اعدام در بلوچستان؛ گفتند قاچاقچی‌ موادند اما پول طناب نرم نداشتند

شنبه, 24ام شهریور, 1403
اندازه قلم متن
ایران وایر – فریبا بلوچ، رقیه رضایی
 
اعدام در بلوچستان؛ گفتند قاچاقچی‌ موادند اما پول طناب نرم نداشتند
جمعیت استان سیستان و بلوچستان، حدود ۲ تا ۶ درصد از جمعیت ایران را شامل می‌شود اما یک پنجم اعدام‌های ایران را در بر می‌گیرد.

هشدار: این گزارش حاوی روایت‌های دردناک خانواده‌های افرادی است که در ایران اعدام شده‌اند و ممکن است خواندن آن برای همه مناسب نباشد. 

هر نوزاد بلوچی که در ایران متولد می‌شود حدودا ۱۰ برابر بیشتر از دیگر شهروندان ایران، در خطر اعدام در بزرگ‌سالی است. بر اساس گزارش سازمان «عفو بین‌الملل»  در سال ۲۰۲۳ میلادی، ۷۴ درصد از کل اعدام‌های ثبت شده در جهان در ایران و ۲۰ درصد از کل اعدام‌ها در ایران از بین شهروندان بلوچ بوده است.

***

جمعیت استان سیستان و بلوچستان، حدود ۲ تا ۶ درصد از جمعیت ایران را شامل می‌شود اما یک پنجم اعدام‌های ایران را در بر می‌گیرد.

اعدام شهروندان بلوچ اغلب با اتهام‌های مربوط به «مواد مخدر» صورت می‌گیرد. فعالان حقوق‌بشر و مخالفان مجازات اعدام می‌گویند که آن‌هایی که اعدام می‌شوند، شهروندان آسیب‌دیده از فقر و تبعیض هستند و دانه‌درشت‌های قاچاق مواد مخدر اگر نه بخشی از ساختار قدرت، دست‌کم با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نهادهای قدرت در ارتباط هستند. 

اعدام در بلوچستان، خشونتی روزمره است

اعدام در بلوچستان یکی از چهره‌های عریان و خشن زندگی روزمره مردم است. در بلوچستان و دیگر مناطق بلوچ‌نشین استان‌های مجاور، دست‌کم یک عضو از خانواده‌های بسیاری یا اعدام شده یا در خطر اعدام است. موضوع به حدی جدی است که در اسفندماه ۱۳۹۴، «شهین‌دخت مولاوردی»، مشاور وقت امور زنان و خانواده دولت «حسن روحانی»، بعد از سفر به استان سیستان و بلوچستان به رسانه‌ها گفت که روستایی را دیده که همه مردان آن اعدام شده بودند.

بر اساس گزارش «عفو بین‌الملل»، در سال ۲۰۲۳ میلادی، ۱۷۱ شهروند بلوچ در ایران اعدام شده‌اند. در سال ۲۰۲۴ هم با وجود انتخابات غیرمنتظره و کند شدن ماشین اعدام برای چند هفته، تعداد شهروندان بلوچی که حکم اعدام آن‌ها اجرا شده است، بالا است. «کمپین فعالین بلوچ»، ۲۱ شهریور۱۴۰۳ از اعدام دسته‌جمعی ۶ زندانی بلوچ در زندان مرکزی زاهدان خبر داد.

 بر اساس این گزارش، این شهروندان روز دوشنبه ۱۹ شهریورماه اعدام شده‌اند. این سازمان حقوق‌بشری همچنین تعداد شهروندان بلوچی که در شش ماهه نخست سال ۲۰۲۴ در ایران اعدام شده‌اند را ۳۴ نفر برآورد کرده و نوشته که از میان آن‌ها دو نفر زن بوده‌اند.

به‌جز آمارهای تکان دهنده اعدام، در ماه‌های اخیر چندین گزارش از تلاش ماموران حکومت ایران برای استفاده از شهروندان محکوم به اعدام، جهت ترور مخالفان حکومت منتشر شده است؛ موضوعی که نشان می‌دهد احکام اعدام بی‌شمار در بلوچستان می‌تواند انگیزه‌هایی سیاسی و امنیتی نیز داشته باشد.

