خاطرات «هفت سال در کابل» (*) را خواندم؛ اثری از دوست دیرینه ابوالفضل محققی که از دیرباز وی را به «ابول» میشناسم. رسماش هم اگر عوض شود اسمش برایم همانی میماند که بود. میدانستم که سرگرم نوشتن کتابی در این باره است و پیشاپیش و حتی نخوانده، حاصل کارش برایم جذبه داشت. سالهای مورد بازخوانی کتاب را من نیز در کابل زیستهام، شاهد بودوباش او بودهام و سه سال از ان را هم دوشادوش یکدیگر در هیئت تحریریهی «رادیو زحمتکشان ایران» کار کردیم. این ویژگیها، کنجکاویام نسبت به چیستی بازنماییهای «ابول» از آن دوره را بیشتر برمیانگیخت.
از اینرو، علاقمند بودم بدانم که چه شرحی از «کابل ماها» و «ماها در کابل» ارایه داده و حیات این کهن شهر شاهنامهای را به زمانهی سالهای زیر نگین حزب دمکراتیک خلق افغانستان، چه سان ترسیم کرده است؟ نیز اینکه کدام تصویر از چند و چون «سازمان» مشترک آن زمان در همین نگارهاش نشانده و در این رنگ آمیزیها چه جایی هم به باور و عمل آن ایام خود داده است؟ مشتاق خواندن آفریدهاش بودم که عزیزی از «هم ولایتیهای افغانستانی»ام پیشدستی کرد و این کتاب پُر از خاطره را برایم فرستاد. حالا که «هفت سال در کابل» را خواندهام، باید چند سطری در بارهاش بنویسم.
اول از همه بگویم که تراوش کلام در این نوشتار، آب زلال را میماند. شیوایی قلم نگارندهاش را گرچه دیروقتی است که میشناسم، در اکنونش اما پختهتر، عمیقتر، روانتر و رواییتر یافتم. «ابول» البته در گزارش نویسی همیشه سر بود و مورد تحسین هر آنی که روایتها و پروردههای او از مشاهداتش را میخواست به انصاف بخواند. کلمات در نثر وی، نه صامت دستوری که گویای زندگیاند و تنه به شعر دلنشین میزنند. فنی که مرهون هنر نقاشی و تصویر پردازیهایی است الهام گرفته از مادری زنجانی که چونان زن جان واقعی، در فرزند ذوق آفرید و ذهنش را صیقل داد.
خواننده وقتی شرح نویسنده را از گوشه گوشهی فلان یا بهمان محل میخواند که تنها یکبار به آنجا سرک کشیده بوده و یا وصفی از او در بارهی اضلاع و رنگ فلان میز و یا بوی طعم بهمان پهن سفرهای می شنود که فقط هم با نگاهی گذرا از آن گذشته است، در شگفت میماند که چطور توانسته اینهمه را در ذهن بینبارد؟ از لابلای «هفت سال کابل» چیزهایی دستگیرم شد که از آنها خبر نداشتم، جالبتر اما کنکاشهایی بود که فراموشخانهی ذهن را فعال میکرد. اینکه روایات آدمیان از وقایع یکی نباشد هیچ غیرطبیعی نیست، مهم بازسازی گذشتهای است که به اعتباری نگذشته است.
«ابول» در صورتگریاش، فقط محدود به رخدادهای آن زمان نمیماند. تخیلاش پَر میگشاید و خواننده را با خود به زمانهایی دورتر در مکانهایی دیگر هم میبَرَد. او ابتکار «فِلش بَک» بکار میگیرد که کاربُرد در هنر سینمایی و روایت داستانی دارد و بارها سراغ گذشتهی غیر افغانستانی میرود تا حرف از دل بگوید. شیوهای که حُسن کار روایتگری است و نه ایراد آن. اِشکال نوشتار بعضاً در ساختاربندی آنست و عدم رعایت فاصله گذاریهای زمانی، که گاه موجب بهم ریزی توالی وقایع میشود و فهم مطلب را برای خوانندهی ناآشنا به آن زمان و فضا قسماً مشکل میکند.
«ابول» قلمزنی است پُرکار و خبره، از ۵۰ سال پیش تا به امروز، از گزارش نویسی برای چریکهای فدایی خلق تا اکنون که کماکان دست اندرکار نوشتن است. بیشتر وقتش به پراکنده نویسی و نه پراکنده گویی گذشته و از آنجا هم که ترک عادت آسان نیست، سایهی پراکنده نویسیهای راوی را در این کتاب هم میتوان دید بی آنکه البته رشته کلام از دست رفته باشد. از خودویژگیهای نویسندهی «هفت سال در کابل» است که همیشه هم در پیوند نزدیک با رهبری سازمان متبوعش بوده و هم مرتبطی وسیع با بدنهی آن. همین ویژگی، عطر خاصی به تصویرسازیهایش میدهد.
