صدای پای سنگین فاشیسم ایرانی را بشنویم

جمعه, 14ام دی, 1403
اندازه قلم متن

 

راه دمکراسی از یونان تا ایران

صدای پای سنگین فاشیسم ایرانی را بشنویم قبل از آنکه باز ما مردم را در هم کوبد.

«فاشیسم ابدی» است (اکو). خصوصا در جامعه ایرانی. امروزه، علیرغم سواد وافر و مدارک متعدد، بسیاری از هموطنان ما متاسفانه نه تنها فاشیسم را درک و فهم نکرده‌اند بلکه عملکرد و افکار و دوستان و رهبرانی فاشیست دارند.

با وجود رنج و حتی مبارزه روزمره مقابل فاشیسم دینی مستقر، چنان دود فاشیسم در چشمان و فرهنگ مان نشسته که مشخصات فاشیسم را دارا میباشند و از ابزار فاشیسم و دیکتات بوفور استفاده میکنند. و چنان عادی سازی شده که باید نهایتا مشاهده کنیم که بسختی فراوان میتوانند این نشانه‌های بارز فاشیسم را رویت کنند چه رسد به چاره اندیشی.

پس باید ردپای گرایش‌های فاشیستی را در انواع و اقسام کلیشه‌ها و عادت‌های گره‌ خورده با گفتمان‌های رسمی (اعم از لیبرالی) بازشناسی کرد. چرا که “کافی است یکی از این ویژگی‌ها حاضر باشد تا اجازه دهد فاشیسم دور و بر آن شکل گیرد”.

برای مثال، فرهنگ قهر و بلاک کردن، در دنیای واقعی و مجازی همه ما یک عادت کاملا عادی شده اما به عواقب آن لحظه‌ای فکر نمیکنیم. اما روز و شب از خود میپرسیم چگونه از حکومت قهر و دشمنی خلاص و آزاد شویم؟

بله دوستان آگاه و فرهیخته‌ام که دقایقی این خطوط را میخوانید:
بسیاری از شما بدون درنگ دیسلایک خواهید زد و خلاصه خوانی خواهید کرد.

چرا که فاجعه‌ای که ما دچار آن هستیم، نادانی “پزشکان” جامعه یا همان “باسوادان” ماست.

چنانچه همین امروز “مورخین” مطرح ایرانی، دگر اندیشان و منتقدین خود را حذف میکنند… چون نمیدانند فاشیسم و دیکتاتوری دقیقا چیست. حتی به جرات و با تاسف باید بگویم که این “مورخین”، مورخ نیستند. چرا که اصولا مورخ علمی و آکادمیک، از مخالفین و منتقدان خود، برای تاریخ نویسی تغذیه میکند اما مورخین ما، بازیگر سیاسی و بازیچه سیاسیون و “تحلیل گر” و “مزدور” اخبار و رسانه شده‌اند…

در چنین شرایطی، چطور میتوان موانع را از میان بر نداشت و فقط به هدف دوردست چشم دوخت، و از خود پرسید “چرا به هدف نمیرسیم”؟

ما که با فرهنگ ترین، ثروت مندترین، عالم ترین و و و… در منطقه مان هستیم، چطور ممکن است که عقب مانده ترین شده‌ایم؟ و در عالم عقب ماندگی مان، هر روز بیش از دیروز بر سر خودی‌ها میکوبیم مبادا احدی سر بلند کند. و هر صدا و اعتراضی را سراسیمه خاموش و سرکوب میکنیم.

و با خاموشی و سرکوب و سانسور میخواهیم با فاشیسم ج ا مبارزه کنیم؟

همه میگوییم ج ا فاشیست و آپارتاید و تبعیض گر است اما فاشیسم و آپارتاید و تبعیض گری خودمان و همراهان مان را نمیبینیم؟ یا با آن مدارا و تعارف میکنیم… چرا که در واقع نمیدانیم فاشیسم چیست.

و بسیاری از ما فکر میکنیم فاشیسم صرفا و فقط یک ناسزا است.

و حتی چندی است که “استاد دانشگاهی” و “پروفسوری” “شناخته شده” که در همه محافل و رسانه‌ها دعوت میشود، صراحتا تبلیغ “فاشیسم ایرانی” میکند (امیر احمدی).