مثلا، «محمود گرگیج»، زندانی بلوچی که در اردیبهشت‌ماه سال جاری اعدام شد، در یک فایل صوتی که از زندان بیرجند به بیرون فرستاد، گفته بود: «مامورین اطلاعات در قبال آزادی به من پیشنهاد ترور مخالفین در خارج از کشور را داده بودند، من نپذیرفتم.»

در آبان‌ماه ۱۴۰۲ نیز «کمپین فعالین بلوچ»، گزارشی را از تلاش سپاه برای اجیر کردن سه نفر از زندانیان محکوم به اعدام برای ترور مولوی «عبدالحمید اسماعیل‌زهی»، رهبر معنوی معترضان بلوچ، منتشر کرد. بر اساس این گزارش، صدای ضبط شده یکی از زندانیان سیاسی اعدام‌شده بلوچ در آبان‌ماه ۱۴۰۲، به نام «محمدکریم بارکزایی اکسون» از داخل زندان زاهدان نشان داد که نیروهای وزارت اطلاعات در ازای آزادی او و هم‌پرونده‌ای‌هایش به آن‌ها پیشنهاد ترور امام جمعه اهل سنت زاهدان و برخی از مخالفان را داده‌اند، اما این زندانیان سیاسی آن را نپذیرفته و اعدام شده‌اند. 

پول برای طناب نرم نداشتیم، گردنش زخم شده بود

جوان بوده، خیلی جوان! صدایش بعد از این سال‌ها هنوز بغض دارد. نامش را «شهلا» می‌گذاریم، زنی که وقتی همسر جوانش به اتهام داشتن مواد مخدر بازداشت شد، باردار بود و وقتی دخترش یک سال و نیمه شد، شوهرش را اعدام کردند. 

شهلا داستان سراسر درد خود را این‌گونه روایت می‌کند: « سرنوشت من خیلی تلخ بوده. من یک بچه ۴ ساله داشتم و دو ماه بود که حامله بودم که شوهرم دستگیر شد. چهار سال تو زندان زاهدان بود، من با چه سختی‌هایی با پای پیاده به ملاقاتش می‌رفتم. کرایه ماشین آن‌وقت هزار و پانصد تومان بود، اما من همان را هم نداشتم. یک وقت‌هایی اتوبوس گیرم می‌آمد و گاهی وقت‌ها گیرم نمی‌آمد و پیاده می‌رفتم.» 

وقتی دخترش یک سال و نیمه بود، یک روز او و خانواده را برای ملاقات آخر می‌خواهند، سایه سیاه اعدام بلاخره قرار بود بر سر او و دو طفل خردسالش بیافتد. سایه سنگینی که تا امروز، زخم روان او و دو فرزند کوچکش شده است: «بعدازظهر پنج‌شنبه بود، ساعت ۴. هیچ‌وقت این ساعت و تاریخ از یادم نخواهد رفت.»

همسر شهلا پابند به پا داشته، دختر کوچکش را در آغوش می‌گیرد که خداحافظی کند، طفلی که یک شب هم نتوانسته بود او را در بغل بگیرد. پسر شش ساله‌اش را نیز بغل می‌کند. شهلا کنترل خود را از دست می‌دهد و ضجه می‌زند، خودش را می‌زند و التماس می‌کند که همسرش را نکشند. سپس ماموری برای این‌که او را آرام کند، دست به‌دامان فریب می‌شود. به شهلا می‌گوید که حکم شوهرش لغو شده. او می‌داند که دروغ می‌گویند و با اذان صبح همسرش را بالای چوبه دار خواهند کشید.

مامورها بچه‌ها را از پدر می‌گیرند و به مادر می‌دهند. کودکان شهلا هر دو شاهد این وقایع بوده‌اند و حالا هم با مشکلات روان روبرو هستند. شهلا می‌گوید: «دخترم الان ناراحتی اعصاب پیدا کرده و قلبش هم مشکل‌دار شده.  پسرم هم عصبی شده و همیشه ناخن‌هایش را می‌خورد. این حکم خیلی تاثیر بدی روی زندگی من گذاشت و خودم افسردگی شدید گرفتم. مشکل عضلات دارم و عصبی شدم.»

