اجرای آواز پرستو احمدی را باید یک فرسنگ مهم در فرآیند آزادی زنان در ایرانزمین دید و بررسید. حالا نام پرستو احمدی را باید به نامها ی بزرگی همانند ویدا موحد، نرگس محمدی، صدیقه وسمقی، ترانه ی علیدوستی، نسرین ستوده، آهو دریایی (۱) و شهیدان جنبش «زن، زندهگی، آزادی» افزود.
کار او کارستان بود؛ نه فقط به خاطر آن که به مردمان ایران راه رهایی را با شجاعت ستایشانگیز خویش نشان داد؛ که به سلطانحسین امروز گفت تو هیچ؛ تو توهم؛ تو یک بادباک بوقی؛ تو به قول فروغ فرخزاد «یک مرده ی متورم».
پس از پرستو احمدی و آن شجاعت بیهمانند، گذار از جمهوری نکبت اسلامی دستکم روی کاغذ چندان پیچیده نیست؛ چند صد پرستو میخواهد که زمستان را تاب نیاورند؛ و بهار را بخوانند و بخواهند؛ مردمانی شجاع که بر ترسها ی خود چیره شوند؛ برای خودشان و برای سبک زندهگی خود احترامی اندک داشته باشند. در کنار جوانان و فرزندان خود همانند کوه بایستند و حق آنها را فریاد بزنند. آنچه این داستان را پیچیده کرده است تاریخ بیتاریخی ماست. تاریخی که از بس نمیدانیم، ما را ترسخورده کرده است؛ و سلطان حسینها را بدپندار.
بخشی از دشواری زنان در ایران ادامه ی همین بیتاریخی است؛ یعنی ما برای هیچ بارهای از جمله تاریخ سرکوب زنان تاریخی آشکار و استوار نداریم؛ چیزهایی هست، اما هیچ کس نمیداند، به طور دقیق دشواری کار کجاست. کسی نمیداند بنیادها ی سرکوب زنان از کجا آمده است؟ و حتا فرسنگها ی ایستادهگی در برابر آن، چه کسانی بودهاند؟ پوشش اجباری در این داستان چه جایگاهی دارد؟ چه نسبتی با آزادی به طور کلی و آزادی جنسی بهطور ویژه دارد؟ و اندیشه ی ایستادهگی چهگونه در فرهنگ و کله ی ایرانیان سبز شد؟ برآمد کار و ناکامیها چه بود؟ و چرا؟ چند تن از زنان ایرانی نام طاهر ی قرهالعین (۱۲۳۳-۱۲۶۴ ق) را شنیدهاند و به احتمال میدانند که او را در همین جایی که بانک ملی میدان فردوسی تهران است، با روسری خود خفه کردهاند و در چاهی برای همیشه خاموش. وقتی پدران و مادران ما نمیدانند زرینتاج که بود؟ و چرا چنین بیرحمانه قربانی شد؟ وقتی داستان زرینتاج برغانی ناگفته و ناخوانده میماند و در لابهلای عصبیت قومی و مذهبی گم میشود، چندان عجیب نیست اگر فاطمهها تکرار میشوند. اگر نخستین زنی که شجاعت ورزید و در سپهر همهگانی در «بدشت» شاهرود روبند برداشت در هزیانها ی ما بر سر درست و نادرست ناپدید نمیشد و کسی از حق و حقوق او میپرسید، امروز این قوم یاجوج و ماجوج بر ما چیره نبوند. آنهنگام که زرینتاج برغانی در باغ ایلخانی آخرین نفسها ی خود را کشید، و برای همیشه خاموش شد، رنج نوادهگان کسانی که سکوت کردند، یا بیخبر ماندند هم آغاز شد.
از آنجا تا اینجا که قهرمانی دیگر پرستو ی آزادی زنان ایران است و مشعل آزادی را همانند شوالیهها در تاریکی جمهوری اسلامی میکشد، آسان نیامدهایم؛ و کم هزینه نپرداختهایم. باید به این تاریخ تاریک زرینتاجها نورانداخت؛ فرسنگها ی آن را شناخت، بازبینی کرد و گفتمانی شکوفا و بالنده را به ناخودآگاه جمعی آورد. باید از همه ی این نامها ی بزرگ پیکری ساخت و در میدانها ی شهر بالا برد. باید زنان و دختران را و حقوقشان را بازشناخت. چنین گفتمانی باید فراتر از ایستادهگی در برابر رژیم سرکوب و سرب جمهوری وحشت اسلامی ایران باشد؛ باید فراسوی خوبوبد و درستونادرست (اخلاق، دین و علم) و حتا فلسفه برویم. باید از گفتمان سنتی و افلاطونی خوبوبد و درستونادرست (که بنیادی دینخویانه دارد) بگذریم و به بنیادها ی نوین سپهر سیاست یعنی حقوق و توزیع قدرت و داوری برسیم. به زبان دیگر برای مدتی برگفت و توضیح فرابود (حقیقت) را فراموش کنید و به توزیع حقوق همت بگمارید. توضیح فربودها و فرابودها کار دانشگاهها است؛ سپهر سیاسی میدان توزیع قدرت و داوری است.
باید «حق خطا کردن» و «حق ناحق بودن» را در ایران و برای همه ی ایرانیان بیمه کنیم. راه آسانی نیست؛ باید فرسنگها و قهرمانها ی راستین این جنبش ایستادهگی در برابر سرکوب را شناخت، ستود و شجاعتشان را در جنگل ایستادهگی در ایران کاشت و پراکند. باید ایستاد و ایستادهگی را مشق کرد. باید این نامها ی بزرگ را تکرار کرد؛ باید دختران خود را همانند زرینتاج و پرستو پرورید و باید پسران خود را همانند همه ی مردان مردی بزرگ کرد که کنار پرستو ایستادند(۲) و به او یاری کردند تا احمدی و بیادماندنی باشد.
خوشانگار این قافله را سر ایستادن نیست.
خوشانگار بوی بهار میآید و زمستان خامنهای هم خواهد رفت.
خوشانگار زنان و دختران ما از تاریخ آموختهاند که جستوجو ی آزاد خوشبختی حق هر انسانی است. خوشانگار این پرستو هلهله ی پایان زمستان ایران را آورده است.
پانویسها
۱) از آوردن همه ی نامها ی بزرگ جنبش از جمله بازیگران بزرگ سینما ی ایران که در پشتیبانی از مردمان خود پایمردی نشان دادند و هزینه ی بسیار پرداختند، میگذرم. نامهایی همانند باران کوثری، پانتهآ بهرام، کتایون ریحاحی، فاطمه معتمدآریا، گلاب آدینه، افسانه ی بایگان، شقایق دهقان، هنگامه قاضیانی، پگاه آهنگرانی، مریم بوبانی و…
۲) پرستو احمدی اگر مردانی همانند احسان بیرقدار، امین طاهری، امیرعلی پیرنیا و سهیل فقیهنصیری کنار او نایستادهبودند و در آن کار گروهی نبودند، شاید نمیتوانست چنین طناز و ناز قلبها ی ایرانیان را برباید. تا باد چنین بادا.
از: فیس بوک نویسنده