اهداف فاشیسم

جالب است بدانیم که “هدف فاشیسم، نهایتا حفظ نظام دیکتاتوری است”:
خصوصا هنگامی که الیت و سپس مردم به این نتیجه میرسند که حکومت به شیوه‌های متعارف، امکان‌پذیر نیست، به فاشیسم رو “باز میکنند”. (عبارت “دیکتاتور مصلح”)

اما، باید آگاه باشیم که حکومت فاشیستی کلّیهٔ حقوق و آزادی‌های دموکراتیک را در کشور، در میان و دراز مدت، از بین می‌برد. و سیاست خود را در لفافه‌ای از تئوری‌ها و تبلیغات و پروپاگاندا مبتنی بر تعصّب ملّی، نژادی، ایدئولوژیک یا مذهبی می‌پوشاند.

فاشیسم از مبارزه و ترس شدید طبقاتی پدید می‌آید. و سلطهٔ حکومت مردم سالار و پارلمانی و شورایی را در هم میکوبد تا با قدم‌های استبداد، ترور و ترس و تهدید به سرکوب جنبش‌های مردمی و هر نوع جنبش دموکراتیک بپردازد.

فاشیسم خصوصا به تکنیک‌های پوپولیسم و عوام‌فریبی‌ و گزافه‌گویی، متوسّل می‌شود.

فاشیسم، از طرفی، سیاستِ داخلی خود را به محدود کردن سندیکاها و سایر سازمان‌ها، نهادها و احزاب مترقّی و مردم سالار، و از طرف دیگر، الغای آزادی‌های دموکراتیک و نظامی‌کردن دستگاه‌های دولتی و همهٔ حیاتِ اجتماعیِ کشور، مبتنی می‌سازد. فاشیسم برای پیشرفت کردن و اجرای مقاصد خود، از گروه‌های ضربتی استفاده می‌کند: نظیر اس‌اس‌ها در آلمان نازی و پیراهن‌سیاهان در ایتالیا، و انواع ارازل و اوباش… که به همه نوع اعمال دست میزنند.

نژاد و قومیت پرستی، شوونیسم و تئوری‌های نظیرِ آن، حربه‌های اساسی ایدئولوژیک فاشیسم را تشکیل می‌دهند.

پس در چنین شرایطی، برتک تک ماست که به این موانع “مردم سالاری” بپردازیم و روز و شب فاشیسم و شاخص‌های مخرب آن را با صراحت و با نام و نشان فاش کنیم و به پرسش و پاسخ و به بحث بگذاریم. تا جامعه خود را از هر اکت فاشیستی زدوده کنیم. و چنین است که فاشیسم و دیکتاتور، در جامعه ما، دومینو وار سست خواهد شد و خواهد ریخت!

چرا که فرهنگ دمکراتیک و مردم سالاری، جایگزین آن خواهد شد.

بنیانی ترین اصل فاشیسم و دیکتاتوری، حذف و سانسور دگر اندیش است.

هرگونه حذف دگراندیش، نشانه‌ای بس خطرناک میباشد که نباید کوچک انگاشته شود. چرا که آغاز فجایعی فزاینده است.

چرا که در وحله اول باید بیاد آوریم که آزادی، بنیان اول دمکراسی است.

فاشیسم در پوپولیسم پذیری جامعه رشد میکند، جوامعی که درگیر مشکلات شدید اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هستند. همهٔ این مسائل لاینحل مانده و با اغتشاش و هرج و مرج تشدید می‌گردند. زمانی که طبقات متوسط هراسان هستند و هر ناجی را قهرمان بی مانند میدانند و تقدیس میکنند.

فاشیسم از انواع پوپولیسم افراطی است، که از ضعف‌های “دمکراتیک” “نظام” و بنام “مردم” رشد میکند. و ارازل و اوباش، سربازان خط مقدم آن را تشکیل میدهند.

بنابراین در جامعه ایرانی:

پس از ضعف‌های عمیق دمکراتیک اپوزیسیون ما، فاشیسم بین خود ما رشد میکند و این فاشیسم ایرانی، امروز، درخت تنومندی شده که میوه‌اش زهر است. و باید این درخت‌ها را بایکوت و ریشه کن کرد. قبل از اینکه ما را بیش از این ریشه کن کند.

اما مشخصات فاشیسم را چطور تشخیص دهیم؟

ـ در ابتدا، محبوبیت فاشیست‌ها در اضطراب و اغتشاش اجتماعی رو به افزایش مینهد. رهبر فاشیست‌ها اعلام میکند که کشور را از “خطرات” نجات می‌دهد، و قول میدهد تا افتخارات را به کشوری که روحیه و نظمش را از دست داده، باز خواهد گرداند.