همسر شهلا هم مثل اغلب قربانیان سیاست اعدام در بلوچستان، فقیر بود. خسته از بیکاری و فقر، حرف کسی را که به او گفته بود یک کیسه برنج را در اتوبوس می‌گذاریم و تو اگر مراقبش باشی و به مقصد برسانی، ۲۰۰ هزار تومان به تو خواهیم داد، قبول کرده بود. در ایست بازرسی، ماموران کیسه را باز می‌کنند و می‌بینند که دو کیسه مواد داخل آن است. شوهر شهلا برای این‌که مالکیت آن مواد را به گردن بگیرد، تحت شکنجه‌های شدیدی بوده است.

شهلا دراین باره هم می‌گوید: «خب اگر پول ۲ کیلو مواد داشت که ما این‌قدر بدبخت نبودیم که پول طناب نرم را ندهیم. طناب نرم پولی بود، طناب سفت مجانی. پول طناب نرم را نداشتم و برای همین با طناب سفت اعدامش کردند. گردنش کاملا زخم شده بود، انگار کاردی گردنش را بریده بود. گردنش شکسته بود. دستش هم شکسته بود.»

به گفته شهلا، یک بار اور از همسرش می‌پرسد که چرا موادی که پیدا شده را گردن گرفته و او در جواب از شکنجه‌هایش می‌گوید، شکنجه‌ای که احتمالا باعث شکسته شدن دستش و جوش‌خوردن آن بدون دسترسی به پزشک شده است: «گفت با یک دست من را بالا می‌بردند و بهم می‌گفتند بگو که مال توست و من مجبور بودم بگویم مال من است. وقتی می‌آوردنم پایین می‌گفتم مال من نیست چرا به زور می‌خواهید گردن من بزنید این را؟ من هنوز کاغذهایی که تا تهران رفتم و آن اعتراض‌هایی که کردم  را دارم. اما هیچ‌کس حرف من را گوش نکرد و هیچ‌کس به فریاد من و بچه‌هایم نرسید. هیچ‌کس…»

فقر، وجه اشتراک همه آن‌هاست

صدایش را صاف می‌کند و از پسرش می‌گوید. پسر شوخ و شنگی که روز ملاقات آخر حتی آب از گلویش پایین نمی‌رفت و بدون این‌که حکمی رسما به او یا خانواده‌اش ابلاغ شود، یک روز صبح با ضرب و شتم او را از بند به قرنطینه بردند و بعد هم اعدامش کردند.

«زیبا» نامی است که برای این مادر انتخاب کرده‌ایم. مادری که موقع بردن پسرش از اتاق ملاقات، روی پاهای او افتاده بود، التماس می‌کرد و پاهای فرزندش را می‌بوسید. اتهام او هم مواد بود، ولی خانواده‌اش آن قدر فقیر بودند که این مادر برای خرید لباس برای پسرش در زندان و فرستادن خرجی برای او در زندان وام می‌گرفت و قرض می‌کرد: «خدا بهتر از همه می‌داند که من چه حال و روزی داشتم. اگر دیر زنگ می‌زد من نگران می‌شدم و می‌گفتم مامان جان تو چرا زنگ نمی‌زنی؟ در آخر دیدم که زنگ آخرش آمد. صدایش گرفته بود. گفتم مادر چرا صدایت گرفته. گفت گوشی را بده به برادرم. گفتم هر چه می‌خواهی بگویی به من بگو، می‌خواهم حرف‌هایت را خودم بشنوم. بچه منی! گفت هشت صبح آمدند سراغم و با ضرب‌و‌شتم من را بردند قرنطینه. دارند اعدام می‌کنند. بیایید برای ملاقات آخر من را ببینید.»

این مادر که فرزندش مدتی پیش اعدام شده، ادامه می‌دهد: «مامورها آب آوردند. من بهش گفتم مامان از این آب بخور  و کمی گلوی خودت را تر کن. گفت نمی‌توانم، از گلویم پایین نمی‌رود. موقع بردنش بغلش کردم. پاهایم سست شد و افتادم. آن‌ها (زندانبان‌ها) داشتند می‌کشیدنش به سمت داخل زندان و من با چهار دست و پا خزان‌خزان می‌رفتم و پاهایش را می‌بوسیدم. فقط خدا می‌داند چقدر برایم سخت بود.»

