کیوان حسینی
بی بی سی
ت
در تاریخ معاصر ایران کمتر روزی به اندازه ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ بر زندگی ایرانیان اثر گذاشته است. در این روز، گروهی از دانشجویان ایرانی به سفارت ایالات متحده در تهران حمله کردند و در اقدامی تاریخی، ۵۲ دیپلمات و کارمند آمریکایی را گروگان گرفتند.
این گروگانگیری که بیش از یک سال طول کشید، آغاز دورهای طولانی از تنشهای سیاسی و اقتصادی میان ایران و ایالات متحده است که تا همین امروز ادامه داشته و هنوز روشن نیست که به چه شکل به پایان خواهد رسید.
اما بخشی از اثرات چشمگیر آنچه در این روز رخ داد، زیر سایه تحولات کلیتر ناشی از انقلاب سال ۵۷ قرار گرفت و حالا کمتر کسی به این موضوع فکر میکند که بخش بزرگی از دشواریهای زندگی روزمره این چهار دهه، به دلیل حمله به سفارت آمریکا و حمایت همه جانبه آیتالله خمینی از این حمله به وجود آمده است.
واقعیت این است که اگرچه «انقلاب اسلامی»، تغییراتی اساسی در ساختارهای سیاسی و اجتماعی ایران به وجود آورد، اما ۱۳ آبان بُعدی بینالمللی به این انقلاب افزود. به عبارت دیگر، اگر انقلاب، ایران را از داخل دگرگون کرد، ۱۳ آبان یک بستر تقابلی بینالمللی فراهم کرد که در آن رهبران ایران مدعی بودند در برابر قدرتهای جهانی مقاومت میکنند.
در نگاه خمینی و همفکرانش، حمله به سفارت آمریکا فرصتی بود تا هویت سیاسی جامعه ایران را در سطح بینالمللی، بر اساس ارزشهای مورد نظر خود بازسازی کنند. و البته اثرات این روز به حدی عمیق بود که خیلی زود ایرانیان عملا به عنوان «ملت ۱۳ آبان» خود به گروگانهای این روز تبدیل شدند؛ ملتی که برای افکار عمومی در سطح جهانی، نه فقط با تاسیس یک جمهوری مذهبی، بلکه با گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی و بعدتر غربستیزی بنیادگرایانه و به جان خریدن انزوای همه جانبه شناخته شد.
به همین دلیل ایرانیان امروز، چه بخواهند و چه نخواهند، به گونهای تحت تأثیر پیامدهای آن روز زندگی میکنند.
آغاز انزوا
حمله به سفارتخانههای خارجی یا حتی گروگان گرفتن دیپلماتها، اتفاقی نبود که برای نخستین بار در ایران رخ بدهد. در مواردی معروف، از جمله حمله چینیها به سفارت بریتانیا در پکن در قرن ۱۹ و گروگان گرفتن دیپلماتها و پرسنل نظامی بریتانیا به مدت سه هفته، یکی از قدیمیترین موارد مشابهی است که در تاریخ معاصر رخ داده است.
در قرن بیستم نیز سفارتخانههای قدرتهای غربی در کشورهای استعمارزده بارها هدف حمله معترضان محلی قرار گرفتند. حمله به سفارت بریتانیا در مصر در جریان بحران کانال سوئز در سال ۱۹۵۶، حمله به سفارت آمریکا در دمشق در سال ۱۹۵۸ به دلیل بالاگرفتن تنش میان دو کشور، یا حمله معترضان به سفارت آمریکا در پاناما بعد از اشغال نظامی در سال ۱۹۶۴، همگی از جمله رخدادهایی مشابه بودند که قبل از ۱۳ آبان رخ داده بودند.
با همه این احوال، کماکان آنچه در تهران رخ داد، به واسطه تعداد گروگانها و مدت زمانی که گروگانها در اسارت بودند، در تاریخ معاصر بیسابقه بود و با محکومیت بینالمللی گستردهای روبهرو شد.
تا قبل از این روز، حکومت تازه تاسیس جمهوری اسلامی با آمریکا روابط دیپلماتیک محترمانه و همه جانبهای داشت و جز پایبندی به ایده «جنبش عدم تعهد» که با شعار «نه شرقی، نه غربی» در مقدمه قانون اساسی بازتاب پیدا کرده بود، خبری از اولویت بزرگی به نام «آمریکاستیزی» دیده نمیشد. در مقابل آمریکا نیز در تلاش بود تا هر چه سریعتر با این حکومت انقلابی روابطش را بهبود بخشد.