ـ فاشیسم همه نوع افراد ناراضی را به خود جلب میکند: سربازان و نظامیان، ارازل و اوباش، طبقات متوسط دلسرد و مأیوس، جوانان وطن‌پرست و روستاییان و کارگران گرسنه…

ـ فاشیست‌ها دربارهٔ یک آرمان بزرگ ملی فریاد می‌زنند و قول‌های بزرگ به همه کس عرضه می‌کنند: شغل، سعادت، رفاه و افتخار ملی.

ـ موسولینی “رهبر” فاشیست‌ها به دنبال راهپیمایی بزرگی که در ۱۹۲۲ در رم بر پا شد، به قدرت رسید تا بدون درنگ یک دیکتاتوری بر پا کند و اقتصاد و حکومت را به شیوه خاص خود سازماندهی کند. چرا که مردم ابزار دست موسولینی شدند.

فاشیست‌ها در واقع در خدمت مردم نیستند بلکه مردم را به خدمت خود میگیرند. بنابراین مردم ابزار دست فاشیست‌ها میشوند.

ـ فاشیسم جهانی شد و جهانی ماند. از فاشیست‌های قاره آمریکا و جبهه ملی بریتانیا و فرانسه تا آسیای شرقی، قدم‌های فاشیسم هنوز در کل گیتی سنگینی میکنند.

ـ شعارهای فاشیستی از نوع «بحث نه، تنها اطاعت!» و «ایمان بیاورید، اطاعت کنید!» میباشند. چنانچه هر نوع شعار مشابه را هنوز در جوامع فریاد میزنند.

ـ بنا بر این داده‌ها، باید آگاه “شویم” که هر فردی که از نیروهای فاشیستی و ابزار و متد و شعارهای فاشیستی کمترین سودی ببرد، نمیتواند تظاهر کند که از این نیروها و تفکرات فاشیستی جداست. به همین دلایل موثق، در کشورهای پیشرفته، با این عملکردها، بشدت برخورد میشود اما جوامع استبدادی زیر فشار همانند جامعه ایرانی ما، از استبداد به استبداد دیگری متحول میشوند… و هدف دمکراسی و مردم سالاری غیر ممکن بنظر می‌آید.

ـ تمامیّت‌خواهی،
ـ عدم اعتقاد به سودمند بودن صلح،
ـ مخالفت با دگر اندیشان از “چپ دمکراتیک” گرفته تا “لیبرال‌های دمکراتیک”،
(بنابراین مخالفت با اصول اولیه دمکراسی که آزادی و برابری هستند)
ـ مخالفت با دموکراسی و مردم سالاری: فاشیست‌ها دموکراسی را “بوالهوسی” و “خودپرستی” می‌نامند.
ـ تقدّس “پیشوا” یا همان “رهبر” یا “فرمانده” یا “پادشاه”… تا سرحدِّ امکان
ـ اعتقاد شدید به قهرمان‌پرستی
ـ تبلیغ روح رزم‌جویی
ـ قدیس گرایی
ـ نظام تک‌ حزبی یا “تفکر واحد”

ایتالیا بعنوان منشا فاشیسم شناخته میشود اما فاشیسم در اشکال متفاوت در همه کشورها و جوامع رسوخ کرده، از مشکلات اجتماعی و اقتصادی تغذیه میکند.

و اما، “طبقات متوسط” و نسبتا مرفه در همه کشورها از کارگران و گرسنگان هراسانند. و نوعی محافظه کاری رشد میکند. در نتیجه، همهٔ مسائل اجتماعی و اقتصادی لاینحل میمانند و اغتشاش و هرج و مرج را تشدید می‌کنند.

در چنین زمینه‌ای مضطرب و مغتشش، محبوبیت فاشیست‌ها رو به افزایش مینهد. چرا که فاشیسم اعلام میکند که کشور را از “چپ” زمان و “قیام گرسنگان و کارگران” نجات می‌دهد. و قول میدهد تا افتخار امپراتوری پیشین را به کشوری که روحیه و نظمش را از دست داده، باز گرداند.

استدلال سیاسی آنها حتی انواع خشونت، شکنجه، اوباش گری و “تروریسم” و جنگ‌های فراگیر را مقبولیت میبخشد. و منتظر میشود تا دولت ضعیف و ضعیف تر شود تا حاکمیت را به آسانی بدست آورد.

