بی بی سی فارسی
فرهاد مشیری، نقاش و هنرمند پرآوازه و معروف به گرانترین نقاش ایرانی، روز چهارشنبه ۲۷ تیرماه در سن ۶۱ سالگی و در پی سکته قلبی درگذشت.
مشیری از جمله هنرمندان معاصر ایران است که در سال ۱۳۸۷ اولین سری کارهایش با کوزهها را پدید آورد و با همانها هم شهرتی جهانی یافت و از همان زمان در حراج آثار هنری خاورمیانه و اروپا و آمریکا، خریداران و مشتاقان فراوانی یافت. تا جایی که از او به عنوان اولین هنرمند خاورمیانهای یاد میشود که یک اثرش در سال ۲۰۰۸ به قیمتی بیش از یک میلیون دلار فروخته شد و در سال ۲۰۱۲ در فهرست ۵۰۰ هنرمند برتر جهان قرار گرفت.
آثار او آمیزهای از عناصر سنتی در هنر و زندگی مردم ایران و تکنیکهای مدرنی است که بیش از همه از هنر پاپ تاثیر گرفته است. در ایران بیشتر او را بهعنوان «نقاش کوزهها» میشناسند، لقبی که به آثاری از فرهاد مشیری ارجاع میدهد که الهام گرفته از کوزهها و خمهای سفالی ایران هستند. اما آفرینندگی و خلاقیت مشیری ابعادی فراتر از این آثار دارد و باعث شده است که آفریدههایش در اغلب موزههای بزرگ جهان از جمله در نیویورک، لندن، رم، مونیخ، اسلو، ژنو، دبی، شارجه و بسیاری از شهرهای دیگر به نمایش درآیند.
فرهاد مشیری در سال ۱۳۴۲ در شیراز به دنیا آمد. در سال ۱۳۶۸ با پایان تحصیلاتش از آمریکا به ایران بازگشت و کار حرفهای خود را آغاز کرد. کار خلاقهاش را با کارتون و انیمیشن شروع کرد، اما این برایش کافی نبود و بهدنبال یک شیوه شخصی در هنر و زندگی رفت و در این مسیر اشیاء و وسایل برایش مهم شدند.
شاید خواندن بخشی از یک مصاحبه فرهاد مشیری دری باشد برای ورود به دنیای تنها، یگانه اما چند گونه فرهاد مشیری که مجموعهای است از تضادها و تناقضات. او درباره خود گفته است:
«در واقع من یک نقاشم، کارم همهاش راجع به ساده کردن است. یک بار اتفاق بامزه دیگری برایم افتاد. روزی در تاکسی نشسته بودم و راننده سر صحبت را باز کرد. پرسید کارتان چیست؟ گفتم من یک آرتیستام، نقاشم. گفت: خب چطوری نقاشی میکنی. اولش ماندم چه بگویم. پرسید کوبیسم؟ گفتم نه نه، گفت سورئال؟ گفتم نه، گفت حتما رئال! گفتم نه. گفت آها، شما کانسپتاید. گفتم آره خودشه. کانسپتام. کانسپت کار میکنم و واقعا هم کارم کانسپت است! کلی گویی مضحکی است؛ ولی کانسپت کار میکنم. کانسپچوال آرت نیست، کانسپت است.
بیشتر وقتها دارم پرسه میزنم. با مردم عادی سروکله می زنم، با کاسبها، با فروشندهها و نه با روشنفکرها! خیلی دور نمیروم. اگر بخواهم از یک زاویه خیلی سادهتر توضیح بدهم، باید بگویم یک هنرمند ممکن است به شما بگوید پرترهتان را به خوبی میکشد. من وارد خانهتان می شوم. میبینم در خانهتان یک صندلی است، یک میز و برخی اشیا که حسی در آن هست که من شما را در آن میبینم. سلفپرتره شما در این اشیا و وسایل هست. نشان دادن اینها، فرقی ندارد با اینکه من بیایم پرتره شما را بکشم. من اگر بیایم پرتره شما را به زیبایی بکشم، چه حقیقتی را دربارهتان بازگو کردهام؟ چیزی نگفتهام، فقط از خود تعریف کردهام که چقدر چشم و ابروی شما را زیبا کشیدهام.» (در گفتگو با پرویز براتی، منتشر شده در روزنامهٔ شرق)
مشیری در آغاز کار خود از هنر برآمده از فرهنگ مصرف گرای آمریکا مانند کمیکها، تبلیغات و موسیقی پاپ الهام میگرفت اما آن را با اشیاء و نمادهای سنتی ایرانی در هم میآمیخت. به عنوان نمونه، او سراغ خمها و کوزههای سفالی زادگاهش شیراز رفت و کم کم شروع کرد به تجربه نوعی از رهایی در هنرهای بصری با رنگهای ریخته شده و پوسته پوسته با عناصر سنتی مثل خط و حرف که روی آنها عبارات رمانتیک و کلیشهای نوشته بود؛ از کلمهای تنها گرفته تا شعرهای پاپ مثل «خوابم یا بیدار»، «پرم از یک عشق تازه»، «تا آخر زمان»، «عشق»، «آب انار تازه» ، «مال من باش»، «میزنه قلبم»، «عاشقم»، «فقط برای تو»، «عروسکی بودم برات که تو به من نفس دادی» و یا اسمی مذهبی مثل «یا ابوالفضل». کلمات و عباراتی که با شیوه طنزآمیز تاریخ این سرزمین را باز میگفت و فرهنگ کوچه و بازار و مذهب را در جامعه مورد طعنه و نقد قرار میداد.