اما حمله به سفارت آمریکا همه چیز را تغییر داد و موجب شد تا جیمی کارتر، رئیسجمهور این کشور برای نخستین بار در تاریخ این کشور و تنها ده روز پس از آغاز گروگانگیری، با صدور یک فرمان اجرایی، اموال ایران را به ارزش خیرهکننده حدود ۱۲ میلیارد دلار (معادل تقریبی ۵۰ میلیارد دلار امروز) در کشورش مسدود کند و تحریمهای اقتصادی علیه ایران را به عنوان ابزاری برای فشار سیاسی به کار گیرد. این اقدام، زمینهساز تحریمهای بیشتر در آینده شد و عملا، این بحران را به یک تقابل دوجانبه تبدیل کرد.
در فاصله کمتر از یک سال، در حالی که هنوز گروگانهای آمریکایی در اسارت ایران بودند وعملیات نظامی آمریکا در طبس برای نفوذ به خاک ایران و آزاد کردن آنها شکست خورده بود، عراق به رهبری صدام حسین به ایران حمله کرد. حمایت آمریکا از صدام در برابر ایران، در حالی که هنوز گروگانهایی این کشور در ایران اسیر بودند، از نگاه بسیاری واکنشی منطقی و طبیعی به نظر میرسید.
برای رهبران ایران که معتقد بودند با شکایتی محکمهپسند در نهادهای بینالمللی حاضر شدهاند، بیتوجهی آمریکا و متحدانش به مساله تجاوز نظامی عراق و اشغال بخشهایی از خاک ایران، ضربهای بسیار سخت بود. اما واقعیت این است که پیروزی دیپلماتیک آمریکا در منزوی کردن ایران در آغاز جنگ، بدون ۱۳ آبان به دست نمیآمد. و در نتیجه همین جنبه از ماجرا بود که ایران به رغم اشغال سرزمینهایش، با درخواست آتشبس از سوی جامعه جهانی روبهرو شد.
عمق شکاف
در روایت رسمی جمهوری اسلامی، روز ۱۳ آبان نماد مقاومت در برابر نفوذ خارجی و حفظ استقلال کشور معرفی میشود. حکومت هر سال این روز را با شعارهای ضدآمریکایی و ضدغربی جشن میگیرد و هنوز دیوارهای سفارت سابق آمریکا با این شعار پوشیده شده است. اما در میان برخی شهروندان عادی، به ویژه جوانانی که از دشواریهای اقتصادی و محدودیتهای اسلامی به تنگ آمدهاند، این روز، نقطه آغاز یک سلسله مشکلات اقتصادی و انزوای بینالمللی است.
تحریمهایی که از آن زمان آغاز شدند، در ابتدا شامل مسدود کردن داراییها و ممنوعیت برخی مبادلات تجاری محدود بود. اما به مرور زمان، این تحریمها به یکی از ابزارهای اصلی سیاست خارجی ایالات متحده تبدیل شد و به شدت گسترش یافت. به عنوان نمونه، در سال ۱۹۹۵، دولت کلینتون تحریمهای همهجانبهای علیه صنایع نفت و گاز ایران وضع کرد که عملاً سرمایهگذاریهای خارجی در این بخشها را متوقف کرد. یا در سال ۲۰۱۰ و با تصویب «قانون جامع تحریمهای ایران، پاسخگویی و عدم سرمایهگذاری» (CISADA)، تحریمهای نفتی و بانکی ایران تشدید شد و به مشکلات مالی بیشتر در اقتصاد ایران دامن زد.
این وضعیت به شکلی است که امروز در سال ۲۰۲۴، اقتصاد ایران به شکل قابل توجهی از اقتصاد جهانی منفک است و از امتیازات گسترده ناشی از حضور در بازارهای جهانی محروم است. این محرومیت نه تنها بر رشد اقتصادی و کیفیت زندگی شهروندان اثراتی چشمگیر داشته، بلکه حتی آنها را از سادهترین دستاوردهای رایج دنیای امروز مانند دسترسی به کارتهای اعتباری بینالمللی و معتبر، تجارت مستقیم با غولهای فناوری و سود بردن از انقلاب صنعت توریسم محروم کرده است.
محدودیتهای ناشی از وضعیت اقتصادی استثنایی ایران، شامل کاهش قدرت خرید، تورم شدید، و حتی کمبود دسترسی به کالاهای ضروری مانند دارو میشود. در این میان، نخبگان و گروههای نزدیک به حاکمیت، از شرایط ایجاد شده بهره میبرند و با تسلط بر صنایع کلیدی، حتی توانستهاند ثروت خود را افزایش دهند.