بالاخره وقتی محافل قدرتمند به پشتیبانی از فاشیسم بپا خیزند، “پیشوا” یا “رهبر” با راهپیمایی ظاهری و بزرگنمایی، به قدرت میرسد. و فاشیست بدون درنگ یک دیکتاتوری نظامی بر پا میکند و اقتصاد را به شیوه خاص خود سازمان میدهد.

دولت فعالیت‌های عمومی را بر عهده میگیرد و ارتش را جدا تقویت میکند چرا که هدف یا حتی ابزار اصلی یا نیروی اصلی فاشیست، مردم و مردم سالاری نیست.

و فاشیسم موفق به نظر می‌رسد زیرا نظم را در کشور بی‌نظم و نا امن برقرار میکند. مردم ایتالیا، موسولینی را تأیید می‌کردند، از این نظر که توانسته‌ بود «قطار را به موقع به حرکت درآورد». و موسولینی فاشیسم را تبدیل به فلسفه‌ کرد تا برای رژیم و اقدامات خود احترام کسب کند.

بدین دلایل، هر کسی که هر کدام از اصول فاشیسم را عملی کند، درراه و ریل این فلسفه و ایسم قرار میگیرد و باید بشدت مورد انتقاد بخش آگاه جامعه قرار گیرد چرا که این راه نابودی ملت‌ها بوده و هست. و صدمات عظیمی به جامعه بشری زده.

سایر دیکتاتورها از دهه ۱۹۳۰ روش‌های سیاسی فاشیسم را تقلید کردند و آن را با اوضاع و شرایط و آداب و سنن کشور خود تطبیق دادند. در اسپانیا ژنرال فرانکو ارتش را با طبقه اشراف و کلیسا پیوند داد. آلمان نازی و هیتلری، و حتی چندین رژیم در اروپای شرقی از جمله استالین، تمامیت خواهانی از همین نوع هستند.

بنا بر این داده‌ها، بسادگی میتوان مشاهده کرد که بازیگران پوپولیست امروزه جامعه ما، از نظام ج ا تا بسیاری از گروه‌های اپوزیسیون، مشخصات دقیق فاشیستی را دارا میباشند. و ما مردم باید به سرعت از آنها رویگردان شویم:

لطفا توجه نمایید چرا که فاشیسم از طرفی از دموکراسی و “دموکراسی خواهی” مردم، با حربه پوپولیسم (فریب مردم)، با شدت و حدت تغذیه میکند.

از طرف دیگر، طبقات متوسط و بالا با اشتیاق به گذشتهٔ پر افتخار کشور می‌نگرند و از “مردم” و نقش حقیقی مردم و قیام‌های مردمی در هراسند.

بدین طریق، همزمان، طبقات بالا و تعداد زیادی از مردم آلمان عقیده «نازیسم» هیتلر را مورد استقبال قرار دادند، زیرا با “سنت‌های” پذیرفته‌شده “تاریخ آلمان” یعنی “اطاعت از مافوق”، روحیه نظامی‌گری و قدرت و نظم، و «ملت» پرستی یا ناسیونالیسم تهاجمی و منفی پیوند داشتند. درسال ۱۹۳۳ نازی‌ها بزرگترین حزب آلمان را تشکیل دادند و هیتلر صدراعظم آلمان شد. و به مجرد رسیدن به قدرت یک دولت تک حزبی را به وجود آورد.

سایر خصوصیات حزب نازی مشابه حزب فاشیست ایتالیا بود. نازی‌ها مانند فاشیست‌ها از طرف برخی صنایع آن زمان حمایت می‌شدند. هیتلر نیز پروژه‌های بزرگ دولتی مانند جاده‌سازی و از آن مهم‌تر برنامهٔ بزرگ تجدید تسلیحات را راه انداخت که برای شش میلیون نفر بیکار، شغل ایجاد کرد.

میبینیم که فلسفه فاشیسم در بسیاری نظام‌های امروزه و در سخنان و عملکردهای بسیاری دیکتاتور‌های جهان و خصوصا بسیاری سیاسیان اپوزیسیون ایرانی هم حاضر است.

