صابر گلعنبری
دیروز گدعون ساعر و حزبش به کابینه نتانیاهو پیوستند و کرسیهای این ائتلاف در کنست به ۶۸ کرسی افزایش یافت. همین اتفاق میتواند به تداوم و ثبات دولت او تا پایان دوره آن در ۲۰۲۶ و ادامه جنگ بدون نگرانی داخلی خاصی کمک کند.
پیوستن ساعر به دولت، برونداد تغییر معادلات داخلی به نفع نتانیاهو و تقویت چشمگیر جایگاه او پس از تحولات لبنان است؛ در حالی که تا چند وقت پیش، موقعیت داخلی نتانیاهو به علت تداوم بنبست در جنگ غزه و طولانی شدن آن، آزاد نشدن گروگانها و جنگ فرسایشی محدود در جبهه شمالی در وضعیت نامناسبی بود و بزرگترین اعتراضات خیابانی علیه او را رقم زد.
تا جایی جایگاه نتانیاهو در داخل اسرائیل سست شد که بنیگانتز رئیس اردوگاه ملی و ژنرال آیزنکوت از بیم به خطر افتادن جایگاه خود از دولت او استعفا دادند.
نتانیاهو آن روزها بر خلاف امروز حال و روز خوشی نداشت. چهره، زبان بدن و سخنانش یک آدم مهموم و مغموم را به تصویر میکشید. در یک بنبست کامل بود. لسان حال نتانیاهو و چهره غمبارش در آن روزها نشان نمیداد که افق امروز را فراروی خود میبیند.
اگر چنین افقی وجود داشت، در همان زمان جنگ لبنان را به راه میانداخت و حداقل بنیگانتز کنار نمیرفت. هر چه هست در این چند ماه اخیر صرف نظر از آمادهسازیهای مستمر قبلی پس از جنگ ۳۳ روزه، پس از واردات وسایل ارتباطی و تبعات آن در ابعاد مختلف از جمله تعمیق حفره امنیتی و «در نتیجه عوامل دیگری» اتفاق افتاده که ادراک اسرائیل درباره حزب الله را دستکم در ۳ ما اخیر در مسیر تغییر قرار داد.
با ترور هنیه و شکر شانس دوباره به نتانیاهو رو کرد و جایگاه داخلیاش رفته رفته بهتر شد که در نتایج نظرسنجیها نمود داشت. به تدریج اوضاع به شکلی پیش رفت که نتانیاهویِ مردد در جنگ علیه حزبالله را به سمت آن سوق داد و به پشتوانه اجماعی داخلی جنگ را شروع کرد و افکار عمومی اسرائیل همانند روزهای اول جنگ غزه با او همراه شد.
نتانیاهو امروز هم در نتیجه ترور سیدحسن نصرالله و دیگر ترورها در لبنان چنان سرمست و مغرور شده است که از نظم جدید در خاورمیانه و تغییر چهره آن سخن میگوید و ایران را هم تهدید میکند.
چنان که قبلا نیز بیان شد، در قرائت نظامی و راهبردی میتوان گفت که آنچه اسرائیل فعلا در لبنان به آن دست یافته، پیروزی در سطح تاکتیکی است و ترجمان آن به یک پیروزی راهبردی دستکم با تحقق سه هدف اولیه به دست میآید؛ نخست موفقیت در توقف حملات حزبالله، دوم بازگرداندن آن به شمال رودخانه لیطانی، سوم گسست پیوند میان جبهه شمالی با جبهه غزه.
اکنون پرسش این است که آیا اسرائیل میتواند به پیروزیهای تاکتیکی خود برگردانی راهبردی بدهد یا خیر؟ مرور زمان به این پرسش پاسخ میدهد.
ابتدا باید دید که ترورها و ضربات شدید اخیر تا چه اندازه بر سیستم کنترل و فرماندهی و قدرت نظامی حزبالله تاثیر گذاشته است و حزبالله چگونه و با چه سرعتی وضعیت داخلی خود را سر و سامان میدهد.
اما واقعیت میدانی در جنوب لبنان از حیث تداوم حملات موشکی و افزایش آن به عمق ۱۵۰ کیلومتر داخل اسرائیل تا نزدیکی قدس میتواند نشانه مهمی از آن باشد که توانمندیهای میدانی و عملیاتی حزبالله در جنوب علیرغم ترور رهبران و فرماندهان ارشد و بمباران سنگین در جنوب همچنان تا حد زیادی محفوظ است.
اگر این وضعیت تداوم یابد و حزبالله با تابآوری بالا بتواند یک جنگ فرسایشی در جبهه شمالی را برای مدتی پیش ببرد که مانع تحقق اهداف تعریف شده اسرائیل در این جنگ شود و وضعیت را برای آن قفل کند، میتوان گفت که بن بست غزه در شمال نیز تکرار خواهد شد و برونداد آن در اسرائیل شدیدتر خواهد بود. در غیر این صورت به لبنان اکتفا نخواهد کرد.
در این میان در صورت امکان میدانی و عملیاتی، اما به علت وضعیت پیچیده لبنان، چه بسا حزبالله پس از ترور سیدحسن نصرالله بر خلاف انتظارات دست به «اقدام نامتعارف بیسابقه» نزند و بخواهد با افزایش مستمر و تصاعدی آتش و به شکست کشاندن حمله زمینی جنگ فرسایشی را پیش برده و تعمیق بخشد.
حزبالله جدای از چالشهای داخلی در نتیجه وقایع اخیر در سطح ملی لبنان نیز با وضعیت خطرناک و پیچیدهای و حتی خطر وقوع جنگ داخلی در سایه وجود گروههای مسلح مخالف مواجه است و این مساله محدودیتهایی را فراروی آن در حملات به اسرائیل قرار میدهد.
بر خلاف حماس در غزه که خود تنها قدرت حاکمه بر آن بود، جبهه داخلی لبنان نقطه ضعفی برای حزبالله است. هم اکنون حجم بالای آوارگان در سایه تهدیدهای اسرائیل مبنی بر تخریب گسترده زیرساختها و فرودگاه بیروت در صورت حملات حزبالله به داخل شهرها و مراکز حیاتی غیرنظامی، دولت لبنان را در شرایط بدی و حتی فشار بر حزبالله قرار داده است.
تحرکات اسرائیل در آینده در منطقه در وهله اول بستگی به سرنوشت جنگ لبنان دارد.
تلگرام نویسنده
@Sgolanbari
از: ایران امروز