- بی بی سی فارسی
- محمد عبدی
زمانی که مظفرالدین شاه برای استراحت و استفاده از چشمهها و آبهای گرم کارلوویواری، به این شهر زیبای تاریخی رسید، طبیعتاً گمان نمیکرد روزگاری برسد که اهالی این شهر جذاب که در قرن چهاردهم میلادی بنا شده، بعد از نمایش فیلمهای ایرانی، دقایق زیادی به تشویق ایستاده سینمای ایران بپردازند؛ سینمایی که او برای اولین بار دوربین فیلمبرداریاش را وارد ایران کرد و به تعبیری به اولین کارگردان سینمای ایران بدل شد.
جشنواره کارلوویواری که بعد از جنگ دوم جهانی در چکسلواکی تأسیس شد، به سرعت عنوان مهمترین جشنواره اروپای شرقی را از آن خود کرد و سالها پس از سقوط کمونیسم، حالا در پنجاه و هشتمین دوره به یکی از بزرگترین جشنوارههای سینمایی اروپا بدل شده و هر سال میزبان فیلمهای مختلفی است از سینمای ایران.
امسال هم این جشنواره به جای فیلمهای رسمی، به دو فیلم مستقل سینمای ایران توجه نشان داد که هر دو خارج از استانداردهای معمول و بدون توجه به سانسور رسمی ساخته شدهاند.
«کیک محبوب من» ساخته بهتاش صناعیها و مریم مقدم که سفرهای جشنوارهایاش را با موفقیت از جشنواره برلین آغاز کرد (با جایزه فیپرشی- انجمن بینالمللی منتقدان فیلم)، در کارلوویواری هم با استقبال گسترده تماشاگران روبرو شد؛ فیلمی که بدون حجاب اجباری داستان بدون تعارف تنهایی یک زن هفتاد ساله را روایت میکند و از این طریق موفق میشود با زبانی بیتکلف و تکنیکی ساده اما روان، به درون شخصیت اصلیاش نفوذ کند و دنیای ویژهای بسازد که به راحتی میتواند تماشاگر را با خود همراه کند و از طرفی نمایش بیواسطه و بدون سانسوری باشد از نوع زندگی مردم عادی در ایران امروز که در تمامی چهل و پنج سال گذشته از سینما حذف شده است.
«در سرزمین برادر» ساخته علیرضا قاسمی و رها امیرفضلی دومین فیلم ایرانی جشنواره امسال بود که در فضایی تکاندهنده وضعیت تلخ زندگی افغانستانیها در ایران و تبعیضهای سیستماتیک دولتی علیه آنها را تصویر میکند. مهمترین ویژگی این فیلم که جایزه بهترین کارگردانی جشنواره ساندنس را هم به دست آورده بود، روایت بدون تعارف آن است، جایی که سازندگان فیلم ترجیح میدهند به جای در نظر گرفتن محدودیتها و سانسور حاکم بر سینمای ایران، به واقعیت وفادار بمانند، در نتیجه با تصویری تکاندهنده روبرو هستیم که پیشتر سینمای ایران فرصت پرداختن به آن را نداشته است.
کارل اوخ، دبیر جشنواره کارلوویواری، درباره این دو فیلم ایرانی به بیبیسی فارسی گفت: «بعد از اکران فیلم در سرزمین برادر از دوست دخترم نظرش را پرسیدم، گفت زیبا بود و غمگین. هر دو فیلمی که از ایران داریم خیلی زیبا هستند و خیلی غمگین. اما این غمگین بودن منفی نیست. از نوعی است که تماشاگر را به شخص بهتری تبدیل میکند. سازندگان این دو فیلم موفق میشوند در روح تماشاگر نفوذ کنند و شما را وادار کنند که به یک چیزهایی فکر کنید که معمولاً فکر نمیکنید. کاری میکنند که زندگی معمولت را متوقف کنی و فکر کنی که چطور میتوانی آدم بهتری باشی. فکر میکنم این بزرگترین هدفی است که یک فیلم میتواند به آن برسد، این که تماشاگر بعد از تماشای فیلم به فرد بهتری تبدیل بشود.»
سینمای جهان
در میان فیلمهای چکی، «امواج» ساخته یرژی مادل محبوبترین همه آنها بود؛ فیلمی که ستایشی است از یک روزنامهنگار در سال ۱۹۶۸، سالی کلیدی در تاریخ چک که در آن تانکهای شوروی به خیابانهای پراگ رسیدند. این فیلم به عنوان محبوبترین فیلم جشنواره از دیدگاه تماشاگران انتخاب شد.
«قصاب خوک دوست داشتنی ما» ساخته آدام مارتینک هم که در بخش مسابقه به نمایش درآمد، داستان مراسم سنتی قربانی کردن خوک در چک را تصویر میکرد که هرچند حرفهای و خوش ساخت بود، اما نوع داستان و شوخیهای کلامی آن بسیار متعلق به فرهنگ چک بود و ارتباط با آن برای تماشاگران غیر چکی، چندان آسان نبود.
در بخش مسابقه فیلم «نگاه اجمالی ناگهانی به چیزهای عمیقتر» ساخته مارک کازینز درباره ویلهمینا بارنز گراهام نقاش ستایش شده قرن بیستم بریتانیا، جایزه بزرگ جشنواره به مبلغ بیست و پنج هزار دلار را از آن خود کرد.
جایزه ویژه داوران به مبلغ پانزده هزار دلار، همین طور جوایز بهترین بازیگر زن و فیپرشی (انجمن بین المللی منتقدان) به فیلم «دوست داشتنی» ساخته لیلیا اینگولفسدوتیر از نروژ رسید؛ بهترین فیلم بخش مسابقه که روایتگر تنهایی یک زن میانسال بود.
داوران جشنواره از فیلم «زوفتکس» هم تقدیر کردند، فیلمی ساخته نوآز دش که فیلمنامه آن را بابک جلالی نوشته است. جلالی که سال گذشته جایزه بهترین کارگردان این جشنواره را با فیلم «فرمونت» به خانه برده بود، حالا به عنوان فیلمنامهنویس این فیلم در جشنواره حضور داشت؛ فیلمی که احوال پناهجویان را در یک کمپ پناهندگی به نام زوفتکس در یونان روایت میکند، اما بیش از آن که بخواهد تصویری رئالیستی از وضعیت این پناهجویان ترسیم کند، سعی دارد در روایتی متفاوت نمایشگر رویاهای آنان باشد. در نتیجه با فیلمی رویاگون و حتی شبهسوررئال روبرو هستیم که میخواهد تماشاگر را در آرزوها و دنیای تخیلی شخصیتهایش شریک کند.