نقدهای وارد بر فاشیسم

فاشیسم در جهان پیشرفته به‌ طور گسترده مورد انتقاد میباشد چرا که نتایج آنرا دیده‌اند و از تاریخ خود درس و پند گرفته‌اند. “اتحادیه اروپا” نتیجه چنین پندهایی است و لزوم ایجاد دولت و قوانین و انتخابات و نهادهای دمکراتیک برای پیوستن به اتحادیه اروپا دقیقا همین اهداف را دنبال میکند. چرا که اروپا، پس از جنگ جهانی دوپ، صلح و توسعه پایدار را پیشه کرده.

اما صدای پای فاشیسم پشت فریادهای پوپولیستی را هم باید شنید:

قول‌ها و کوشش‌های سران فاشیستی برای کاهش بیکاری، دولت قوی، نظامی گری و دخالت “رهبر” یا همان “شاه” در همه امور به خاطر حفظ “منافع ملی” است. هیتلر و موسولینی هنگام عروج به قدرت، وعده‌ها دادند که رفتار بهتری با کارگران خواهند داشت ولی در همه نظام‌های فاشیتی دیروز و امروز ثابت شد که توسعه فاشیستی بخاطر ماهیت‌های پوپولیستی و ضد انسانی‌شان، پایدار نیستند. وعده‌ها عملی نشدند زیرا رژیم‌های فاشیستی تغییری مثبت در ترکیبات اجتماعی به وجود نیاوردند و فقط طبقه حاکم در رأس امور سهم اصلی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را میبرد.

طولی نکشید که میلیون‌ها آلمانی آمادگی خود را برای پیروی از پیشوا (فورر) اعلام کردند. هر کس که تردیدی نسبت به ایدئولوژی جدید داشت یا از کشور گریخت یا سکوتی سنگین پیشه میکرد چرا که مخالفان به اردوگاه‌های کار اجباری نازی اعزام می‌شدند تا به «طفیلی‌های بشر» ملحق شوند. تا تمام ملت از فلسفه هیتلر («جنگ، ابدی است. جنگ، زندگی است» پشتیبانی کنند.

پس از جنگ جهانی دوم، ایتالیا و غرب آلمان به عنوان دموکراسی‌های لیبرال (آزادی خواه) در سیاست‌های خود تجدید نظر کردند و نازیسم اعتبار خود را از دست داد اما تفکرات و متدهای فاشیستی در جهان دیکتاتورها پا برجا ماندند، از جمله دیکتاتوری نظامی «سرهنگان» یونان از «۱۹۶۰ تا ۱۹۷۴».

امروزه، در جامعه ایرانی، تمام جذبه‌ هایی که فاشیسم برای بسیاری از مردمان دارد، به چشم می‌خورند.

اومبرتو اکو، نویسنده و فیلسوف ایتالیایی، نویسنده کتاب “فاشیسم ابدی”، استنباط می‌کند که “فاشیسم به هزار روش با ما بازیگری میکند”:

