حس مشترک دموکراتیک به‌مثابه پایه‌ای برای اپوزیسیون مؤثر در ایران – برای غلبه بر پراکندگی (ترجمه از آلمانی) + متن آلمانی

سه شنبه, 26ام فروردین, 1404
اندازه قلم متن

پروفسور داود غلام آزاد،  پروفسور باز نشسته رشته جامعه شناسی در دانشگاه هانوفر آلمان


پراکندگی کنونی اپوزیسیون ایران اغلب به‌صورت شخصی‌شده تحلیل می‌شود – به‌ویژه در ارتباط با رضا پهلوی. برخی گروه‌های جمهوری‌خواه او را مانع اصلی شکل‌گیری استراتژی مشترک اپوزیسیون می‌دانند. اما این نگاه، دلایل عمیق‌تر اجتماعی و جامعه‌شناختی فقدان حس مشترک را نادیده می‌گیرد. رضا پهلوی نه مشکل است و نه راه‌حل؛ بلکه بیشتر به‌مثابه سطحی است که کشمکش‌های حل‌نشده بر سر ارزش‌مندی خود و تضادهای کاریزماتیک گروه‌ها بر آن فرافکنی می‌شوند. همچنین این باور که رضا پهلوی می‌تواند به‌عنوان چهره‌ای وحدت‌بخش پراکندگی اپوزیسیون را رفع کند، به‌شدت قابل‌تردید است – زیرا این مسئله را به موضوعی «رهبری‌محور» فرو می‌کاهد و شرایط ساختاری لازم برای اتحاد دموکراتیک را نادیده می‌گیرد.

مشکل اپوزیسیون نه در وجود احساسات سلطنت‌طلبانه یا تنوع جریان‌های سیاسی، بلکه در فقدان چارچوب نمادینی است که در آن، این تنوع بتواند به‌شکلی متمدنانه با یکدیگر مواجه شود. فقدان حس مشترک، مسئله‌ای اخلاقی نیست، بلکه مسئله‌ای ساختاری و رفتاری است – نتیجهٔ فقدان فرهنگ دموکراتیک برای حل تعارض‌ها و ضعف در ایجاد پیوندهای عاطفی میان گروه‌های مختلف اجتماعی است.

معنای اجتماعی حس مشترک
حس مشترک صرفاً یک احساس یا فضیلت اخلاقی نیست، بلکه نوعی رابطه اجتماعی است: توانایی و تمایل افراد به آنکه خواسته‌ها، منافع و تعارض‌های خود را در چارچوبی فراتر از منافع گروهی، یعنی در درون یک «کل سیاسی مشترک» پیگیری و حل‌وفصل کنند. این چارچوب، یعنی «جامعهٔ سیاسی»، پدیده‌ای تاریخی است و به‌خودی‌خود وجود نداشته است.

پیدایش این جامعهٔ سیاسی با تولد جامعهٔ مدرن، به‌ویژه جامعهٔ بورژوایی گره خورده است؛ جامعه‌ای که در آن، افراد نه بر مبنای تعلق به طایفه، مذهب یا روستای خاص، بلکه به‌مثابهٔ شهروندانی برابر با حقوق و وظایف مشترک تعریف می‌شوند.

مفهوم جامعهٔ سیاسی حس مشترک در اندیشهٔ نظریه‌پردازانی مانند هابز، لاک و روسو، تحت عنوان «نظریهٔ قرارداد اجتماعی» ظهور یافت. در این دیدگاه، نظم سیاسی نه بر پایهٔ ارادهٔ الهی یا وراثت، بلکه نتیجهٔ توافق عقلانی افراد برابر در مقام شهروند است. جامعهٔ سیاسی، تجلی نوعی «ما»ی نمادین است که نه بر پایهٔ نژاد، مذهب یا قومیت، بلکه بر پایهٔ به‌رسمیت‌شناختن متقابل حقوق و مسئولیت‌ها شکل می‌گیرد. این «ما»ی انتزاعی اما پُرمعنا، پایه‌ای است برای همبستگی دموکراتیک ..