استفاده او از مواد مجللی مانند مهره، مروارید، کریستالهای گرانقیمت سواروسکی در کنار اشیاء روزمره و خمها و کوزههای سفالی، چاقو و … بررسی طنزآمیز و انتقادی او از کلمات و عبارات، و تواناییاش در ترکیب پاپ آرت، کیچ و هنر مفهومی همگی به او کمک کردند تا صدای هنری منحصر به فرد بیابد. آثار مشیری نه تنها از نظر بصری جذاب هستند، بلکه از نظر فکری نیز جالب توجه هستند و بینندگان را به مکاشفه وا میدارند.
فرهاد مشیری هر چه بیشتر جلو رفت، دو تم تکرار شونده در آثارش، موتیفهای «چاقو» و «عشق» را بیشتر به کار گرفت و کوشید که هرکدام را با نمادگرایی غنی و تفسیری فرهنگی از نو در مقابل چشم بینندگان بگذارد.
تابلو «عشق» با استفاده از کریستالهای گرانقیمت چشمگیر سواروسکی و گلیتر یا رنگهای زرق و برقی بر روی پارچه سیاه، از جمله مثالهای برجسته نگاه او است که مخاطب را به احساسات فوری و نوستالژیک وامی دارد و بوتیکی شدن و تجاری شدن عشق و احساسات انسانی را زیر سوال میبرد.
فرهاد مشیری با همین نگاه در سال ۲۰۱۱ مجموعهای از آثارش را با عنوان «عشق همه چیز نیست» در دبی به نمایش درآورد.
چاقو نیز در آثار فرهاد مشیری، بهعنوان یک عنصر مهم و قابل توجه ظاهر میشود. او چاقو را بهعنوان یک نماد قدرت و تهدید بهشکلی منحصر به فرد و تأملبرانگیز به کار میبرد.
چاقو با ماهیت برنده و یا کشنده و خطرناکش، در آثار مشیری، بهدلیل تاکید او بر دستههای رنگارنگ و متنوع، ظاهر و جلوهای دیگر و پنهانکننده مییابد و نمونهای دیگر از همان دوگانگی همیشه جاری در آثارش میشود چنان که گویی بیننده در حال تماشای دسته گلی است رنگین و شاداب حال آنکه تیغه چاقوها، بیرحمانه و قاطع در دل قاب فرو رفتهاند.
مانند بسیاری از دیگر هنرمندان معاصر ایران، تقابل یا همزیستی سنت و تجدد و دوگانگی و دگرگونی متجلی در همه عرصههای زندگی ایران امروز، بخش اصلی کارهای او را شکل میدهند اما آنچه فرهاد مشیری را از دیگر همتایانش متمایز میکند شیوه بیانی او و تکنیکهای متنوعی است که در خلق آثارش به کار گرفته است: از خط و خوشنویسی و عدد و پرتره گرفته تا سفالگری و اشیاء گوناگون و عناصر امروزی در زمینهای که بر کنتراست و تقابل و تضاد استوار شده است.
شاید به همین دلیل بود که آثارش نه تنها در حراج تهران پرخریدار بود و با قیمتهای بالا به فروش میرفت، بلکه خیلی زود راهشان را به بازارها و حراجهای جهانی گشودند.
آخرین نمایشگاه او که دربرگیرنده آخرین سری کوزههایش بود، سال گذشته در «آرت ابوظبی» به نمایش گذاشته شد.
در تهران هم کمتر از دو هفته پیش، اثری از او به نام «شمارههای سیاه روی سفید» به قیمت ۱۱ میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان به فروش رفت.