یک شهروند دیگر که یکی از اقوام نزدیکش زیر حکم اعدام است نیز به ایران‌وایر می‌گوید: «همه این‌ها که اعدام می‌گیرند خیلی فقیرند. این فامیل ما به اتهام مواد دستگیر شده. سه تا بچه دارد و وضع زندگی خیلی بدی دارند. حکم اعدام بهش دادند. آن قدر وضع‌شان بد است که حتی نتوانستند وکیل بگیرند. مادر و خواهرش هرروز رفتند و آمدند ولی نتوانستند کاری بکنند.»

او ادامه می‌دهد: «زندگی زن و بچه‌اش به‌سختی می‌گذرد. قبل این اتفاق یک ماشین داشت که مسافرکشی می‌کرد. یک روز تصادف کرد و ماه‌ها در بستر افتاد. بعدش به دلیل مشکلات مالی و فقر و مخارج خانواده خودش و مادر و خواهرهایش مجبور شد قبول کند راننده یک نفر بشود تا با مبلغ اندکی بارش را برایش ببرد.»

این شهروند با تاکید بر این‌که فرد نزدیک به او که با مجازات اعدام روبرو شده، اولین بارش بوده، می‌گوید: «اولین بار بود و از سر ناچاری مجبور بود اما همان بار اول گیر افتاد. ای‌کاش وقتی بهش حکم اعدام می‌دادند یک بار می‌آمدند وضعیت زندگی‌اش را  می‌دیدند. یک بار تحقیق می‌کردند که اولین بارش بوده و از فقر مجبور بوده. ای کاش برای این‌که اولین‌بار بوده بهش یک فرصت می‌دادند و به جوانی خودش و چند تا بچه و مادر پیرش که تنها نان‌آورشان اوست، فکر می‌کردند.»

قربانیان اعدام به‌دلیل مواد مخدر، خرده‌پا هستند

فعالان مخالف اعدام می‌گویند که یکی از روش‌های حکومت‌هایی که اعدام می‌کنند، انسان‌زدایی‌کردن از قربانیان این سیاست است. اتهاماتی چون مواد مخدر، قتل و ترور، عموما برچسب‌هایی هستند که این حکومت‌ها به‌کار می‌برند تا قتل شهروندان زیرنظر قانون و به‌دست حکومت را موجه جلوه دهند. 

«هوشنگ نورایی (حسین‌بر)»، جامعه‌شناس و فعال مدنی درباره شمار بالای اعدام‌ها در بلوچستان هشدار داده و می‌گوید: «تعداد اعدام‌ها در بلوچستان به‌شدت تکان‌دهنده است. حدود یک چهارم اعدام‌ها در سال ۲۰۲۳ در ایران بلوچند، در حالی که جمعیت استان سیستان و بلوچستان حدود ۳ تا ۳.۵  درصد جمعیت کل کشور است. به‌عبارت دیگر، مردم بلوچ، اگر جمعیت غیربلوچ را در استان به اندازه بلوچ‌های سایر نقاط ایران به‌شمار آوریم، حدود ۸ برابر جمعیت خود اعدامی دارند.»

او با تاکید بر این‌که اغلب قربانیان با اتهام‌های مربوط به مواد مخدر اعدام می‌شوند، تاکید دارد که اکثر آن‌ها، «خرده‌پا یا راننده و حامل مواد هستند.»

این جامعه‌شناس بلوچ ادامه می‌دهد که قاچاقچیان بزرگ و بین‌المللی با امنیت و در مصونیت مواد مخدر را از آن‌سوی مرزهای افغانستان تا ترکیه و یا کشورهای دیگر همسایه حمل می‌کنند: «مسلما تعداد کمی بلوچ در این باندهای تبه‌کار بین‌المللی هست و اکثریت آن‌ها قاچاقچیان بین‌المللی و بعضا از داخل ایرانند که به‌احتمال بسیار زیاد با توافق مقامات بالای امنیتی و سیاسی  بدون مشکل می‌توانند مواد جابه‌جا کنند.»

