنها این روزها یورش به روشنفکران را با کلیدواژهی “فرقهی تبهکار ۵۷” یا “فتنه ۵۷” به اوج رساندهاند. جدا از این که ما کجا ایستادهایم و چه نسبتی با انقلاب ۵۷ داریم، این واژهها شرمآور هستند! اما تنها شرمآور نیستند هراسانگیز، پرخاشگرد، نخنما و لودهنده هم هستند! زبان همانند آنها با جمهوری وحشت اسلامی از سر اتفاق نیست، همهی اتفاق است. آنها تفاوت معناداری با نادانی و نفرت جاری در ایران ندارند.
روشنفکر هر چهقدر عمیق و دقیق، بیرون از میدان خطا و حدس و گمان نایستاده است. روشنفکران و جریانهای سیاسی و فرهنگی را باید نقد کرد؛ و از تاریخ اندیشه و خطاهای آنان باید آموخت. اما بیرون از میدان روشنفکری و گود گروههای سیاسی و فرهنگی هیچ راهی به رهایی باز نمیشود. روشنفکرستیزی، غربستیزی و آزادیستیزی به یکجا میرسند؛ و شاهنشان سنت و جریانهای سنتیاند.
این گروه نادان و پرخاشگرد روشنفکری و سیاستورزی گروهی و حرفهای را نقد نمیکنند، بلکه نفی میکنند؛ و مردم را با این ادعا و داو که بهتر و عمیقتر از روشنفکران و جریانهای سیاسی میاندیشند، در برابر آنان میگذارند. آنها در نادانی خبرهاند! (۱) و میخواهند از مردم یک تودهی بیشکل و فرمانبر بسازند. آنان دوستدار مردم نیستند! آنان شیادانی هستند که در فکر برداشتن کلاه مردم هستند! (از جهل که دانای جهان ایشاناند.)
بگویید چه نسبتی با جریانهای روشنفکری دارید، تا بگویم در تاریخ اندیشهی آزادی و دمکراسی کجا ایستادهاید؟ (۲)
باور نمیکنید به انقلاب نکبتبار ۵۷ نگاه کنید! فرآیند سرکوب همیشه با سرکوب روشنفکران و گروههای سیاسی ناهمسو آغاز میشود. (۳)
اکبر کرمی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویسها
۱) به شعبانبازیهایی که در پای نوشتههای من در آوردهاند، نگاه کنید. نخست حمله میکنند و پس از آن دلیل و فرنود میتراشند. به عنوان نمونه به نوشتار من یورش میبرند، زیرا من از «شورای بازنگری در شیوهی نگارش و خط فارسی» (۱۳۷۰) پیروی میکنم؛ و باتوجه به سفارش آنها نوشتههای خود را ناپیوسته مینویسم؛ و ریخت پایهی واژهها را پاس میدارم، تا پارسی را پاس داشته باشم. شورایی که گزارش یسالهگی خود را در آدینهی مهرماه ۷۲ منتشر کرده است. و نامهای بزرگی همانند کاظم کردوانی، احمد شاملو، ایرج کابلی، رضا براهنی، علیمحمد حقشناس، کریم امامی، هوشنگ گلشیری، مصطفا عاصی، و محمد صنعتی امضا کردهاند. آنها چون سلطنتطلب هستند و داوریهای مرا نمیپسندند، به سبک نوشتههای من یورش آوردهاند! نوشتار مرا خودنمایانه و مندرآوردی میخوانند. این شعبانها چون اهل مطالعه و تاریخ نیستند، به آسانی هر متن سفتهای را میتوانند مثله کنند؛ و بر چهره نویسنده چنگ بزنند!
فربودها و دلیلهای دیگری هم هست که اگر جستوجوگر هستید در نوشتار «زبانبریده باز نمیشود» آمده است.
کرمی، اکبر، زبانبریده باز نمیشود، تارنمای اخبار روز، فرودین ۱۴۰۰
۲) بسیاری از این جریانها با هر نوآوریی زبانی، هنری، اجتماعی، مدنی و سیاسی مخالف بودهاند و هستند. از ایستادهگی در برابر شعر نو، سینمای نو و هوای تازه گرفته تا ابستادهگی در برابر تغییر خط یا اصلاح آن. ایستادهگی در برابر حکومت «جمهوری» به ریشههای سنتی این جریان میرسد و آنها را با آخوندها همسان و همگون میکند.
۳) روشنفکرستیزی لولایی است که سنتیها را همداستان و همراستا میکند. و عجیب نیست اگر سرکوب روشنفکران هم در دوران سلطنت و هم در دوران جمهوری اسلامی آماج حکومتگران بوده است. با نشستن مجتبا به جای علی خامنهای جمهوری اسلامی هم به زودی به ریشههای سنتی خود برخواهد گشت. این سنگوارهها هیچ دریافتی از سیاستورزی ندارند؛ بازگشت به گذشته و دستوپنجه نرمکردن با معماهای حلشده همهی هنر آنها است.
از: گویا