منوچهر برومند: سیه بختیِ خَلق  

شنبه, 13ام بهمن, 1403
اندازه قلم متن

سیه بختیِ خَلق

 

سروده منوچهر برومند

م ب سها

 

سیه بختی خلق بیگانه جو

سعادت ز دشمن کُند آرزو

 

نجاتی که در دست دشمن بُوَد

چو زنجیر یوغی بگردن بُوَد

 

مبادا  که ایرانی داد خواه

 به بیغوله ی خصم  گیرد پناه

 

مرو راه خصمی که  ویرانگر ست

گزندی کاز آتش رسد زاخگر ست

 

مشو اخگر آتش خلق سوز

ز بهر زیان کیسه بر خود مدوز

 

بدان مُنجیت عزم و ایمان شود

نه دشمن ،کزو ملک ویران شود

 

بیندیش و سنجیده گو، هر سخن

نسنجیده گو بسته بهتر دهن  

 

مپو گرد کژرای و ناراستی

ز کژرای آید همی کاستی

 

ز نادانِ ناپاکِ ایرانِ ستیز

بپرهیز و با بخردی میگریز

 

ره رستگاری بُوَد همدلی

بجو اتحاد و ببین مُقبلی

 

جهان را فرود است و گاهی فراز

مجو کیش خود خواهی و کبر و آز

 

ز کاوه بیاموز درسِ بهی

از آن‌ خَلق یابد همی فرَّهی

 

روا، نی، که خُسبی به بالینِ ناز

چو بینی بس آزرده اند از نیاز

 

رهایی ز بندی که‌ بر پایِ تست

 ببینم ، به دست توانای ِ تست

 

ز ایران ما دست بدخواه دور

گزند دد و دیو کژراه دور

 

مهین خطه ای  مشتهر در  جهان

به دامان بپرورده بس قهرمان

 

به بوم و برش چشم ناپاک کور

فروزان برآن لطف رخشان نور

 

همی  مهد گردان و نام آوران

به رادی و نیرو  پیام آوران

 

بسی دانشی مرد و شیوا سخن

بپروده ایران ز عهد کهن 

 

به دانشوری و سخن گستری

هماره به گیتی ورا مشتری

 

به کاخ هنر بس هنرور وِراست

نبیند کَسَش در هنر کمُّ و‌کاست

 

به پاس وطن سربدارش بسی

به چشمش بُوَد ددمَنِش چون خسی

 

 بر ایران زمین باد پایندگی

بهی ، سرفرازی و بالندگی

 

ز غم ها‌ همی دور و غرق سرور

سرورش ز دانش نه ریب و غرور *

 

“سها” گو به ایرانیِ نامدار

به راهی مرو زو‌  شوی شرمسار

 

 مشو غرق اوهام اهریمنی

مجو داد و رادی ز خصم دنی

 

نشاید که ایرانی رای تیز

به آماجِ میهن شود تیر ریز

 

گر ایران ستیزی چو جوینده عار

روی کژرهِ زشت  “جانوسپار”

 

تبه کار و نادان‌ و گم کرده راه

بیفتی به چاه مذلَّت، تباه

 

 یست و چهارم دیماه هزارو چهارصد وسه

اصفهان بیشه حبیب

 

*: غرور در اصل به معنی فریب است و مغرور معنی فریب خورده می دهد.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.