این جامعه‌شناس به یکی از سخنرانی‌های «محمود احمدی‌نژاد» که قاچاقچیان را «برادر» خطاب کرده بود، اشاره کرده و به ایران‌وایر می‌گوید: «در اخبار و گزارش‌های نسبتا موثق بسیاری از قاچاق مواد مخدر به‌ویژه نیروهای نیابتی ایران در مرزهای عراق و سوریه و لبنان و اردن خوانده‌ایم و این‌ها به‌معنای دست‌اندرکار بودن مقامات بالای امنیتی ایران در قاچاق مواد هم هست.»

به گفته این جامعه‌شناس، «برای مقامات امنیتی و سیاسی این نحوه کار و دستگیری و اعدام خرده‌پاها به معنای مشروعیت‌دهی و حفظ مشاغل خود و در عین‌حال برخورداری از منافع کلان مشارکت در قاچاق و یا رشوه‌گیری است.»

آقای نورایی بر آثار مخرب اعدام‌ها بر خانواده‌های بلوچ نیز تاکید کرده و می‌گوید: «گستردگی این اعدام‌ها عملا موجب وسعت‌گیری فقر و از هم گسیختگی خانوادهای زیادی در بلوچستان شده و این خانواده‌ها با شرایط دشوار روانی و فیزیکی و مالی از آموزش و زندگی عادی محروم و احتمالا و به‌طور ناگزیری، بخشی از آن‌ها  به‌سوی بزه‌کاری‌های دیگر کشیده می‌شوند.»

هوشنگ نورایی همچنین به نقش حکومت در ایجاد ناامنی اجتماعی در بلوچستان و علل روی آوردن شهروندان بلوچ به قاچاق خُرد مواد یا حمل کردن آن برای قاچاقچیان خُرد اشاره کرده و می‌گوید: «ناامنی گسترده اقتصادی، معیشتی و شغلی و روانی (هویت‌پریشی)، جزو دلایل اصلی است. این ناامنی هم به‌طور اساسی با سیاست‌های رژیم در بیگانه‌سازی و طرد مردم در این منطقه گره خورده است. طردسازی منطقه‌ای با طرد‌سازی قومی مذهبی گره خورده و از یک‌سو مانع اساسی توسعه اقتصادی و آموزشی و از سوی دیگر مانع اساسی جذب و تحقق مشارکت و حقوق شهروندی مردم بلوچ شده است.»

او در پایان نیز به امنیتی‌سازی منطقه تحت عنوان تداوم بیگانه‌سازی که به تبعیض سیستماتیک و ساختاری انجامیده، اشاره کرده و می‌گوید: « ادعا می‌کنند که منطقه خطرناک و مامن غیرخودی‌هاست و نیاز به محافظت دارد. بر اساس همین سیاست ِ بیگانه‌پنداری و طردسازیِ امنیتی است که اعدام به‌صورت گسترده اعمال  و توجیه می‌ـشود. کشتارهای گسترده زاهدان و خاش نمونه روشنی از همین نگرش بود و اعدام‌های گسترده روزمره هم جنبه دیگری از همان وقایع زاهدان و خاش را نشان می‌دهند.»

اشاره این جامعه‌شناس به کشتار بیش از ۱۱۰ شهروند بلوچ، از جمله چندین کودک در جریان اعتراض مسالمت‌آمیز شهروندان به عدم رسیدگی به پرونده تجاوز یک سرهنگ نیروی انتظامی به یک دختر ۱۵ ساله بلوچ است. در زاهدان، روز هشتم مهر ۱۴۰۱ و در خاش، روز ۱۳ آبان ۱۴۰۱، ماموران حکومت به‌روی نمازگزاران و مردم معترض رگبار گشودند و مدعی شدند که افراد مسلح آن‌ها را هدف گرفته‌اند. این در حالی‌ بود که شلیک به شهروندان در زاهدان از بالای پشت بام کلانتری بود و  بین قربانیان از پیرزن ۸۰ ساله تا کودک دو ساله نیز حضور داشتند.

آقای نورایی همچنین تاکید دارد که «از آن‌جا که اعدام‌ها شکل کاملی از طرد فیزیکی است و با همان طرد و بیگانگی ارتباط دارد و به‌همان صورت توجیه می‌شود، رژیم این سیاست را برای دفاع و تحکیم خویش می‌داند و هراسی از اعمال آن به‌خود راه نمی‌دهد.»