فرآیند تمدنی نارسا در ایران
در ایران، این فرآیند تمدنی – یعنی گسترش حوزهٔ پیوندهای عاطفی فراتر از تعلقات پیشامدرن – هنوز به‌طور عمیق تحقق نیافته است. مردم همچنان بیشتر با گروه‌های مذهبی، قومی یا ایدئولوژیک احساس تعلق می‌کنند تا با جامعهٔ سیاسی انتزاعی و مشترک. عرصهٔ سیاسی بیشتر به‌عنوان میدان نبرد گروه‌ها تجربه می‌شود تا عرصهٔ گفت‌وگوی متقابل و به‌رسمیت‌شناسی متقابل.

این وضعیت نه طبیعی است و نه تغییرناپذیر، بلکه محصول مناسبات تاریخی قدرت، ساختارهای سیاسی سرکوبگر و ضعف در تجربه‌های جمعی مسئولیت‌پذیری است. حس مشترک نه با شعار و نه با شخصیت‌های کاریزماتیک به‌وجود می‌آید، بلکه نتیجهٔ تجربه‌های نهادی بلندمدت در مسئولیت‌پذیری مشترک، حل صلح‌آمیز تعارض‌ها و مشارکت نمادین است. هویت دموکراتیک هم‌زمان با نهادهای دموکراتیک و نیز با تجربهٔ این‌که «تفاوت» به‌جای حذف، به چانه‌زنی منجر می‌شود، رشد می‌کند.

افق: اپوزیسیون دموکراتیک به‌مثابه مدرسه‌ای برای حس مشترک
اپوزیسیون ایران باید چیزی فراتر از مجموعه‌ای از گروه‌های منتقد رژیم باشد. اپوزیسیون باید به آزمایشگاهی نمادین برای آینده‌ای دموکراتیک بدل شود. غلبه بر پراکندگی، تنها مسئله‌ای سازمانی نیست، بلکه یک وظیفه تمدنی است.

این به‌معنای وحدت ایدئولوژیک یا تمرکز رهبری نیست، بلکه مستلزم آن است که تفاوت‌ها در افقی مشترک به‌رسمیت شناخته شوند. اپوزیسیون باید شیوه‌هایی برای گفت‌وگو بیافریند که نه مبتنی بر تعلق گروهی، بلکه بر احساس مسئولیت مشترک در قبال آیندهٔ ایران باشد. تنها در این صورت است که اپوزیسیون می‌تواند به یک نیروی مؤثر بدل شود – نه از راه یکپارچگی، بلکه از راه نهادینه‌کردن تنوع در افق یک پروژهٔ سیاسی مشترک.

نتیجه‌گیری
پرسش از چگونگی غلبه بر پراکندگی اپوزیسیون، ما را مستقیماً به مسئلهٔ وضعیت حس مشترک در جامعه ارجاع می‌دهد. رضا پهلوی در این میان نه مانع است و نه منجی. چالش اصلی در ساختن یک «ما»ی سیاسی متمدن است؛ «ما»یی که نه بر اساس قومیت، مذهب یا مرام، بلکه بر پایهٔ مسئولیت مشترک برای ساختن یک جامعهٔ دموکراتیک تعریف شود. توسعهٔ این حس مشترک، مهم‌ترین وظیفه‌ای است که اپوزیسیون آینده‌نگر امروز می‌تواند بر عهده گیرد – همین امروز، همین‌جا.

تذکر مهم: حس مشترک نباید با «تمامیت ارضی» اشتباه گرفته شود؛ مفهومی که برخی از «ملی‌گرایان» آن را بیشتر بر اساس ترس از تجزیه مطرح می‌کنند. حس مشترک، اساساً پدیده‌ای نمادین، عاطفی و اجتماعی است – نه صرفاً جغرافیایی یا امنیتی.

📘 واژه‌نامهٔ مفاهیم تخصصی

واژه

ترجمه / معادل

توضیح ساده

Gemeinsinn

حس مشترک

تمایل به حل‌وفصل تعارض‌ها در چارچوبی عمومی که همه در آن شریک‌اند.

Zivilisation

تمدن‌یافتگی

فرآیند تاریخی کنترل هیجانات و نهادینه‌شدن رفتارها برای همزیستی.