نویسنده، البته حال و احوال متناقضی نیز دارد؛ از یکسو شیفتهی نوستالوژیک موقعیتهایی از آن دوره است و از سوی دیگر او را گاه منتقد زبان تیز همان نوستالوژی مییابیم! از شکاف همین تناقض هم است که «ابول» مهربان برای همگان و نام آشنایی به انسانی لطیف طبع، در داوریها نسبت به دیروز از نگاه امروز، راجع به افرادی تند میرود و مهار بُغض از دست میدهد. کاش اما او در انتقادهایش از آن زمان، سخن را در وجه تحلیل تعمیق میبُرد نه که شنل داوری بر دوش و ترازو در دست، حقمدارانه و یا خود حق پندار، به نوعی «تسویه حساب»های نالازم کشیده شود.
ناگزیرم از درنگ بر نوع داوریهای او چه در مورد دیگران و چه خودش در این منتشره که نباید هم ناگفته بماند. «ابول» را باید گفت که وقتی قصد بر قضاوت است، هیچکس و از جمله شخص داور نباید از دایرهی عدل بیرون بماند تا حق خواننده برای سنجش حقیقت پایمال نشود. بنا به شناختی که از او دارم، چیره دستی است حساس در تصویرگری صحنه، در سیاست اما بخاطر روح جوشان خود نه رها از هیجان. دیدهام که جوّ او را میگیرد بی آنکه تامل بموقع در چیستی چشم انداز کند. به تسخیر فضای سیاسی در میآید ولی تا شور و حال از تب و تاب میافتد، منتقد همان میشود.
بنا به آزمودههایم، این نوع از مواجهه با تحولات سیاسی توسط «ابول» و در هر دوره از زندگی سیاسیاش اندک نبوده است و در مقابل، کم پیش آمده است که رمز و راز زود داغ کردنها و به سرعت یخ زدنهایش را واکاوی کند. او را طی این چند دههی پر از شگفتیها، چه مرتبط با تحولات در ایران و چه مربوط به جهان فرا ایران، به فرورفتن در لحظه میشناسم. از سرمستی زمانهی شکوه چریکی تا شیفتگی در برهه «اتحاد و انتقاد»، از هیجان اصلاحات دو خردادی تا کم سویی در دید نسبت به طیف سلطنت. او همین برخورد را ایضاً در قبال تحولات جهانی هم داشته است.
«ابول» در این کتاب بارها به «سانتر» بودنش (اعتدال) در گرماگرم اختلافات سیاسی و نظری آن زمان سازمان اشاره دارد که با هیچ جناحی نبوده و همین را هم نشانهی استقلال فکری خود برمیشمرد. از همین دریچه هم است که تلاشها برای نوجوییها در آن مقطع را علیرغم نارسایی و کژیهایشان به تحقیر برمیآید. بی توجه به اینکه استقلال رای پیش از هر چیز بیرون زدن از حصار روز میطلبد ولو هزینهی عدول از «مردمداری» وسوسهانگیز در پی آورد. «ابول» منتقد ریزبین خوبی است ولی در زمینهی نقادی کلاننگرانه کم میآورد و به سهولت از پرستش به نفی میرسد.
«ابول» یقیناً نمیخواسته است جاهایی از روایت دچار این شود که آدمی غریزتاً میل دارد خود را منطقیترینِ فرد صحنه بنماید؛ اما باید به این هم بیندیشد که توانسته است در هر موردی از این دام برهد؟ در جاهایی از کتاب، بازسازی صحنههای رخ داده در آن زمان به صحنه سازی طبق طبع حالا میرسد و این به کتابی که واقعاً ارزشمند از آب درآمده است گزند میزند. من از مصادیق چنین برداشتی از مواردی در «هفت سال در کابل» چیزی نمینویسم ولی آرزو دارم نویسنده در تجدید چاپ کتاب – چیزی که شایستگی آن را دارد – تجدید نظرهایی در مفادی از این کتاب ماندگار بکند.
به «ابول» بخاطر کار ارزندهای که عرضه کرده است دست مریزاد میگویم و برایش همچنان پُرکاری در آفرینشهایی دیگر آرزو دارم. «هفت سال در کابل» را حتماً باید خواند چون بُرشی است زنده از تاریخ معاصر ایران و نیز روابط درونی زیستمندان همان زمانه. او به مهارت، ولو نه بری از نارساییها و جاهایی حتی خطا، توانسته کم و کیف بخشی از چپ ایران را مینیاتوروار به ترسیم درآورد. مطالعهی نقادانه و پرسشگرانهی این کتاب، خواننده را در جریان حوادثی قرار میدهد که ظاهراً تصادفیاند، در اصل اما برخاسته از کُنهِ پندار و رفتاری که، ماها در آن و با آن تعریف میشدیم.
بهزاد کریمی ۵ اسفند ۱۴۰۳ برابر با ۲۳ فوریه ۲۰۲۵
(*) منتشره توسط انتشاراتی فروغ در کلن آلمان