سیاست اعدام در بلوچستان، حذف فیزیکی مردم بلوچ است

«رحیم بندویی»، فعال سیاسی بلوچ نیز به ایران‌وایر می‌گوید که درست است با درز آمار اعدام‌ها در ایران، جامعه جهانی و مردم دیگر نقاط ایران به مساله اعدام‌ها در بلوچستان حیرت زده شده‌اند، اما در واقع، مساله حذف فیزیکی مردم بلوچ از آغاز حیات جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک سیاست محوری بوده که حداقل برای مردم بلوچ محرز و ملموس بودہ است.

این فعال سیاسی در بریتانیا تاکید می‌کند: «این حکومت در درجه اول با نهادینه و عام‌ساختن فقر مادی و فرمان‌فرمایی نھادهای نظامی و امنیتی، به‌ویژه بخشی از سپاہ پاسداران، یعنی نیروی قُدس که دارای مصونیت قضایی مطلق و با اختیارات آتش به‌اختیاری مطلق است، به حذف فیزیکی مردم بلوچستان دست زده است.»

او تاکید می‌کند که این مصونیت در سایه اطمینان خاطر ناشی از عدم درز این اخبار به بیرون از بلوچستان و ایران ایجاد شده است: «ھرچند شبکه‌های اجتماعی نقش فعالی در کاھش قدرت سانسور رژیم ایفا کردہ‌اند، اما نبود رسانه‌های مستقل و قدرت‌مندی که صدای مردم بلوچ باشند و بی‌مهری رسانه‌های مطرح بیرون، ھموارہ در تقویت بینش و تفکر تمامیت‌خواهانه در جامعه ایران کمک کردہ و می‌کند.»

چه باید کرد؟

رحیم بندویی، فعال سیاسی بلوچ در لندن به ایران‌وایر می‌گوید که پوشش ندادن حجم خشونتی که در بلوچستان در جریان است توسط رسانه‌های فارسی‌زبان، موجب به اجرا درآمدن «سناریوھای جمهوری اسلامی بر پایه نفرت قومی و مذهبی»، در بستر «نقض تمامیت ارضی» علیه «مرزداران غیور» می‌شود.

او راه‌حل را «تقویت مبارزات و مقاومت مدنی شهروندان بلوچ و پشتیبانی‌ شدن آن‌ها توسط مردم مرکز ایران» دانسته و می‌گوید که «انعکاس این دو مولفه تاثیرگذار در رسانه‌ها مطرح، می‌تواند تنها نقطه امید کاھش روند حذف فیزیکی مردم بلوچ  که شامل اعدام‌ھای گوناگون، کشتارهای روزانه در جادہ‌ھا و سوختبران و قتل‌ھای توسط عوامل ناشناخته می‌شود، باشد.»

هوشنگ نورایی، جامعه‌شناس بلوچ نیز می‌گوید که چون حکومت جمهوری اسلامی به اصول حقوق‌بشر پایبند نیست، فشار از خارج می‌تواند مفید باشد ولی خیلی موثر نخواهد بود.

او توضیح می‌دهد: «فشار از داخل اگر گسترده باشد، رژیم را ناگزیر می‌کند حداقل تا حدودی در اجرای سیاست‌های خود تجدید نظر کند. رابطه بین داخل و خارج در این مورد اساسی می‌شود چون داخل تریبون‌های نیرومند و مستقل لازم را برای اعمال فشار ندارد.»

به گفته این جامعه‌شناس، زنان زندانی، با شجاعت، مبارزه «نه به اعدام» را در ایران نیرو می‌دهند و چنان‌چه کمیته‌ای در بلوچستان برای مخالفت با مجازات اعدام شکل بگیرد، می‌تواند «همراه با آن‌ها و با جلب توجه و بسیج بیش‌تر فعالیت کند.»

او بر اهمیت سازماندهی خانواده‌های افراد قربانی اعدام و زندانیان در صف اعدام، می‌گوید: «بدون تردید زنان در این میان می‌توانند نقش اساسی ایفا کنند.»


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.