Habitus

منش اجتماعی

عادت‌های رفتاری و فکری که از طریق تجربهٔ زندگی در جامعه شکل می‌گیرند.

politische Gemeinschaft

جامعهٔ سیاسی

جامعه‌ای که اعضای آن نه با قومیت یا دین، بلکه با حقوق و وظایف مشترک پیوند دارند.

symbolischer Rahmen

چارچوب نمادین

نظامی از معانی مشترک که مردم را به هم متصل می‌کند.

affektive Bindung

پیوند عاطفی

ارتباطات احساسی میان افراد یا گروه‌ها که حس تعلق ایجاد می‌کنند.

Pluralität / Vielfalt

تنوع

وجود گروه‌های متفاوت در یک جامعه.

Institutionalisierung

نهادینه‌سازی

تبدیل قواعد و ارزش‌ها به ساختارها و سازمان‌های پایدار.

politische Gegnerschaft

مخالفت سیاسی

قرار گرفتن در برابر نظام حاکم به‌صورت ساختاری، نه صرفاً احساسی یا گروهی.

 

هانور ۱۵.۰۴.۲۰۲۵

https://gholamasad.jimdofree.com/kontakt/


Dawud Gholamasad

Zur Überwindung der Zersplitterung – Demokratischer Gemeinsinn als Grundlage einer wirksamen iranischen Opposition

Einleitung

Die gegenwärtige Zersplitterung der iranischen Opposition wird häufig personalisiert – insbesondere am Beispiel von Reza Pahlavi. Manche republikanisch gesinnten Gruppen halten ihn für das Haupthindernis einer gemeinsamen oppositionellen Strategie. Diese Sichtweise verkennt jedoch die tieferliegenden gesellschaftlichen Ursachen bzw. die Soziogenese des mangelnden Gemeinsinns. Reza Pahlavi ist weder das Problem noch die Lösung, sondern eine Projektionsfläche für ungelöste Selbstwertkonflikte und gruppencharismatische Gegensätze innerhalb der Opposition. Auch die gegenteilige Annahme, Reza Pahlavi könne als Integrationsfigur die oppositionelle Zersplitterung überwinden, ist hochgradig fragwürdig – denn sie reduziert das Problem auf eine charismatische Führerfrage und ignoriert die strukturellen Voraussetzungen für eine demokratische Einigung.

Was die iranische Opposition lähmt, ist nicht die Existenz monarchistischer Sympathien oder die Vielfalt politischer Lager, sondern die Abwesenheit eines geteilten symbolischen Rahmens, in dem sich diese Vielfalt zivilisiert begegnen kann. Der Mangel an Gemeinsinn ist kein moralisches, sondern ein strukturelles und habituelles Problem – ein Ergebnis fehlender demokratischer Konfliktkultur und unzureichend entwickelter affektiver Bindungen über Gruppen- und Identitätsgrenzen hinweg.

Die soziale Bedeutung des Gemeinsinns

Gemeinsinn ist keine bloße Gesinnung oder Tugend, sondern ein soziales Verhältnis: Er beschreibt die Fähigkeit und Bereitschaft von Menschen, ihre Interessen, Wünsche und Konflikte innerhalb eines übergeordneten Bezugsrahmens auszutragen – nämlich dem Gemeinwesen. Dieser Rahmen ist historisch entstanden und nicht selbstverständlich. Seine Herausbildung ist mit der Entstehung der modernen Gesellschaft verbunden, insbesondere der bürgerlichen Gesellschaft, in der sich die Individuen nicht mehr nur als Mitglieder vormoderner Kollektive (wie Stämme, Konfessionen oder Dorfgemeinschaften), sondern als gleichberechtigte Bürger eines politischen Gemeinwesens verstehen.

Die Entstehung des Gemeinwesens als sozialer Konstruktion hängt eng mit der Vertragstheorie zusammen, wie sie etwa von Hobbes, Locke oder Rousseau formuliert wurde. In diesen Konzepten wird die politische Ordnung nicht mehr göttlich legitimiert oder durch Herkunft bestimmt, sondern als Ergebnis eines rationalen Übereinkommens gleichberechtigter Individuen gedacht. Das Gemeinwesen ist Ausdruck eines symbolischen “Wir”, das sich nicht aus ethnischer, religiöser oder familiärer Bindung speist, sondern aus der Anerkennung gegenseitiger Rechte und Pflichten. Dieses abstraktere, aber tragfähige “Wir” bildet die Grundlage für demokratische Solidarität.