از سوی دیگر، تحریمها و انزوای اقتصادی، ایران را به سمت گسترش روابط اقتصادی با قدرتهای غیر غربی، به ویژه چین و روسیه سوق داده است. چین به عنوان یکی از بزرگترین خریداران نفت ایران و روسیه به عنوان تأمینکننده اصلی تسلیحات و فناوریهای نظامی، به ایران امکان دادهاند تا بخشی از اثرات تحریمهای غرب را کاهش دهد. این موضوع به ایران کمک کرده است تا خود را از وابستگی به اقتصادهای غربی خارج کند، اما در عین حال وابستگی جدیدی به این قدرتها ایجاد کرده است.
برای مثال، قراردادهای نفتی طولانیمدت با چین، به ایران امکان داده است تا همچنان بتواند نفت خود را به فروش برساند و از این طریق بخشی از درآمدهای ارزی خود را حفظ کند. با این حال، این وابستگی اقتصادی به چین و روسیه نیز هزینههایی دارد؛ از جمله اینکه ایران مجبور شده به جای دسترسی به فناوریهای پیشرفته غربی، به تکنولوژیهای کمتر پیشرفته این کشورها اکتفا کند. این وابستگی به نوعی کاهش استقلال اقتصادی ایران را به همراه داشته و قدرت نفوذ سیاسی چین و روسیه بر ایران را افزایش داده است.
«ملت ۱۳ آبان»
هرچند حکومت ایران همچنان ۱۳ آبان را به عنوان نماد مقاومت در برابر غرب و سلطه خارجی معرفی میکند، اما درک و نگرش نسلهای جوانتر از این روز به شکلی اساسی تغییر کرده است. نه فقط روز ۱۳ آبان و تبلیغات بیامان حکومت درباره آن، بلکه تحریمها و انزوای اقتصادی ۴۵ ساله ایران نیز بر روی جوانان و مردم عادی ایران نیز تأثیرات روانی و اجتماعی عمیقی گذاشته است.
اکثریت جمعیت ایران هرگز روزگاری که کشور تحریم نبوده را تجربه نکردهاند. برعکس، آنها همواره با محدودیتهایی روبهرو بودهاند که ۱۳ آبان نقطه آغاز برخی از آنها بوده است.
به همین دلیل است که دیدگاههای بخشی از جامعه ایران نسبت به غرب، تحت تاثیر محدودیتهایی که در زندگی روزمرهشان وجود دارد، شکل گرفته است. این محدودیتها، از عدم دسترسی به فرصتهای شغلی بینالمللی گرفته تا مشکلات در مسافرت و تحصیل در خارج از کشور، وزنهای سنگین به پای شهروندانی است که حتی بدون تحریم و انزوای کشور، با سرکوب روزمره به دلیل اجرای قوانین سختگیرانه «اسلامی» روبهرو هستند.
این گروه علاوه بر مخالفت با نظام حاکم و سیاست آمریکاستیزی، به شکل فعالی در تلاش است تا رد ۱۳ آبان را از هویت ملی پاک کند و آنچه را در این روز رخ داده، نتیجه یک ایدئولوژی افراطی معرفی کند.
عملکرد تمامیتخواهانه و استبدادی نظام اسلامی حاکم بر ایران در ۴۵ سال گذشته به حدی بوده که حتی سوابقی مانند کودتای ۲۸ مرداد یا ضربات عمیق بریتانیا به ایران در جریان دو جنگ جهانی نیز موجب نشدهاند که این گروه از مخالفان، برای ریشههای استعمارستیزانه رویدادهای بعد از انقلاب مشروعیتی قائل شوند.
برای این گروه، حفظ هویت ملی به معنی ساختن یک هویت انعطافپذیرتر و پذیراتر است که بتواند در فضای جهانی امروز با دیگران تعامل کند، به جای آنکه با شعارهای قدیمی و محدودکننده، خود را از فرصتها و ارتباطات جهانی محروم سازد.
آیا آینده ایران با حفظ یک هویت مقاومتی و دشمنی دیرینه با غرب ادامه خواهد یافت یا این که نسلهای جدید راهی برای بازتعریف هویت ملی خود خواهند یافت؟ اگر نسل جوان ایران روزی بتواند از سایه ۱۳ آبان خارج شود و به سوی تعامل با جهان حرکت کند، این کشور میتواند جایگاه خود را در صحنه بینالمللی بازسازی کند. در غیر این صورت، «ملتِ ۱۳ آبان» همچنان به عنوان نماد انزوا و مقاومت در برابر غرب، در ذهن افکارعمومی جهان به حیاتش ادامه خواهد داد.