محمد عبدی
بی بی سی فارسی
«لولیتاخوانی در تهران» کتاب پرفروش آذر نفیسی که در سال ۲۰۰۳ برای اولین بار منتشر شد، حالا حدود بیست سال بعد، به فیلم درآمده است: فیلمی با همین نام که توسط اران ریکلیس کارگردان اسرائیلی ساخته شده و به عنوان محصول مشترک اسرائیل و ایتالیا، پس از نمایش ماه گذشتهاش در جشنواره رم که به خاطر کشور تولید کننده فیلم، نمایش محلی محسوب میشود- اولین نمایش بینالمللیاش را این روزها در جشنواره شبهای تاریک تالین در استونی در بخش مسابقه تجربه کرد.
لولیتاخوانی در تهران اثر ویژهای است از آذر نفیسی که به سی و دو زبان – به غیر از فارسی- منتشر شده و برای هفتههای طولانی جزو پرفروشترین کتابهای آمریکا بوده است؛ اثری شخصی که در واقع نوعی اتوبیوگرافی است که نویسنده را در مواجهه با انقلاب ایران و تأثیرات آن بر وضعیت زنان تصویر میکند؛ به یک معنی داستان شخصی نویسنده با اتفاقات سیاسی- اجتماعی میآمیزد و ضمن پرداختن به جزئیات حسی و درونی دنیای نویسنده، بخشی از واقعیات تلخ جاری را روایت میکند.
حالا همان داستان با بازیگران شناخته شده ایرانی ساکن پاریس به فیلم تبدیل شده است: از گلشیفته فراهانی در نقش آذر نفیسی تا زر امیر ابراهیمی و مینا کاوانی که نقش شاگردان او را بازی میکنند.
فیلم با بازگشت شخصیت اصلی به ایران آغاز میشود؛ جایی که یک استاد ادبیات در جو انقلابی حاکم، از آمریکا به ایران باز میگردد و در همان بدو ورود با برخورد خشن مأموران روبرو میشود که طی آن، مأموری با لباس نظامی به چمدان او سرک میکشد و کتاب لولیتا اثر مشهور ولادیمیر ناباکوف را به زمین پرت میکند. همین صحنه چکیده جهان اثر را ترسیم میکند جایی که زن از ادبیات حرف میزند، و جامعه میزبان درگیر خشونتی است که رفتهرفته در تمام اتفاقات بعدی جاری میشود.رویای زن برای تدریس ادبیات خیلی زود به بنبست میرسد؛ جایی که او به ترویج فرهنگ غرب متهم میشود و آثار با ارزش ادبی ازجمله گتسبی بزرگ، «فاسد» قلمداد میشوند. تمام اثر به همین رویارویی میپردازد؛ رویارویی تفکر و ادبیات و داستانپردازی با واقعیت خشن، زمخت و ضد زن برآمده از انقلابی ایدئولوژیک که آزادیهای زنان را محدود میکند.
اما آشنایی نفیسی با یک روشنفکر شناخته شده که از دانشگاه اخراج شده راهکار تازهای را برای او مهیا میکند: جمع کردن زنان و دختران علاقهمند به ادبیات در خانه نویسنده و خواندن لولیتا برای آنها. جمع شکل میگیرد و هر کدام از این زنان و دختران داستانهای خود را دارند: از داستان زندان رفتن تا مشکلات خانوادگی و خشونت شوهر.
فیلم از روایت احوال درونی این زنان تا روایت وضعیت عمومی جامعه در نوسان است و گاه خط ارتباط آنها آنچنان که باید و شاید به پیوندی هماهنگ نمیرسد، ضمن آن که بزرگترین مشکل فیلم – البته در نگاه تماشاگر ایرانی- بازسازی ایران در خارج از کشور است. با آن که گروه طبیعتاً تمام تلاش خود را به کار گرفته تا فضای اوایل انقلاب ایران را به درستی بازسازی کند، اما در نهایت این فضاسازی برای تماشاگر ایرانی آشنا به آن فضا، کامل و بینقص نیست. هرچند فیلم مشکلات جدی و واضح فیلمی چون «آرگو» را ندارد، اما به دقت و کمال به کار گرفته شده در فضاسازی فیلمی چون «عنکبوت مقدس» نمیرسد.
فیلم به مانند کتاب پیوندی ناگسستنی با ادبیات دارد؛ پیوندی که از همان عنوان اثر شکل میگیرد و تا انتها ادامه دارد. در نتیجه این پیوند، هر فصل، عنوان یک کتاب را قرض میگیرد و ماجراهای آن فصل به شکلی به آن کتاب مربوط میشود؛ از جمله گتسبی بزرگ اثر اسکات فیتزجرالد. رمانهای معروف ادبی و جهان حاکم بر آنها با فضای سانسورزده ایدئولوژیک در تقابل قرار میگیرد و از این جا مایه اصلی اثر درباره تقابل دو نوع نگاه مطرح میشود؛ تقابلی که از بحث در سر کلاس ادبیات در ابتدای فیلم آغاز میشود و رفتهرفته به خشونت و زورگویی جریان حاکم میانجامد.
فیلم میخواهد تصویرگر این خشونت در جنبههای مختلف باشد؛ از اجباری شدن حجاب تا دستگیری دختران دانشجو، از کتک زدن افراد بیگناه تا زندانی کردن آنها و در پی آن حتی اعدام یکی از دانشجویان بسیار جوان و اشاره به تجاوز به دختران پیش از اعدام انقلابی.
همه اینها به پرتره تودرتویی از وقایع جاری طی دو دهه اول انقلاب بدل میشود که از زاویهای زنانه روایت میشود و به جنبش زن، زندگی، آزادی می رسد؛ با نگاهی توأم با حسرت برای گذشته و تأسف برای از دست رفتن آزادیها. این نگاه در زیباترین صحنه فیلم جلوهگر است، جایی که تخیل بر واقعیت غلبه میکند (و افسوس که فیلم مجال نمیدهد برای تماشای صحنههای بیشتری از این دست): زن با دوست روشنفکرش جلوی کتابفروشیای که پیش از انقلاب از آن کتاب انگلیسی میخریدند مینشینند و ناگهان در جلوی چشم آنها همه چیز عوض میشود: دختران بدون حجاب اجباری خندهکنان در کافه روبرویی مینشینند و کتابفروشی که دوباره باز شده، حالا میزبان آذر نفیسی در سن و سال امروزش است؛ پیوند گذشته و حال و آینده با واقعیت و تخیل، و روایت حسرتی تلخ و اندوهبار از زمانهای از دست رفته.