Dabei darf Gemeinsinn keinesfalls mit dem Begriff der „territorialen Integrität Irans“ verwechselt oder gleichgesetzt werden, wie es manche nationalistisch motivierten Gruppen tun. Letztere verstehen unter Gemeinsinn oft lediglich die Bewahrung staatlicher Einheit und die Abwehr möglicher Sezessionsbestrebungen. Doch dieser sicherheitslogische Reflex ersetzt nicht die zivilisatorische Arbeit an einem inklusiven politischen Wir. Gemeinsinn meint nicht territoriale Kontrolle, sondern symbolische Integration – also die Fähigkeit zur affektiven und normativen Identifikation über Gruppen- und Herkunftsgrenzen hinweg.

Der unterentwickelte Zivilisationsprozess im Iran

Im Iran ist dieser Zivilisationsprozess – die Ausweitung der Reichweite affektiver Identifikation der Menschen mit einander über vormoderne Gruppenzugehörigkeiten hinaus – bislang nicht tiefgreifend erfolgt. Die Menschen fühlen sich weiterhin stärker mit religiösen, ethnischen oder ideologischen Gruppen verbunden als mit einer abstrakten politischen Gemeinschaft. Der politische Raum wird daher nicht als Ort gegenseitiger Anerkennung, sondern als Schlachtfeld konkurrierender Gruppeninteressen erlebt. Die Folge ist ein chronischer Mangel an Gemeinsinn – sowohl in der Gesellschaft als auch in der Opposition.

Dieser Zustand ist weder natürlich noch unveränderlich. Vielmehr ist er das Ergebnis historischer Machtkonstellationen, repressiver politischer Strukturen und fehlender politischer Lernprozesse. Gemeinsinn entsteht nicht durch Appelle oder durch charismatische Führungsfiguren, sondern durch langfristige institutionelle Erfahrungen geteilter Verantwortung, gewaltfreier Konfliktaustragung und symbolischer Inklusion. Demokratische Identifikation wächst mit den demokratischen Institutionen – aber auch mit der symbolischen Erfahrung, dass Verschiedenheit nicht zur Auslöschung, sondern zur Aushandlung führt.

Perspektive: Demokratische Opposition als Schule des Gemeinsinns

Die iranische Opposition muss daher mehr sein als eine Sammlung regimekritischer Gruppen. Sie muss ein symbolisches Labor für die künftige Gesellschaft werden. Die Überwindung der Zersplitterung ist keine organisatorische Frage, sondern eine zivilisatorische Aufgabe. Sie erfordert nicht die Einigung auf eine Ideologie oder ein charismatisches Zentrum, sondern die Anerkennung der legitimen Verschiedenheit innerhalb eines geteilten politischen Horizonts.

Das bedeutet: Die demokratische Opposition muss Formen der Verständigung entwickeln, die nicht auf Gruppenzugehörigkeit beruhen. Sie muss Räume schaffen, in denen Menschen sich über ihre partikularen Identitäten hinaus als Mitgestalter eines gemeinsamen Iran begreifen können. Nur so kann die Opposition zu einer wirksamen Gegenmacht zur Islamischen Republik werden – nicht durch Uniformität, sondern durch die Institutionalisierung von Vielfalt im Horizont eines gemeinsamen politischen Projekts.

Fazit

Die Frage, wie die Zersplitterung der iranischen Opposition überwunden werden kann, führt direkt zur Frage nach dem Zustand des Gemeinsinns in der Gesellschaft. Reza Pahlavi ist in diesem Zusammenhang weder Hindernis noch Heilsbringer. Die eigentliche Herausforderung liegt tiefer: im Aufbau eines zivilisierten politischen “Wir”, das sich nicht aus Herkunft, Religion oder Gesinnung speist, sondern aus der gemeinsam geteilten Verantwortung für ein demokratisches Gemeinwesen. Die Entwicklung dieses Gemeinsinns ist der zentrale Beitrag, den eine zukunftsorientierte Opposition heute leisten kann – im Hier und Jetzt.

Hannover, 15.04.2025

https://gholamasad.jimdofree.com/kontakt/


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.