فاشیسم با همه چیز و همه کس سازگاری و بازی میکند. زیرا حتی با حذف چندین جنبه از آن، می‌توانیم آنرا باز تشخیص دهیم. اکو بر اساس ماهیت چند وجهی و سازگار آن، فهرستی از ویژگی‌های «فاشیسم بدوی و ابدی» ارائه می‌کند.
۱ـ آیین و سنت گرایی: این سنت گرایی را در”ضدانقلاب ها” میابیم. از تمدن‌های مدیترانه‌ای دوران باستان، این فلسفه را پیرامون سینکریتیسم می‌یابیم. فاشیسم فرض را بر این می‌گذارد که حقیقت در سنت‌ها، با وجود تناقضاتشان، وجود دارد. بنابراین، از آنجایی که حقیقت از پیش وجود داشته، «هیچ پیشرفتی در دانش و سیاست وجود ندارد». در بعد سیاسی، کافیست ما به گذشته بازگردیم.
۲ـ امتناع از مدرنیسم و پیشرفت سیاسی: بنابراین فاشیسم ضد عقلانی و خرد سیاسی است، خصوصا خرد جمعی.
۳ـ فاشیسم هر عملی را میپذیرد. بدون تأمل و تفکر. و فرهنگ و علم را در سیاست مشکوک میداند چرا که فرهنگ و علم انتقاد بدنبال می‌آورند اما انتقاد در فاشیسم غیر قابل قبول است.
۴ـ فاشیسم از تفکر انتقادی و هر نوع بحث با مخالف، نماد مدرنیسم و پیشرفت، امتناع می‌ورزد. زیرا برای فاشیست، اختلاف نظر خیانت است. (مثال: “رقبا، برنامه‌های خودتان را ارائه دهید” ولی “انتقاد از فاشیست ممنوع است”)
۵ـ برای پرهیز از این تنوع ناشی از اختلاف، با سوء استفاده از ترس از تفاوت، به دنبال اجماع است. بنابراین فاشیست ذاتا نژادپرست، توتالیتر و تمامیت خواه است.
۶ـ طبقات متوسط نا امید و محروم از بحران اقتصادی را مورد خطاب قرار می‌دهد و ادعا می‌کند که خطر از گروه‌های اجتماعی پایین تر می‌آید.
۷ـ برای اتحاد مردم از ناسیونالیسم و ملی گرایی افراطی استفاده می‌کند. مردم باید احساس کنند مورد حمله دشمنان بیرونی و داخلی قرار گرفته‌اند. از این رو مردم باید نسبت به توطئه وسواس و هراس داشته باشند و بیگانه هراس باشند (فوبی بیگانه).
۸ـ مردم باید در برابر ثروت و قدرت دشمنان خود، احساس حقارت کنند.
۹ـ برای فاشیست، زندگی یک جنگ دائمی با چندین دشمن است. و دوران طلایی، آینده صلح آمیزی است که در آن ملت پیروز شده باشد. فرضیه‌ای که سرشار از تناقض است.
۱۰ـ فاشیست مبلغ “نخبه گرایی مردمی” (از بعد پوپولیستی و فریبکاری آن) است، که در آن، هر شهروند متعلق به “بهترین” مردم جهان است. اما مردم از آنجا که ضعیف هستند، به یک رهبر مقتدر و سلطه گر و یک سلسله مقامات و مراتب (هیرارشی) و سرکوب انگل‌ها نیاز دارند.
۱۱ـ همه برای تبدیل شدن به یک قهرمان آموزش میبینند. و این به یک هنجار تبدیل می‌شود.
۱۲ـ فاشیسم مبتنی بر مردم گرایی کیفی است. حال آنکه در یک دموکراسی و مردم سالاری حقیقی، شهروندان به لطف اکثریت کمی دارای وزن سیاسی میشوند. اما در فاشیسم، فرد هیچ حقی ندارد. چرا که در نظریه فاشیست “مردم” یا “ملت” از یک «اراده مشترک» برخوردار هستند که آن اراده “رهبر” یا “شاه” است. بنابراین فاشیسم حق دارد تا پارلمان و پارلمانتاریسم را در عمل سرکوب و منقلب و حذف کند.
۱۳ـ فاشیسم با زبان و دایره لغات ضعیف رشد می‌کند تا استدلال و انتقاد قوی محدود شوند. برنامه‌های گفتگوی مردمی و پوپولیستی، و غیر کارشناسی، اشکال جدید این موضوع هستند. (مثال‌های امروزی: شبکه‌های اجتماعی و مجازی، کلاب هاوس)

در خاتمه امبرتو اکو بر اساس تجاربش به ما هشدار می‌دهد: «به احتمال زیاد فاشیسم در بی‌گناه‌ترین ظواهر بازمی‌گردد. وظیفه تک تک ما است تا نقاب از چهره‌اش برداریم. و هر یک از اشکال جدید آن را، هر روز در هر نقطه از جهان، پیدا و افشا کنیم.

مهرزاد نکوروح جم، کارشناس ارشد اروپا
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:

– https://t.me/populismir
– U. Eco, Reconnaitre le fascisme
– H. Arendt, The Origins of Totalitarianism, New York, 1961
– M. Gallo, L’Italie de Mussolini, Perrin 1982
– J. Monnerot, Sociologie de la révolution, Paris, 1969
– B. Mussolini, Le Fascisme. Doctrine et institutions (La Dottrina del fascismo, 1933),
– S. G. Payne, Phalange. Histoire du fascisme espagnol,
– Pierre-André Taguieff, Le nouveau national-populisme, CNRS Éditions, janvier 2012
– Raymond Aron, Démocratie et Totalitarisme, Folio Essais, Gallimard
– Samuel P. Huntington, Political order in changing societies, Harvard University. Center for International Affairs
– Le peuple introuvable. Histoire de la représentation démocratique en France, Paris, Gallimard, 1998
– Gauchet M., « Le mal démocratique », Esprit, octobre, 1993

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.