زلال چشمه کوثر زهرم غم جوشید
سراب قلزم اخضر از این ستم خوشید
شهید عشق کفن شد به سبز پرده راز
زمانه بیهده در کشف ماجرا کوشید
ستم حقیقت عریان به آبرو پوشاند
نسیم بِرْهَنه رخت از غبار ره پوشید
شفق زخون عزیزان عذار گلگون ساخت
پلشت دایه زپستان ابر خون دوشید
نداى نافله در گنبد فنا پیچید
دارى قافله را سامع قضا گوشید
دمید صوت اجل از فراخناى امید
نگار ناشزه مى از سبوى خون نوشید
م ب سها منوچهر برومند